امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانی ازمردانگی وسخاوت کوروش کبیر

#1
وقتی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند …



هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد “بعل” خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.


در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، “ارتب” تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!
در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوش حال گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.
در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند…
کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟
ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!
کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.
ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.




ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.


از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.
دوسال وهشت ماهه که کنارهمیم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط ps3000 ، FARID.SHOMPET ، .ali. ، 1939 ، M.K.N ، آریوبرزن ، mohamad66 ، love 2012 ، khani_.................. ، s love m ، Ali MuSiC ، houman ، serpico ، sanaz_jojo ، ♥h@di$♥ ، .محمد. ، آرشاااااااام
آگهی
#2
خیلی زیبا بود. مخصوصا قسمت اخر.
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ
 سپاس شده توسط خانوم گل ، s love m
#3
زنده باد کورش کبیر.زنده باد ایران،زنده باد آلمان،زنده باد آریا
پیشوا.........
پیشوای عزیز تر از جانم، میدانم که صدای مرا میشنوی
میدانم که با چه سختی و از جان گذشتگی ای برای سرافرازی نژاد آریایی و ملتت تلاش کردی
میدانم سربازان وطن چگونه برای سرافرازی اش شجاعانه و دلیرانه جنگیدند
میدانم از ما چه میخواهی.......
با چکمه هایمان مغرورانه بر روی جسد دشمنانت رژه خواهیم رفت.......
پیشوا آسوده باش که ما بیداریم.....
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://uploadtak.com/images/r7921_xwvtcmvaldf9aegi18rh.jpg
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، خانوم گل ، mohamad66 ، 1939 ، s love m
#4
خداییش تحت تاثیرقرار گرفتم ما یه همچین اسطوره هایی داریم وقدرشونو نمیدونیم کوروش کبیر باعث افتخارایران وایرانیه
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، خانوم گل ، آریوبرزن ، mohamad66 ، 1939 ، s love m
#5
این یک افسانه بود؟ اگه ثابت کنی این داستان قبل از 1300 شمسی ساخته شده من تا آخر عمرم کوروش رو عبادت خواهم کرد ما حتی نمیدونیم کل جریان هخامنشی چی هستش اطلاعات ما در مورد تاریخ قبل از اسلام ایران بسیار بسیار محدوده این چیزایی که تو میگی تو کدام لوح سنگی نوشته شده که ما خبر نداریم یا قبل از اسلام تاریخ نویسی ما داشتیم که من ازش بیخبرم؟
پاسخ
 سپاس شده توسط Azarbayjanliam
#6
درود بر کورش بزرگ بزرگ شاه ایران.دسته گل شما هم درد نکنه خیلی عالی بود.
تنها نمان.
یارشو،
نه با هر کسی.
با او که در کنارش،
آرام می گیری.
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، خانوم گل ، s love m
آگهی
#7
نقل قول: این یک افسانه بود؟ اگه ثابت کنی این داستان قبل از 1300 شمسی ساخته شده من تا آخر عمرم کوروش رو عبادت خواهم کرد ما حتی نمیدونیم کل جریان هخامنشی چی هستش اطلاعات ما در مورد تاریخ قبل از اسلام ایران بسیار بسیار محدوده این چیزایی که تو میگی تو کدام لوح سنگی نوشته شده که ما خبر نداریم یا قبل از اسلام تاریخ نویسی ما داشتیم که من ازش بیخبرم؟
شما مشکل داری با پارسیان. کتاب ناصر پورپیرار (بی سواد ، خیانت کار بزرګ) رو خوندی که همش هم چرت و پرت ګفته اندیشه کردی با خود همه تاریخ ایران خالی بندیه. اګه واسه این چیز ها دلیل می خوای برو کتاب ۵۰۰ برګی تاریخ قبل از اسلام ایران زمین رو بخون. ناشر های مختلفی داره. ولی در کل همه یک هدف دارن.
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ
 سپاس شده توسط 1939
#8
همه این کتابهایی که میگین فاقد اسناد و مدارک معتبر هستن
بیشتر به افسانه شبیهن تا تاریخ
مثلا این داستانی که اینجا آوردن به نظر مسخره نمیاد؟
همانطور که بالا عرض کردم اطلاعات ما از تاریخ قبل از اسلام ایران ناچیزه
چون نه تاریخ نویسی تو اون دوره داشتیم نه اسناد و مدارک کافی از اون دوره باقی مونده
پاسخ
 سپاس شده توسط Azarbayjanliam ، sanaz_jojo ، Pachacuti Hirohito
#9
چرا مسخره؟
میشه یه دلیل بگید که تاریخ نگارهای خارجی بخوان ایران را بزرگ کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نابود باد کمونیسم نابود باد صیهونیسم







داستانی ازمردانگی وسخاوت کوروش کبیر 1
عضو گروه تاریخ انجمن




















پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
#10
(09-02-2012، 19:14)اورمان نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
این یک افسانه بود؟ اگه ثابت کنی این داستان قبل از 1300 شمسی ساخته شده من تا آخر عمرم کوروش رو عبادت خواهم کرد ما حتی نمیدونیم کل جریان هخامنشی چی هستش اطلاعات ما در مورد تاریخ قبل از اسلام ایران بسیار بسیار محدوده این چیزایی که تو میگی تو کدام لوح سنگی نوشته شده که ما خبر نداریم یا قبل از اسلام تاریخ نویسی ما داشتیم که من ازش بیخبرم؟

این برمیگرده به خودتون.اینکه مطالعتون کمه.
دوسال وهشت ماهه که کنارهمیم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، s love m


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان