نظرسنجی: شومـآ از کـودوم شخصیـت بیشـدر خوشـتون می عـآد ؟×..
این نظرسنجی بسته شده است.
آقـآ صـابـر
15.83%
44 15.83%
ملـودی
8.63%
24 8.63%
فریـد
15.83%
44 15.83%
پویـآ
7.19%
20 7.19%
شـآدی
10.43%
29 10.43%
رُزی
9.35%
26 9.35%
پریـآ
7.19%
20 7.19%
شیـوآ
9.35%
26 9.35%
صبـآ
8.27%
23 8.27%
نفـس
7.91%
22 7.91%
در کل 278 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " ..

#11
شادی ..

آورین به این فکر خلاق ... !

رام کننده ی اژدها ...هع ..

موفق باشی !
زندگی کوتاه است ؛ تازمانیکه دندان دارید لبخند بزنید !!




 سپاس شده توسط Apathetic ، Ƒαкє ѕмιƖє
آگهی
#12
=||
Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin
عالی بود
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ƊЄƤƦЄƧƧЄƊ

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2
 سپاس شده توسط Apathetic ، Ƒαкє ѕмιƖє
#13
راستش با قسمت نخستش زیاد حال نکردم ولی امیدوارم از دیگران کمک بگیری و چند تا رمان کوتاه هم بگیری و بخونی تا بهتر بنویسی.


خوبه این کار چون خلاقیتت رو تقوییت میکنه.
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











 سپاس شده توسط Apathetic ، ~JaSmIn~ ، Ƒαкє ѕмιƖє ، Adl!g+
#14
مـن فـردآ میرمــ مسآفـرت نیسـم :|

میخـوآیـد قسمـت 2 کع خیلی جالب هستو بزآرم ؟ :|

(12-11-2013، 15:54)melodi+ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
+melodi(ملودی)=دانشمند و نقشه کش برای حمله ها و نبرد ها
شادی =))
روانی =))
عالی بود =))
میبینی نکبت *^___^*

چه پسـت خوبـی رو تو دآسـتآت گرفتـی عـآبـآع ژونیـمـ ..×
خوب، ولی اشتباه...
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، яᎧмιиα ، ~JaSmIn~ ، ..WonDerfull.. ، Ƒαкє ѕмιƖє ، Adl!g+ ، الیکا0
#15
(12-11-2013، 17:15)~JaSmIn~ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
مَن؟؟؟

قرآره بمیـرم ؟؟؟.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2

وآی دآستآن سآختی شآدی... اِهـــِــم 21 میـدم بت ^_^

وَلـی سـر من بیچآره چی میآد؟؟؟؟ هآ؟! .. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2

اَلآن ینی من دکدرم ؟؟؟؟

صآبر:183: (پآدشآه)
.
.
پویآ5 (خو نآظم هس دیــه )
.
.
فرید.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2(دیقآ ینی خلوچل)
.
.
شیوآ.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2(مآدر بزرگـ عزیز)
.
.
آوآ.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2(خآنم مدیـر ژژووونـــیــم♥)
.
.
شآدی.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2 (هنـر مند ^_^)
.
.
رزی.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2(بــزی )
.
.
پریآ.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2(پـری پوون)
.
.
نفس.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2(مث خودم تو کآر آهنگ موسیقی)
.
.
خودَم...^_^...(خو دیه خودمو نمیدونم...)

ب هر حآ +++لآیک+++

یــــــــعنی من همــــــواره منتـظر اون قسمتیــــم که تو قـراره بمیــــری.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2


مــــــرسی شـآدی جـون داستـآنـــت عـآلیه مخصوصــا اون قسمـــتی که صبـا قـراره بمیـــره.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2

صبـآ ژونیــ :.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2
.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2
 سپاس شده توسط Apathetic ، ~JaSmIn~ ، Ƒαкє ѕмιƖє
#16
متــآسفــونـه مجبــورم ایــن سری رو هــم بزآرم چـون فردآ نیسـم تا جمعـه جمـعه شـب میرسیـم و تا هفــته بعـدش نیسـم :|Angelمدرسس .. و این قسمـت خیلی بی حـآل شـد ب نظرم :| Undecided


خـب .. قسمـت قبیلرو یـآدتونه ؟!Big Grin ما همگی گرفایم خوابیدیم و اینک ادامه ماجرا ..


