14-11-2013، 17:12
پسری بود که پسته خیلی دوست داشت هی پسته میخورد تا اینکه یه روزی دندوناش خراب شد درد گرفت داد زد و گریه کرد میگفت مامان مامان به دادم برس
مامانش سر کار بود اون روز علی همون پسره نرفته بود مدرسه از سرویسش جا مونده بود خوشبحالش اونموقع ها ما بچه بودیم غایب میکردیم پدرمون در میاومد
خلاصه خداراشکر شماره ی پدرشو داشت زنگ زد پدرش اومد دنبالش با هم رفتن دندان پزشکی دکتره گفت 2 دندون باید پر شه 2 دوندونم باید کشیده شه علی تا صدای حرف های اقای دکتر رو شنید دوید و رفت به زور وقتی رفتن خونه بابا و مامانش راضیش کردن بره دکترچ
اولین روز علی با قیافه ی گریان گریان اومد خونه چون 2 تا از دندوناشو کشیده بودن
دومین روز علی قیافش بهتر از دیروز بود چون دکتر دندوناشا پر کرده بود
علی تصمیم گرفت دیگه پسته نخوره اگر هم میخوره به ادازش
پایان
اگر بیای و این مطلبو بخونی و سپس و نظر ندی مادر و پدرت بمیرن
مامانش سر کار بود اون روز علی همون پسره نرفته بود مدرسه از سرویسش جا مونده بود خوشبحالش اونموقع ها ما بچه بودیم غایب میکردیم پدرمون در میاومد
خلاصه خداراشکر شماره ی پدرشو داشت زنگ زد پدرش اومد دنبالش با هم رفتن دندان پزشکی دکتره گفت 2 دندون باید پر شه 2 دوندونم باید کشیده شه علی تا صدای حرف های اقای دکتر رو شنید دوید و رفت به زور وقتی رفتن خونه بابا و مامانش راضیش کردن بره دکترچ
اولین روز علی با قیافه ی گریان گریان اومد خونه چون 2 تا از دندوناشو کشیده بودن
دومین روز علی قیافش بهتر از دیروز بود چون دکتر دندوناشا پر کرده بود
علی تصمیم گرفت دیگه پسته نخوره اگر هم میخوره به ادازش
پایان
اگر بیای و این مطلبو بخونی و سپس و نظر ندی مادر و پدرت بمیرن