قصه های موموش و تیغ تیغ طنز

[30Ḱᗩᔕ]

موموش و بلوط کرم خورده
موموش سه بلوط پیدا کرد.2 بلوط سالم و 1 بلوط کرم خورده.
موموش به بلوط کرم خورده گفت:تو هم خوبی.شاید به دردم بخوری.
تو راه رفتن به خونش دوستش تیغ تیغ رو دید.تیغ تیغ به موموش:یکی از این هارو به من میدی؟
موموش فکری کرد و بلوط کرم خورده را به تیغ تیغ داد.موموش:مگه نشنیدی که بلوط کرم خورده ویتامین هاش خیلی بیش تره.حالا اگه نمی خوای... تیغ تیغ:نه.میخوام.موموش به خونش رفت.موموش:آفرین به من که این قدر زرنگم!:4chs: شب شد.موموش با صدای عجیبی از خواب پرید.بیرون آمد و دهانش از تعجب باز ماند.زیر نور ماه تیغ تیغ با یک گله کرم به سوی درخت بلوط می رفت.موموش:چی شده؟این وقت شب چی کار داری؟ تیغ تیغ:کرم های جنگل رو جمع کردم تا تموم بلوط های روی درخت رو ویتامین دار کنن.فکر جالبیه.مگه نه؟موموش چند لحظه دست و پاش رو گم کرد و ساکت ماند.موموش:آره.خیلی جالبه!تازه مگه نشنیدی که بلوط کرم خورده رو با کرمش بخوری خیلی ویتامین هاش بیش تره!کرم ها از وحشت به موموش خیره شدند.بعد هم فرار کردند.موموش و تیغ تیغ کنار هم نشستند و بی صدا دور شدن کرم ها رو تماشا کردند.بعد زدند زیر خنده.موموش:بی خیال تیغ تیغ!ویتامین میخوایم چی کار!
اومدین یا تو نظر سنجی شرکت کنید یا نظر بدید.سپاس دادید هم چه بهتر.قسمت دومش توراهه! 

[mahrana]

اه این دیگه چی بود

[پایلار]

ممنون

[★☆✩ aℱ﹩ℋi₦ ℛℯⓐℒⓘ★☆✩]

حال بهم زن و با مزه!

[بـــاران]

حال به هم زن

[دختر شاعر]

مرسی عزیزم خیلی هم قشنگ بود
قابل توجه دوستان گراااااااامی که قدر این دوست عزیز رو نمی دونن

[Andrea]

چه باحال ولی دوست بدی

[جواد نکونام]

تو هم مثل من شاعری که.
به سوابقم یا همون اشعارم سر بزنید!

[ایمان علی زاده]

اه اه اه حالم بهم خورد

[MAZIYAR007]

با حال بود!