14-05-2012، 20:28
ه ه ه...
دلم درد گرفت بابا بسه دیگه.!
دلم درد گرفت بابا بسه دیگه.!
|
اعتراف صمیمانه گاف ها ! |
|||||||||||||||||||||||||||||||
14-05-2012، 20:28
ه ه ه...
دلم درد گرفت بابا بسه دیگه.!
15-05-2012، 8:01
بچه ها شمام بنوسید
15-05-2012، 17:59
(آخرین ویرایش در این ارسال: 15-05-2012، 18:23، توسط mohsenniceboy.)
یه بار یه مراسم قرآنی گرفته بودن . منو چن تا از دوستامم رفته بودیم بالا مثلا مراسم اجرا کنیم . یه هو از این پروانه دستشویی ها هست، اومد بالا ما 5 تا هم همه پاشدیم دنبال پروانه کل مراسمو به هم ریختیم. هنوزم که هنوزه از یاد اوریش خندم میگیره
16-05-2012، 12:57
به يكي از دوستام يه روز 10 نمره تقلب غلط رسوندم تقصير خودش بود مي خواست ازم تقلب نگيره
17-05-2012، 17:28
اینو که گفتی یاد یه تقلبی که به دوستم دادم افتادم:
یه امتحان اجتماعی بود (همین دیروز,که آخرین روز مدرسه ها قبل از خرداد بود) هیچ کس نخونده بود امتحان رو چون همه میگفتیم الکیه و واقعا هم همون شد. وقتی برگه ها رو دادن (ما مخا با هم متحدیم و یه تو یه ناحیه میشینیم.)به هم تقلب میدادیم (همش هم درست بود چون از بس از ما امتحان میگیرن دیگه یه دوره کنیم یادمون میفته.)ولی به سوال آخر که رسیدیم برای هممون نقش بن بست رو داشت . همه با هم فکر کردیم (معلم اصلا توجهش به ما نیفتاد ولی اگر بیفته چون باهاش رفیقیم کاری نداره.ولی از ما برگه رو نمیگیره بجاش ما رو پراکنده میکنه و تذکر میده) تا اینکه من و بقل دستیم به جواب رسیدیم و به مخهامون هم تقلب دادیم.رسیدم به یکی از بچه ها که از من تقلب میخواست. اومدم بهش تقلب بدم که یه دفه دیدم معلم کلش رو با آهستگی داره میاره بین کله ی ما و با زیرکی ما رو نگاه میکنه.نگاش به من افتاد و با حالت خنده داری به من و برگم زوم کرده بود.با همون حالتی که داشتم تقلب میدادم و فهمیدم قضیه داره آبدوخیار میشه صدام خود به خود آهسته آهسته کلمات رو میگفت تا اینکه استوپ کردم.با خودم ولی با صدایی که اون هم بشنوه گفتم یا حسین!!!!!!!!! با خودم گفتم که یه دفه برگه رو پاره میکنه! که ... یه دفه هر سه تامون زدیم زیر خنده بهترین داستانم از این معلم بود.خیلی باهاش حال میکنم.
25-05-2012، 15:42
بسکتبالیش هستم
07-06-2012، 15:27
بلههههههه
07-06-2012، 15:39
مرسی خیلی خوب بود
07-06-2012، 22:52
وای خیلی باحال بود از خنده روده بر شدم
واقعا ممنونم
07-06-2012، 23:00
دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!
| |||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
اعتراف میکنم که هیچ......... | |||||
اعتراف میکنم... |