قسمت دوم حمله به راهزنا :


شب خوابیدیم .. صبح من با هزار امید از خواب پا شدم !Angelدیدم هیشکی نیس! رفتم همه جای قصرو گشتم .. کسی نبود !AngelUndecided رفتم بیرون .. یهو از دور دیدم یکی دارع میاد سمتم!ترسیدم گفتم دشمنه .. ولی رُزی بود ..Exclamation رفتم جلوش!فقد میتونم بگم با قیافه ی ترسیده و غمگینی بهم زل میزد . جا خوردم در حد گالیگا !Sad نمیتونستم حرفی بزنم.


انقدره گریه کردو قیافش شد این : .. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2

بعدش بم گفت: باور نمیشه تو هنوز سالمیو تو قصر موندی!با تعجب گفتم : چی میگی ؟ بقیه کجان ؟ 
-نمیدونم .. فقط میخوام بدونم چه طور تو رو نگرفتن!Undecided بهش گفتم : من شبا پیش اژدهام میخوابم . اژدهام قابلیتش اینه که فقد با من راحته و بقیه رو میکشه.
-پس واسه همینه .. که تورو نگرفتن!
گفتم : چرا باید مارو بگیرن ؟ قصر که نامرئیه!تازه من یه اژدها هم مخصوص نگهبانی از قصر گذاشتم !

تصویرش :
.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2
رزی گفت:منم نمیفهمم چرا ..میدونی , نصفه شب بود که اونا حمله کردن!همه رو بردن ..Sadب جز توع! ما خواب بودیم .. تو راه تقریبا همون اوایل که گرفتنمون من بیدار شدمو فرار کردم.بقیه خواب بودن .. تا بیدار شدم لیزر جلو بقیه گذاشتن منم نتونستم کسی رو نجات بدم!واسه همین فرار کردمو رسیدم به تو شادی!
باورم نمیشد ! .. همه رو گرفتن . گفتم : پ چی کنیم الـآن ؟
-باید برگردیم .. انگاری پریا نتونست خوب جادو کنه Dodgy
من گفتم : نع!مشکل از پریا نیس!یه جای کار میلنگه ..
-پس باس برگردیم .

رفتیمو رفتیم تا رسیدیم فلشخور .. اونجا شیوا رو دیدیم . خیلی عجیب بود . رزی ازش پرسید : تو هم اینجایی ؟
-عاره ! .. بعد از تو فرار کردمو رسیدم اینجا .
-چیزی راجبع بقیه میدونی؟
-نع ! .. فقد میدونم مشکلی کع تو فلشخور هست از دستگیر شدن بقیه بدتره!
من پرسیدم : منظورت چیه؟Huh
گفت : صبا نیستش ! هیشکی نمیدونه کجاس!فقد غیب شدع!و بدتر اینه که یه پیغام مونده ازش که نوشته : فلشخور نابود میشه به همت من!
منو رزی چشامون وا موند! ینی صبا خیانت کرده؟! از کجا معلوم ؟! صبا خیلی گُلـه .. امکان ندارع ..Sad
نفس گفت : ما داریم مردمو ارووم میکنیم . اونا بی پادشاه خیلی ترسیدن!Sad راستی .. میخواین با ماکان حرف بزنین؟!
ماکان یهو خودش اومد جِلـوع ! .. عصبانی بود .. خیلی ؛ ..Undecided
همه چی یهو ریخته بهم بروبچ خلاصه !Big GrinDodgy
از رو نگاهه ماکان فهمیدیم کلید معماهامون دسته اونه. گفت : همین الان باید بریم اردوگاهشون .. وگرنه بیشتر از اینا از صبا حرف میکشن!
گفتم : چی ؟ مگه دارن شکنجش میدن صبـآ رو ؟Huh
-اره .. اونم داره تا میتونه لُ میدع ! .. اگه نجنبیم پادشاهو وزیر و همه رو میکشن . بعدشم نوبت ماس!
رزی گفت : از کجا میدوی اینارو ؟
- داستانش مفصله ! .. راستش , یه توت فرنگی بهم گفت !
من گفتم : چیییع ؟ زبون میوه هارو بلدی؟!
-اوهوم..
ولی وخت نبود که باهاش سروکله بزنیم! منو ماکانو رزی و شیوا با پلنگ اژدهایانمون شروع به حمله کردیم . نفس باید میموند و همه ی سرباز ها هم تحت فرمانش!Exclamation
رفتیم تا اینکه به در ورودی رسیدیم .. اونجا نگهباناشون افتادن دنبالمون ! عوضیا زدن پلنگ اژدها رو کشتن .. همشونو! ماله من هنوز زنده بود ولی زخمی! بقیه فرار کردن ولی منه دست پا چلوفتی! ..Big Grin لباسم گیر کرد تو شاخ اژدها .. اونوخت نگهباناشون منو گرفتنو بردنم تو سیاه چال!SadBig Grin
ماکان گفت : بی شادی سخته ولی باید ادامه بدیم .. جدا میشیم . من تنهایی میرم و شما , ینی شیوا و رزی باید با هم برید . من چپ شما راست!
و رفتن . خب , وختشه بیاین سراغ من!Tongue منو بردن تو سلولی که هیشکی تش نبود ! ؛ تنهایی محض !WinkDodgy فقد چن تا موش اونجا بود .. ب نفعم بود!ولی از تنهایی واقعا خسته شده بودم!Undecided
از اون طرف ماکان رفت بالای ازدوگاهشون ! .. راستش منو برده بودن زیر زمین پس امیدی نبود که ماکان نجاتم بدع!cryingماکان رفت و نگهبانارو کشت تا به یه در طلایی رسید!بازش کردو دید ملودی و فرید اونجان ؛ ولی اقا صابرو پریا خبری ازشون نبود !
از اون ورم که شیوا و رزی رفتن ولی افتادن تویه چاله ای بزرگ و بیهـوش شدن !Exclamation
انگـآری کارمون تموم بود ! .. ماکان به فرید گفت : پس بقیتون؟!
- ما خبری از پریا نداریم . فقط میدونیم اقا صابر هرجا باشه پریا هم باهاشه! چون پریا جادوگره! اونا هم جادوگر داشتن , .. قوی تر از پریا واسه همین قصر رو دیددن . ملودی گفت : و تو ؟ بقیه تون کوشن؟
-شیوا و رزی رفتن تا ببینن کی رو میتونن نجات بدن!شادی رو هم دستگیر کردن . راستی , صبـآ چی شـده ؟Huh
ملودی گفت : صبـآ رو دادن بـه .. خب , راسـتش ! .. شآیـد عجیب باشه یکـم . ولی دادنش به جنگجوی افسانه ای!
-کی ؟
فرید گفت : جنگجی افسانه ای دختریه که هیشکی نمیتونه شکستش بدع!اونو بردن تا جنگجوی افسانه ای گروگان بگیرتش. تا جایی که شد از صبا حرف کشیدن.
-جنگوجو کجاس؟
ملودی ج داد : میگن تو جاهای تاریکه!تو سوراخ ها و چاله ها :|
ماکان گف : الان من باید چیکـآر کنم ؟ ملودی ؛ تو بگوع! برم شادی رو نجات بدم؟شما رو از اینجا دربیارم؟برم دنبال پریا و اقا صابر؟ برم ببینم صبا و جنگجوی افسانه ای کجان ؟ چی کنم؟
ملودی گفت : بهترین کـآر اینه که هممون باهم از اینجا بریم بیرونو نقشه بکشیم . 
رفتن بیرون . ملودی گفت : اولین کارمون نجات پادشاهه . فرید باید دنبال اونو پریا بگرده . من میرم دنبال شادی . ماکان تو هم برو سراغ رزی و شیوا ! شاید اونا چیزی پیدا کرده باشن .

پایـآن قسمـت 2

در قسمـت بعدی میفهمــید جنگـوجوی افسـآنه ای کیه , ایا فلشخور پیروز میشه یا از بین میره و مفهمیـم که پریا و پادشاه کجانو چه جور میخوان خودشونو نجات بدن ..


سپـآس میخوآم !Big Grin
خوب، ولی اشتباه...
 سپاس شده توسط SABER ، FARID.SHOMPET ، ERF@N ، Mason ، ..WonDerfull.. ، "K!nd~G!Яl" ، melodi+ ، Mïņ̃†êR ، T A R A ، ற!ՖŠ Д¥Ť!Ñ ، *Nafas* ، ~JaSmIn~ ، Wєιяɗ ، ღSηow Princessღ ، bahare_021 ، poya ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Snow-Girl ، Ƒαкє ѕмιƖє ، GαяBagє Gιяℓ ، پيشي ي ملوس ، سایه2 ، First Star ، الیکا0 ، ( lιεβ ) ، Berserk ، Dokhtari az JenSe SHISHE
آگهی
#17
من بز نیسم >_<
رام کننده حیوانات هم نیستم >_< Confused
 سپاس شده توسط Apathetic ، ~JaSmIn~ ، Ƒαкє ѕмιƖє
#18
هسـتی :| Sleepy

کـآره بدی نـیس کـع ..

موضوعـو بخون :|

اینـم قسمـت 2 بُزی هـآ :

(12-11-2013، 19:22)Frozen♥VampiRe نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
متــآسفــونـه مجبــورم ایــن سری رو هــم بزآرم چـون فردآ نیسـم تا جمعـه جمـعه شـب میرسیـم و تا هفــته بعـدش نیسـم :|Angelمدرسس .. و این قسمـت خیلی بی حـآل شـد ب نظرم :| Undecided


خـب .. قسمـت قبیلرو یـآدتونه ؟!Big Grin ما همگی گرفایم خوابیدیم و اینک ادامه ماجرا ..


قسمت دوم حمله به راهزنا :


شب خوابیدیم .. صبح من با هزار امید از خواب پا شدم !Angelدیدم هیشکی نیس! رفتم همه جای قصرو گشتم .. کسی نبود !AngelUndecided رفتم بیرون .. یهو از دور دیدم یکی دارع میاد سمتم!ترسیدم گفتم دشمنه .. ولی رُزی بود ..Exclamation رفتم جلوش!فقد میتونم بگم با قیافه ی ترسیده و غمگینی بهم زل میزد . جا خوردم در حد گالیگا !Sad نمیتونستم حرفی بزنم.


انقدره گریه کردو قیافش شد این : .. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2

بعدش بم گفت: باور نمیشه تو هنوز سالمیو تو قصر موندی!با تعجب گفتم : چی میگی ؟ بقیه کجان ؟ 
-نمیدونم .. فقط میخوام بدونم چه طور تو رو نگرفتن!Undecided بهش گفتم : من شبا پیش اژدهام میخوابم . اژدهام قابلیتش اینه که فقد با من راحته و بقیه رو میکشه.
-پس واسه همینه .. که تورو نگرفتن!
گفتم : چرا باید مارو بگیرن ؟ قصر که نامرئیه!تازه من یه اژدها هم مخصوص نگهبانی از قصر گذاشتم !

تصویرش :
.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " .. 2
رزی گفت:منم نمیفهمم چرا ..میدونی , نصفه شب بود که اونا حمله کردن!همه رو بردن ..Sadب جز توع! ما خواب بودیم .. تو راه تقریبا همون اوایل که گرفتنمون من بیدار شدمو فرار کردم.بقیه خواب بودن .. تا بیدار شدم لیزر جلو بقیه گذاشتن منم نتونستم کسی رو نجات بدم!واسه همین فرار کردمو رسیدم به تو شادی!
باورم نمیشد ! .. همه رو گرفتن . گفتم : پ چی کنیم الـآن ؟
-باید برگردیم .. انگاری پریا نتونست خوب جادو کنه Dodgy
من گفتم : نع!مشکل از پریا نیس!یه جای کار میلنگه ..
-پس باس برگردیم .

رفتیمو رفتیم تا رسیدیم فلشخور .. اونجا شیوا رو دیدیم . خیلی عجیب بود . رزی ازش پرسید : تو هم اینجایی ؟
-عاره ! .. بعد از تو فرار کردمو رسیدم اینجا .
-چیزی راجبع بقیه میدونی؟
-نع ! .. فقد میدونم مشکلی کع تو فلشخور هست از دستگیر شدن بقیه بدتره!
من پرسیدم : منظورت چیه؟Huh
گفت : صبا نیستش ! هیشکی نمیدونه کجاس!فقد غیب شدع!و بدتر اینه که یه پیغام مونده ازش که نوشته : فلشخور نابود میشه به همت من!
منو رزی چشامون وا موند! ینی صبا خیانت کرده؟! از کجا معلوم ؟! صبا خیلی گُلـه .. امکان ندارع ..Sad
نفس گفت : ما داریم مردمو ارووم میکنیم . اونا بی پادشاه خیلی ترسیدن!Sad راستی .. میخواین با ماکان حرف بزنین؟!
ماکان یهو خودش اومد جِلـوع ! .. عصبانی بود .. خیلی ؛ ..Undecided
همه چی یهو ریخته بهم بروبچ خلاصه !Big GrinDodgy
از رو نگاهه ماکان فهمیدیم کلید معماهامون دسته اونه. گفت : همین الان باید بریم اردوگاهشون .. وگرنه بیشتر از اینا از صبا حرف میکشن!
گفتم : چی ؟ مگه دارن شکنجش میدن صبـآ رو ؟Huh
-اره .. اونم داره تا میتونه لُ میدع ! .. اگه نجنبیم پادشاهو وزیر و همه رو میکشن . بعدشم نوبت ماس!
رزی گفت : از کجا میدوی اینارو ؟
- داستانش مفصله ! .. راستش , یه توت فرنگی بهم گفت !
من گفتم : چیییع ؟ زبون میوه هارو بلدی؟!
-اوهوم..
ولی وخت نبود که باهاش سروکله بزنیم! منو ماکانو رزی و شیوا با پلنگ اژدهایانمون شروع به حمله کردیم . نفس باید میموند و همه ی سرباز ها هم تحت فرمانش!Exclamation
رفتیم تا اینکه به در ورودی رسیدیم .. اونجا نگهباناشون افتادن دنبالمون ! عوضیا زدن پلنگ اژدها رو کشتن .. همشونو! ماله من هنوز زنده بود ولی زخمی! بقیه فرار کردن ولی منه دست پا چلوفتی! ..Big Grin لباسم گیر کرد تو شاخ اژدها .. اونوخت نگهباناشون منو گرفتنو بردنم تو سیاه چال!SadBig Grin
ماکان گفت : بی شادی سخته ولی باید ادامه بدیم .. جدا میشیم . من تنهایی میرم و شما , ینی شیوا و رزی باید با هم برید . من چپ شما راست!
و رفتن . خب , وختشه بیاین سراغ من!Tongue منو بردن تو سلولی که هیشکی تش نبود ! ؛ تنهایی محض !WinkDodgy فقد چن تا موش اونجا بود .. ب نفعم بود!ولی از تنهایی واقعا خسته شده بودم!Undecided
از اون طرف ماکان رفت بالای ازدوگاهشون ! .. راستش منو برده بودن زیر زمین پس امیدی نبود که ماکان نجاتم بدع!cryingماکان رفت و نگهبانارو کشت تا به یه در طلایی رسید!بازش کردو دید ملودی و فرید اونجان ؛ ولی اقا صابرو پریا خبری ازشون نبود !
از اون ورم که شیوا و رزی رفتن ولی افتادن تویه چاله ای بزرگ و بیهـوش شدن !Exclamation
انگـآری کارمون تموم بود ! .. ماکان به فرید گفت : پس بقیتون؟!
- ما خبری از پریا نداریم . فقط میدونیم اقا صابر هرجا باشه پریا هم باهاشه! چون پریا جادوگره! اونا هم جادوگر داشتن , .. قوی تر از پریا واسه همین قصر رو دیددن . ملودی گفت : و تو ؟ بقیه تون کوشن؟
-شیوا و رزی رفتن تا ببینن کی رو میتونن نجات بدن!شادی رو هم دستگیر کردن . راستی , صبـآ چی شـده ؟Huh
ملودی گفت : صبـآ رو دادن بـه .. خب , راسـتش ! .. شآیـد عجیب باشه یکـم . ولی دادنش به جنگجوی افسانه ای!
-کی ؟
فرید گفت : جنگجی افسانه ای دختریه که هیشکی نمیتونه شکستش بدع!اونو بردن تا جنگجوی افسانه ای گروگان بگیرتش. تا جایی که شد از صبا حرف کشیدن.
-جنگوجو کجاس؟
ملودی ج داد : میگن تو جاهای تاریکه!تو سوراخ ها و چاله ها :|
ماکان گف : الان من باید چیکـآر کنم ؟ ملودی ؛ تو بگوع! برم شادی رو نجات بدم؟شما رو از اینجا دربیارم؟برم دنبال پریا و اقا صابر؟ برم ببینم صبا و جنگجوی افسانه ای کجان ؟ چی کنم؟
ملودی گفت : بهترین کـآر اینه که هممون باهم از اینجا بریم بیرونو نقشه بکشیم . 
رفتن بیرون . ملودی گفت : اولین کارمون نجات پادشاهه . فرید باید دنبال اونو پریا بگرده . من میرم دنبال شادی . ماکان تو هم برو سراغ رزی و شیوا ! شاید اونا چیزی پیدا کرده باشن .

پایـآن قسمـت 2

در قسمـت بعدی میفهمــید جنگـوجوی افسـآنه ای کیه , ایا فلشخور پیروز میشه یا از بین میره و مفهمیـم که پریا و پادشاه کجانو چه جور میخوان خودشونو نجات بدن ..


سپـآس میخوآم !Big Grin
خوب، ولی اشتباه...
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، ..WonDerfull.. ، Mason ، ~JaSmIn~ ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Ƒαкє ѕмιƖє ، الیکا0
#19
ذهن خلاقشو ! ^_^
تچکر شادی ^_^
 سپاس شده توسط Apathetic ، ~JaSmIn~ ، Ƒαкє ѕмιƖє
#20
1-در حمله ها از استراتژی کامل تر و با جزئیات بیشتر استفاده کن.
‏2-با بالاتر بردن جزئیات داستانو کمی کشش بده اینطوری انگار سگ دنبال آدم کرده.
‏3-از توصیف کم، اما استفاده کن.
‏4-دیالوگ هارو براساس شخصیته افراد مختلف طراحی کن. مثلا یک پادشاه باید متناسب با شخصیتش جملات رو ادا کنه.
‏5-از تعلیق یعنی بالا و پائین کردن داستان استفاده کن. منظورم افتادن اتفاقات مختلف بدون این که خواننده بتونه اونهارو پیش بینی کنه.
‏6-دقت کن اگه میخوای از اتفاقات ناگهانی مثلا مرگ یا دوباره زنده شدن استفاده کنی باید اون اتفاقات منفی باشه مثلا مرگ. اگه مثبت باشه خواننده تو ذهن خودش کمتر باور میکنه. اما اگه میخوای مثبت باشه باید حتما قبلش مقدمه چینی کنی. مثلا به این دو عبارت دقت کن:
پسر که دختر را آنطرف خیابان دیده بود به سرعت پیش او رفت و ناگهان دسته گلی را به او تقدیم کرد.
و اما عبارت دوم.
پسر که عشق قدیمی اش را پس از مدت ها آنطرف خیابان دیده بود به سرعت پیش او رفت و ناگهان دسته گلی را که شبه پیش در خیابان پیدا کرده بود و هنوز همراهش بود با لبانی خندان به او تقدیم کرد.
 سپاس شده توسط Apathetic ، FARID.SHOMPET ، bahare_021 ، poya ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Ƒαкє ѕмιƖє


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان