امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 4.6
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اعتراف صمیمانه گاف ها !

#1
دخترم برای اولین بار با دوستش رفته بود پارک، منم دوربین بدست اونور خیابون از تو ماشین می پاییدمش. یهو دیدم تلفنم زنگ زد، ورداشتم دیدم دخترم میگه: جدی می خوای تا دو ساعت آینده همونجا واییسی نگام کنی ؟؟؟

یه بار می خواستم مخ یه خانم خیلی درست درمونو بزنم. باهم رفتیم کافی شاپ؛ اومدم بگم بریم اون گوشه بشینیم دنجه، یهو گفتم: بریم اون گوشه بشینم ج ن د ه …!!!
نتیجه اخلاقی این که تو کافی شاپ هر جایی پیدا کردید همون جا کپه مرگتون را بزارید!

چند سال قبل داشتم می رفتم سر تمرین تیم بسکتبال. جلوی استادیوم یکی از بچه ها رو دیدم که دو جلسه بود نمیومد. داشت با ساک ورزشی و یه تریپ کاملا ورزشکاری می رفت تو. منم که باهاش شوخی داشتم بدو بدو رفتم و با یه سه گام بلند یه پس گردنی خیلی محکم بهش زدم! نمیدونم دستم سنگین بود یا چی طرف با کله رفت تو آسفالت…!
همه مات مونده بودن. بلند که شد دیدم ای وای دوستم نیست که هیچ، بوکسوره داره میره تمرین بوکس!
حالا هم خندم گرفته، هم میخوام توضیح بدم که اشتباه گرفتم…! اونورم کلی دختر بودن همشون پخش شدن رو زمین از خنده…
یارو انصافا مرام گذاشت هیچی نگفت… حالا یکی از بهترین دوستامه.

رفتم حموم دوش بگیرم لباسامو که در آوردم دیدم ی سوسک رو دیوار حمومه دمپایی برداشتم بزنم رفت لای در. درو باز کردم دیدم داره میره تو اتاق. خلاصه پریدم بیرون و زدمش(موقع زدن هم ی فحش بد بهش دادم). یهو سرمو بلند کردم دیدم من لخت و بابام وایستاده داره با تعجب نگام میکنه.

رفتم موهامو کوتاه کنم، به طرف گفتم لطفا موهامو خیلی کم کوتاه کنید، خیلی کما یه جور که اصلا پیدا نباشه، اصلا کوتاه که نه فقط یه جور بشه که مرتب بشه، گفتم ببین من به هر کی میگم کم کوتاه کن گوش نمیده ها خواهشا توجه کن، بعد از چند دقیقه گفتم اصلا ولش کن بیخیال شدم! پاشدم رفتم، یه لحظه مغازه منفجر شد از خنده…
یه روز داشتم تلفنی با یکی دوستام دعوا می کردم خیلی از دستش عصبانی بودم وقتی حالم و پرسید به جای اینکه به کنایه بگم مگه دکتری گفتم مگه دامپزشکی
|BACK AGAIN|
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، ~SoLTaN~ ، SABER ، nina jigar ، houman ، سپیده1 ، deymon1 ، mohsenniceboy ، Armina ، paniz ، stefan ، sajjad38 ، محمد هادی ، 777 ، AmItiSe ، 3vda ، (nasim) ، ارمين2012 ، pouya12 ، raha8919 ، MINA JOON ، دختراتش ، فانتا ، MAHTA .S ، شیدا18 ، fcbarcelona 2 ، "SoLmAz RaD" ، Yasss ، ~JaSmIn~ ، noora91 ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Meteorite ، rana m ، ʜɪᴅᴅᴇɴ ، Spell † ، [ :: Sмιℓєу Gιяℓ# :: ] ، ѕтяong
آگهی
#2
با قسمت بسکتبالیش هستم
پاسخ
 سپاس شده توسط houman ، ارمين2012
#3

اعتراف می کنم که... همه ی ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد. حتی بعضی وقت ها سوتی های بدی هم می دهیم اما می گذاریم لای سبیل و صدایش را درنمی آوریم اما با اینحال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم. پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند، سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می توانند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد شما هم اعتراف های خودتون رو بنویسید. من هم البته اعتراف می کنم که بیشتر مطالب این بخش رو از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زدم، البته آنها اسمش را گذاشته اند؛ "اعتراف های احمقانه شما" ولی به نظر من این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه. یه چندتاشون هم سوتی های خودمه!
- اعتراف می کنم که: به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه...

- اعتراف می کنم که: امشب بعد از 1 سال به این معما پی بردم که آقاجونم مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم که داره مسواک می زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم مسواکش غیب می شه. خب زیاد پیچیده نیست از مسواک من استفاده می کرده!



- اعتراف می کنم که: اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!

- اعتراف می کنم که: تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم پشت وانت یه طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون. ماشین که رفت تو چاله من گلدونه رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!

- اعتراف می کنم که: تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره.

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.

- اعتراف می کنم که: رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جای اینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!

- اعتراف می کنم که: اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.

- اعتراف می کنم که: بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی کیف می کردم. حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.

- اعتراف می کنم که: 2 ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم نگاه کرد دید سیم کارت رو برعکس انداختم تو گوشی.

- اعتراف می کنم که: مامان بزرگ خدا بیامرزم توی 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و داداشم تو بغل هم داشتیم گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو گریه بود. یکهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی! این رو که گفت کل خونه رفت رو هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.

- اعتراف می کنم که: یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!




- اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه...

- اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

- اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

- اعتراف می کنم که: من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره و کلاس تعطیل بشه...

- اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید...

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم دوس داشتم 20 قلو دختر داشته باشم!

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!
اعتراف صمیمانه گاف ها ! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط hossein. ، love 2012 ، ZUSE ، S gamer7 ، poya ، (nasim) ، .ali. ، alone girl ، pink devil ، houman ، mohammadreza... ، istanbul ، E.F.N ، negar98 ، ps3000 ، elmira.a ، cute flower ، m تنها ، ...Sara SHZ... ، mohsenniceboy ، AmItiSe ، raha8919 ، EMINEM2 ، niloofar kh ، melodi+ ، Hamidreza76 ، _VaMPiRe_ ، னιSs~டεனσή ، zaynab ، eli-77 ، paniz ، دختراتش ، فانتا ، شیدا18 ، "SoLmAz RaD" ، noora91 ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Meteorite ، Spell †
#4
اعتراف میکنم این من بودم سر زنگ امار صدا خروس کلاغ گاو گوسفند و... در میاوردم ومینداختم تقصیر جلوییم اونم هیمشه شوت میشد بیرون Big Grin
پاسخ
 سپاس شده توسط poya ، Armina ، mohammadreza... ، elmira.a ، melodi+ ، sajede ، love 2012 ، دختراتش ، AmItiSe ، "SoLmAz RaD" ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Meteorite
#5
اعتراف میکنم این من بودم که پول های بابامو میپیچوندم TongueBig Grin
پاسخ
 سپاس شده توسط Armina ، mohammadreza... ، elmira.a ، melodi+ ، love 2012 ، "SoLmAz RaD" ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Meteorite
#6
دمت گرم علیرضا خیلی بچه باحالی هستیHeartBig Grin
اعتراف صمیمانه گاف ها ! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط mohammadreza... ، elmira.a ، m تنها ، love 2012 ، "SoLmAz RaD"
آگهی
#7
یه روز رفته بودیم بهشت زهرا مامانم گفت فلان جا دبه هست برو اب کن بعد چند دقیقه دیدم فامیلاش اومدن به خواهرم گفتم گفت برو بگو من اینو
از اینجا برداشتم میذارم سر جاش بعد من رفتم به یارو میگم من اینو از سر قبر شما برداشتم
مغز داشتن دلیلی برای انسان بودن نیست:| پسته و بادام هم مغز دارند
برای انسان بودن باید شعور داشتHeart

خیلی سخته
تو چشمای کسی که تمام عشقتو دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو بهت هدیه داد
زل بزنی و بجای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی هنوزم دوسش داری!!!!!!Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط Armina ، mohammadreza... ، elmira.a ، m تنها ، دختراتش ، "SoLmAz RaD" ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ
#8
با مامانم کلی خندیدیم25r30
من میمونمو سکوتم رو جار میزنم...
پاسخ
 سپاس شده توسط Armina ، mohammadreza... ، elmira.a
#9
اعتراف میکنم من بودم که همیشه زنگ های همسایه رو میزدم فرار میکردم بعد افتاد تقصیر یه نفرcryingcrying
در دلم حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد

و چه اندوه عجیبی ست که در خلوت دل

یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد
پاسخ
 سپاس شده توسط Armina ، m تنها ، raha8919
#10
اعتراف میکنم:یه بار داشتم می رفتم سوبر مارکت ویدیو کلوبم درست چسبیده ی سوبر مارکت محلمون بود منم اشتباهی رفتم ویدیو کلوب تا دیدم همه دارن بهم نگا می کنن گفتم:داداشم اینجاست؟بعد وقتی داشتم میومدم بیرون تازه یادم افتاد من داداش ندارم و همه ی بسرای اونجا اینو می دونن.Big Grin
اعتراف می کنم:یه بار خواستم جلوی بسرا بز بدم گوشیمو گذاشتم گوشم و دروغکی حرف زدم یهو گوشیم زنگ خوردcryingخیلی ضایع شدمcrying
خوب میدانم که روزی دلت برایم تنگ میشود....برا خندیدنم...
اذیت کردنم...
حرف زدنم...
حتی گریه کردنم...و...
و خوب میدانم که ان روز هیچ چیز تکرار دوباره من نخواهد بود...
پاسخ
 سپاس شده توسط poya ، Armina ، mohammadreza... ، ps3000 ، mohsenniceboy ، AmItiSe ، raha8919 ، niloofar kh ، melodi+ ، sajede ، love 2012 ، sp_go ، دختراتش ، M.H2 ، "SoLmAz RaD" ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Meteorite


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow اعتراف میکنم که هیچ.........
  اعتراف میکنم...

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان