بازی آنلاین
آپلود عکس
سلــــــآم خدمــت کــآربرآن گــرآمــی ! " ..
همـونطور که از عنـوان مشخصه , بنده اینجـا براتون از فلشخـور ( با خلاقیت) داستان خیآلـی میذآرمـ××..
خب , ایـن داستان ها بعد از ادامه سری اوله که بعضیـآتون خوندید بعضیاتونم نوچ ولـی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اینجا رو کلیک کنید چون واسه فهمیدن داستان از اول باس بخونید :|
این که میذارم وآسـتون , سری اوله داستانای فلشخوره :| هر سری 3 قسمت داره به همراه عکس!
و در داستان هاش بنده از نیسنده ها و مدیران سایت استفاده میکنمو امیدوارم خوشتون بیاد ):
خب .. بعد از پیروزی حکومت دیرینیان , اونا که اقا صابر و اعضای تیم مدیریت بودن فلشخور رو دوباره بازسازی کردن و خیلی بهتر از گذشته!
مردم زیادی در کشور ساکن بودن برا همین رای گیری کردن و مردم همه دوس داشتن در فلشخور به علم و هنر پرداخته بشه , به کشاورزی اهمیت بدن , جادو در کشور رایج شه و از حیواناتی مانند دایناسور و اژدها استفاده کنن !
همونطور که در داستان قبل گفتم , یه دسته هستن به اسم مدیریان ( یعنی نویسنده ها و مدیران سایت) و دسته ای دیگر که گیمرزیان میباشند یعنی کاربران معمولی!
این هـم لیسـت برآی آشنـیـآیی شـومـآ بآ اشخـاص این سری دآسـتان :
SABER(اقا صابر)=پادشاه
Frozen♥VampiRe(خودم یا شادی)= رام کننده اژدها
SomeOne ×(رُزی)= رام کننده حیوانات وحشی و حشرات
~JaSmIn~ ( صَبـآ)=پزشک
happy gir(شیوا)= پزشک
MAKAN(ماکان)= مسئول رسیدگی به کشاورزی و نیازات غذایی مردم
F A R I D(فرید)= وزیر ارشد کشور و پیغام رسون
+melodi(ملودی)=دانشمند و نقشه کش برای حمله ها و نبرد ها
poya(پویا)= فرمانده ارشد
Snow Princes(پریا)=جادوگر
______________
اینها افراد در حال حاضر برای قسمت1 سری اوله داستانای فلشخورن :|
البته باز هم در طی گذشت قسمتها , افراد جدیدی اضافه خواهند شد .
و بدونید تمام این افراد در هنر های رزمی تخصص بالایی دارند .
وَ امـآع دآســتآن ! ..
قسمت 1 حملـه بـه رآهـزنـهـآ :
زمستون شده بود . این فصل , فصل بدبختی های من بود که اژدها رام میکنم . اخه اونا تو این فصل خیلی سر سختنو معمولا کمیاب و مریض هستن . همچنین رزی! خرسا و خیلی از حیوونا که تو سلطنت فلش خور جایگاه مناسبی دارن میرن ب خواب و ما مجبوریم از حیووناتی مث حشرات بیشتر استفاده کنیم. یه روز از رُزی خواستم بیاد خونم تا باهم راجبع کارمون گفتوگو کنیم و گزارشی رو به فرید بدیم تا ببرتش دربار پیش اقا صابر .. اونم اومد و گفت : میدونی شآدی , فکر کنم تو هم این حسو داریع که خیلی کارامـون سخ شدع !
-عاره .. گزارشامونو باید بعد ظهر به فرید بدیم . میتونیم از مشکلات کاریمون بگیم تا پادشاه یه کاری بکنه . اونم به نشونه موافقت سری تکون دآد ..
فرید اومدو گزارشارو گرفت ؛ از طرف پریا بهش یه حباب جادویی تند رو دادیم تا زودی برسه . ولی چون فرید داش بافتنی میکرد سوزنش افتادو حبابو ترکوند !!
برگشت .. رزی بهش یه روباه رام شده ی خوشگل داد و گفت بدو ..فریدم 3 متر از جاش پرید از خوشالی و رفت ..
رزی گفت : باید به همدیگه هنرامونو یاد بدیم . من به تو رام کردن ریز ترین حشرات رو هم یاد میدم در عوض تو هم به من کار با اژدها رو یاد بدع! میدونی که اژدها حیوان نظامیه اصلیه نه حشره !!
اینم نمونه ای از کارهای من :
سعی کردم بهشون بازی با حباب رو یاد بدم . واقعا خشنگه؟!
-اره ..
و از اون طرف فرید نامه رو به اقا صابر داد و اون گفت : باید به ملودی بگیم که نقشه هارو فوری به بچه ها بده ..!
ملودی اول به کارگاهه منو رزی رسید .. گفت: این نقشه های ماس .. وظیفه ی شما اینه که تا آخر این ماه حداقل 10 میلیون پلنگ اژدها تولید کنید که رام شده باشن ! ما قیافمون شد این:
بعدش ادامه داد : گروه رآهزنا خیلی زیاد شده ! .. میترسم نشه کـآری کرد چون تعدادشون به 200 هزار رسیده . خوبه که ما از حیوانات هم استفاده میکنیم.
ولی ما هم درک کردیم چون اونا داشتن به مردم روستایی اطراف فلشخور صدمه میزدن.
ملودی نقشه رو برای پریا هم برد و گفت : ببین پریا جان , باید تا اخر این ماه سعی کنی یه قصر نامرعی بسازی تا باهاش شب ها برای استراحت و فرار از دشمن تو اون باشیم.هر وخت بهت اعلام شد باید خیلی زود بتونی قصر رو انتقال بدی به ما .. یادت باشه مخفیگاهمونه پس از جادوت به نحوه احسن استفاده کن ! ..
-ممنون ملودی .. همه ی سعیمو میکنم . باز هوش و ذکاوته تو مارو نجات میده
ملودی با لبخند رفتو به ماکان گفت : با اینکه زمستونه ولی باید به مردم غذا و گیاهان خوبی بدی تا از اولین زمستون در فلشخور بزرگ لذت ببرن!
ماکان گفت : خیلی خب .. سعیمو میکنم .
و وظیفه ی نفس این بود که تا میتونه کتاب علمی و چیز های خلاقانه برای افزایش اگاهی و علم مردم به اونا بده .. گرچه بیشتر باید جغرافیا رو به مردم اموزش بده تا با کشورهای همسایه بیشدر اشنا شن!
و امـآع ..!.. 1 ماه گذشت و منو رزی باهم تونستیم حدود 30 میلیون پلنگ اژدهای رام شده بسازیم!راستش اصلا نفهمیدیم چی شد ولی فقد با انداختن یک چشم از اژدها تو گوش پلنگه و بعد از رام کردن هردوشون , میشه پلنگ اژدها!
پریا هم تونست قصر رو خیلی خوشگـل آمـآدع کنه!
کار نفس و ماکان هم خوب بود ! .. شیوا و صبا کار خاصی نداشتن برای مین دانایی خودشونو از پزشکی بیشتر کردن :|
روز حمله بود . ملودی به فرمانده ارشد , پویا , گفت : باید همرو پیش پادشاه جمع کنیم . بعدش نقشه رو بهت میگم .
همه در حیاط قصر جمع شدیم . اقا صابر گفت : تو این مدت ملودی خیلی زحمت کشیده و نقشه هایی برای پیروزی از دشمن تهیه کرده . شما هم یک ماه سخت رو برای دستیابی به اهدافمون گذروندین پس از تمام توانایی هاتون برای پیروزی بر دشمن استفاده کنید .
ملودی گفت : اول اقا صابر و منو فرید و پویا به نیرو های دفاعی شون حمله میکنیم . بعد یه پیک براتون میفرستیم که در اون موقع شادی و رزی و پریا و ماکان و شیوا باید در دیواره ی پشتی قصر منتظر باشید.پریا هم باید قصر جادویی رو برای ما در نقظه ی مشخص شده در پیک بفرسته .فقط به یک پزشک نیاز داریم . نفس و صبا میمونن و مراقب قصر هستن . خواهشا فکر نکنید چون در زمانی که پادشاه و درباریان در قصر نباشن , شما مهمترین وظیفتون حفاظت از فلشخوره .
حمله اول با پیروزی ما تموم شد . بعدش فرید یه پیک به زنبوری که رزی رام کرده بود داد . پیک رو خوندیم . پریا گفت : همتون برید تو قصر به غیر از صبا و نفس!باید فوری جا به جا شیم قبل از اینکه جای اونا به دست دشمن بیفته ..
رسیدیم . اقا صابر گفت : به همت همه ی شما بود که تو نستیم 1000 نفر از اونارو نابود کنیم . راستش یادم رفت بگم که اونا به جای اسب از پلنگ اژدها استفاده کردن! و فقط 500 نفر سرباز بردن .این مارو نمیترسونه چون هممون با قدذرت زیادمون بر دشمن پیروز میشیم . ملودی گفت : فردا باید حملمون رو به داخل اردوگاهشون گسترش بدیم . خیالتون تخت ! اینجا کسی شما رو نمیبینه . فردا کلی کار داریم .. به همتون اقا صابر پادش خواهند داد .. ولی وقتی فردا میرسه , اتفاقی افتـاده که هیچ کـس انتظـآرشو نداره ! ..
همـونطور که از عنـوان مشخصه , بنده اینجـا براتون از فلشخـور ( با خلاقیت) داستان خیآلـی میذآرمـ××..
خب , ایـن داستان ها بعد از ادامه سری اوله که بعضیـآتون خوندید بعضیاتونم نوچ ولـی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اینجا رو کلیک کنید چون واسه فهمیدن داستان از اول باس بخونید :|
این که میذارم وآسـتون , سری اوله داستانای فلشخوره :| هر سری 3 قسمت داره به همراه عکس!
و در داستان هاش بنده از نیسنده ها و مدیران سایت استفاده میکنمو امیدوارم خوشتون بیاد ):
خب .. بعد از پیروزی حکومت دیرینیان , اونا که اقا صابر و اعضای تیم مدیریت بودن فلشخور رو دوباره بازسازی کردن و خیلی بهتر از گذشته!
مردم زیادی در کشور ساکن بودن برا همین رای گیری کردن و مردم همه دوس داشتن در فلشخور به علم و هنر پرداخته بشه , به کشاورزی اهمیت بدن , جادو در کشور رایج شه و از حیواناتی مانند دایناسور و اژدها استفاده کنن !
همونطور که در داستان قبل گفتم , یه دسته هستن به اسم مدیریان ( یعنی نویسنده ها و مدیران سایت) و دسته ای دیگر که گیمرزیان میباشند یعنی کاربران معمولی!
این هـم لیسـت برآی آشنـیـآیی شـومـآ بآ اشخـاص این سری دآسـتان :
SABER(اقا صابر)=پادشاه
Frozen♥VampiRe(خودم یا شادی)= رام کننده اژدها
SomeOne ×(رُزی)= رام کننده حیوانات وحشی و حشرات
~JaSmIn~ ( صَبـآ)=پزشک
happy gir(شیوا)= پزشک
MAKAN(ماکان)= مسئول رسیدگی به کشاورزی و نیازات غذایی مردم
F A R I D(فرید)= وزیر ارشد کشور و پیغام رسون
+melodi(ملودی)=دانشمند و نقشه کش برای حمله ها و نبرد ها
poya(پویا)= فرمانده ارشد
Snow Princes(پریا)=جادوگر
______________
اینها افراد در حال حاضر برای قسمت1 سری اوله داستانای فلشخورن :|
البته باز هم در طی گذشت قسمتها , افراد جدیدی اضافه خواهند شد .
و بدونید تمام این افراد در هنر های رزمی تخصص بالایی دارند .
وَ امـآع دآســتآن ! ..
قسمت 1 حملـه بـه رآهـزنـهـآ :
زمستون شده بود . این فصل , فصل بدبختی های من بود که اژدها رام میکنم . اخه اونا تو این فصل خیلی سر سختنو معمولا کمیاب و مریض هستن . همچنین رزی! خرسا و خیلی از حیوونا که تو سلطنت فلش خور جایگاه مناسبی دارن میرن ب خواب و ما مجبوریم از حیووناتی مث حشرات بیشتر استفاده کنیم. یه روز از رُزی خواستم بیاد خونم تا باهم راجبع کارمون گفتوگو کنیم و گزارشی رو به فرید بدیم تا ببرتش دربار پیش اقا صابر .. اونم اومد و گفت : میدونی شآدی , فکر کنم تو هم این حسو داریع که خیلی کارامـون سخ شدع !
-عاره .. گزارشامونو باید بعد ظهر به فرید بدیم . میتونیم از مشکلات کاریمون بگیم تا پادشاه یه کاری بکنه . اونم به نشونه موافقت سری تکون دآد ..
فرید اومدو گزارشارو گرفت ؛ از طرف پریا بهش یه حباب جادویی تند رو دادیم تا زودی برسه . ولی چون فرید داش بافتنی میکرد سوزنش افتادو حبابو ترکوند !!
برگشت .. رزی بهش یه روباه رام شده ی خوشگل داد و گفت بدو ..فریدم 3 متر از جاش پرید از خوشالی و رفت ..
رزی گفت : باید به همدیگه هنرامونو یاد بدیم . من به تو رام کردن ریز ترین حشرات رو هم یاد میدم در عوض تو هم به من کار با اژدها رو یاد بدع! میدونی که اژدها حیوان نظامیه اصلیه نه حشره !!
اینم نمونه ای از کارهای من :
سعی کردم بهشون بازی با حباب رو یاد بدم . واقعا خشنگه؟!
-اره ..
و از اون طرف فرید نامه رو به اقا صابر داد و اون گفت : باید به ملودی بگیم که نقشه هارو فوری به بچه ها بده ..!
ملودی اول به کارگاهه منو رزی رسید .. گفت: این نقشه های ماس .. وظیفه ی شما اینه که تا آخر این ماه حداقل 10 میلیون پلنگ اژدها تولید کنید که رام شده باشن ! ما قیافمون شد این:
بعدش ادامه داد : گروه رآهزنا خیلی زیاد شده ! .. میترسم نشه کـآری کرد چون تعدادشون به 200 هزار رسیده . خوبه که ما از حیوانات هم استفاده میکنیم.
ولی ما هم درک کردیم چون اونا داشتن به مردم روستایی اطراف فلشخور صدمه میزدن.
ملودی نقشه رو برای پریا هم برد و گفت : ببین پریا جان , باید تا اخر این ماه سعی کنی یه قصر نامرعی بسازی تا باهاش شب ها برای استراحت و فرار از دشمن تو اون باشیم.هر وخت بهت اعلام شد باید خیلی زود بتونی قصر رو انتقال بدی به ما .. یادت باشه مخفیگاهمونه پس از جادوت به نحوه احسن استفاده کن ! ..
-ممنون ملودی .. همه ی سعیمو میکنم . باز هوش و ذکاوته تو مارو نجات میده
ملودی با لبخند رفتو به ماکان گفت : با اینکه زمستونه ولی باید به مردم غذا و گیاهان خوبی بدی تا از اولین زمستون در فلشخور بزرگ لذت ببرن!
ماکان گفت : خیلی خب .. سعیمو میکنم .
و وظیفه ی نفس این بود که تا میتونه کتاب علمی و چیز های خلاقانه برای افزایش اگاهی و علم مردم به اونا بده .. گرچه بیشتر باید جغرافیا رو به مردم اموزش بده تا با کشورهای همسایه بیشدر اشنا شن!
و امـآع ..!.. 1 ماه گذشت و منو رزی باهم تونستیم حدود 30 میلیون پلنگ اژدهای رام شده بسازیم!راستش اصلا نفهمیدیم چی شد ولی فقد با انداختن یک چشم از اژدها تو گوش پلنگه و بعد از رام کردن هردوشون , میشه پلنگ اژدها!
پریا هم تونست قصر رو خیلی خوشگـل آمـآدع کنه!
کار نفس و ماکان هم خوب بود ! .. شیوا و صبا کار خاصی نداشتن برای مین دانایی خودشونو از پزشکی بیشتر کردن :|
روز حمله بود . ملودی به فرمانده ارشد , پویا , گفت : باید همرو پیش پادشاه جمع کنیم . بعدش نقشه رو بهت میگم .
همه در حیاط قصر جمع شدیم . اقا صابر گفت : تو این مدت ملودی خیلی زحمت کشیده و نقشه هایی برای پیروزی از دشمن تهیه کرده . شما هم یک ماه سخت رو برای دستیابی به اهدافمون گذروندین پس از تمام توانایی هاتون برای پیروزی بر دشمن استفاده کنید .
ملودی گفت : اول اقا صابر و منو فرید و پویا به نیرو های دفاعی شون حمله میکنیم . بعد یه پیک براتون میفرستیم که در اون موقع شادی و رزی و پریا و ماکان و شیوا باید در دیواره ی پشتی قصر منتظر باشید.پریا هم باید قصر جادویی رو برای ما در نقظه ی مشخص شده در پیک بفرسته .فقط به یک پزشک نیاز داریم . نفس و صبا میمونن و مراقب قصر هستن . خواهشا فکر نکنید چون در زمانی که پادشاه و درباریان در قصر نباشن , شما مهمترین وظیفتون حفاظت از فلشخوره .
حمله اول با پیروزی ما تموم شد . بعدش فرید یه پیک به زنبوری که رزی رام کرده بود داد . پیک رو خوندیم . پریا گفت : همتون برید تو قصر به غیر از صبا و نفس!باید فوری جا به جا شیم قبل از اینکه جای اونا به دست دشمن بیفته ..
رسیدیم .
اقا صابر گفت : به همت همه ی شما بود که تو نستیم 1000 نفر از اونارو نابود کنیم . راستش یادم رفت بگم که اونا به جای اسب از پلنگ اژدها استفاده کردن! و فقط 500 نفر سرباز بردن .این مارو نمیترسونه چون هممون با قدذرت زیادمون بر دشمن پیروز میشیم . ملودی گفت : فردا باید حملمون رو به داخل اردوگاهشون گسترش بدیم . خیالتون تخت ! اینجا کسی شما رو نمیبینه . فردا کلی کار داریم .. به همتون اقا صابر پادش خواهند داد .. ولی وقتی فردا میرسه , اتفاقی افتـاده که هیچ کـس انتظـآرشو نداره ! ..پایان قسمت1
تو قسمت بعدی میفهمید چه اتفاقی افتاده .. چرا برای من این اتفاق نیفتاده .. و چه بلــآیی سر صبـآ اومده!
از دسـت ندیـد ..
خـب اینـم از اولیـش شآیـد جذآب نبـود اما قسمـت بعـدیش همه چیش بآحـآلـه ! ..
سپاسو بزن وگرنه خونت گردن خودته ها :|
حـآلا وآیسیـد ..
(خو نآظم هس دیــه )
(دیقآ ینی خلوچل)
(مآدر بزرگـ عزیز)
(خآنم مدیـر ژژووونـــیــم♥)
(هنـر مند ^_^)
(بــزی )
(پـری پوون)
(مث خودم تو کآر آهنگ موسیقی)
![[-]](http://www.flashkhor.com/forum/images/collapse.gif "[-]")
