06-04-2012، 13:23
دیوونگی یعنی ...
دیوونگی یعنی اینکه کسی رو که با تمام وجود میخوای ولی آزادش بزاری و تلاشی نکنی برای بدست اوردنش
دیوونگی یعنی اینکه وقتی میبینی دلش تمام و کمال با تو نیست و هر لحظه میلغزه خودتو آروم از جلو چشاش کنار بکشی و با همه علاقت نسبت به اون ، فقط از دور نگاش کنی
دیوونگی یعنی اینکه کسی که شده همه زندگیت رو که وقتی دستاش سرد شده باز بمونی و تحمل کنی و هدیه اخرت فقط بشه یه خدانگه دار عزیزم
دیوونگی یعنی اینکه با هزار جون کندن بدستش بیاری و بعد ......
دیوونگی یعنی اینکه سند زندگیتو به نامش کنی و بعد بفهمی اون تو رو فقط واسه خوشی هاش میخواست
دیوونگی یعنی اینکه ته قصه خودتونو بدونی و باز بمونی
دیوونگی یعنی به حراج گذاشتن با ارزش ترین چیز زندگی هر آدم (زمان)
دیوونگی یعنی اینکه بدونی دلش با تو نیست و باز با تمام وجود تلاش کنی برای خوشحال کردنش
دیوونگی یعنی اینکه با اینکه هزار بار شاهد دروغ گفتن و دورنگیش بودی و هستی باز بمونی و حتی دلیل موندنتم ندونی
دیوونگی یعنی ارزون فروختن جوونی
دیونگی یعنی خط کشیدن رو همه چیز زندگیت پای یه وعده سرد و ...
دیونگی یعنی دست و پا زدن تو دریای غم ولی نگه داشتن لبخند سرد رو لبات
دیوونگی یعنی اینکه چشاتو ببندی وقتی نامردی هاشو میبینی
دیوونگی یعنی اینکه بعد یه عمر دوست داشتن و عاشقی ، حالا که داره تو رو تو دادگاه خودش محاکمه میکنه دستتو بالا ببری و همه چیز رو گردن بگیری وقتی بیگناهی
دیوونگی یعنی تحمل درد و غم بخاطر اون و رفتاراش بدون هیچ دلیلی
دیوونگی یعنی تحمل درد با آهنگ های غمگین
دیوونگی یعنی یه خط راست تا بینهایت تنهایی
دیوونگی یعنی بازیچه بودن و به اجبار بازی کردن
دیوونگی یعنی نهایت دوست داشتن
دیوونگی یعنی اینکه کسی رو که با تمام وجود میخوای ولی آزادش بزاری و تلاشی نکنی برای بدست اوردنش
دیوونگی یعنی اینکه وقتی میبینی دلش تمام و کمال با تو نیست و هر لحظه میلغزه خودتو آروم از جلو چشاش کنار بکشی و با همه علاقت نسبت به اون ، فقط از دور نگاش کنی
دیوونگی یعنی اینکه کسی که شده همه زندگیت رو که وقتی دستاش سرد شده باز بمونی و تحمل کنی و هدیه اخرت فقط بشه یه خدانگه دار عزیزم
دیوونگی یعنی اینکه با هزار جون کندن بدستش بیاری و بعد ......
دیوونگی یعنی اینکه سند زندگیتو به نامش کنی و بعد بفهمی اون تو رو فقط واسه خوشی هاش میخواست
دیوونگی یعنی اینکه ته قصه خودتونو بدونی و باز بمونی
دیوونگی یعنی به حراج گذاشتن با ارزش ترین چیز زندگی هر آدم (زمان)
دیوونگی یعنی اینکه بدونی دلش با تو نیست و باز با تمام وجود تلاش کنی برای خوشحال کردنش
دیوونگی یعنی اینکه با اینکه هزار بار شاهد دروغ گفتن و دورنگیش بودی و هستی باز بمونی و حتی دلیل موندنتم ندونی
دیوونگی یعنی ارزون فروختن جوونی
دیونگی یعنی خط کشیدن رو همه چیز زندگیت پای یه وعده سرد و ...
دیونگی یعنی دست و پا زدن تو دریای غم ولی نگه داشتن لبخند سرد رو لبات
دیوونگی یعنی اینکه چشاتو ببندی وقتی نامردی هاشو میبینی
دیوونگی یعنی اینکه بعد یه عمر دوست داشتن و عاشقی ، حالا که داره تو رو تو دادگاه خودش محاکمه میکنه دستتو بالا ببری و همه چیز رو گردن بگیری وقتی بیگناهی
دیوونگی یعنی تحمل درد و غم بخاطر اون و رفتاراش بدون هیچ دلیلی
دیوونگی یعنی تحمل درد با آهنگ های غمگین
دیوونگی یعنی یه خط راست تا بینهایت تنهایی
دیوونگی یعنی بازیچه بودن و به اجبار بازی کردن
دیوونگی یعنی نهایت دوست داشتن