امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان در حسرت نگاهت - به قلم = خودم

#21
1 سوال این رمان در حال تایپه؟

فعلا نه
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی.......
اون مدتهاست که برگشته.....
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده .
پاسخ
 سپاس شده توسط elnaz-s ، هلیا78 ، RєƖαx gнσѕт
آگهی
#22
اسپم ها پاک شدند.
خواننده های محترم ببینم اسپمــــا بالاس تاپیکُ میبندمــــــا حالا خوددانید...!
پاسخ
 سپاس شده توسط .14.anita
#23
پس بقیش چی شدHuh
پاسخ
#24
برو بچ بقیشو میزارم فقط یه کوچولو صبر کنید
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی.......
اون مدتهاست که برگشته.....
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده .
پاسخ
 سپاس شده توسط پری خانم
#25
چرا کم میذاری اونم سالی یه بار به خدا مردیم از کنجکاوی
رمان در حسرت نگاهت - به قلم = خودم 3
saret ro barnagardundi bebini
dare donya saram avar mishe
chegad in sahne tarike raftan
dare tu zandegim tekrar mishe
 saret ro barnagardundi bebini
 cheghad khahesh tuye cheshmam daram
bebini kari az man barnemiyad
be joz inke azat chesh barnadaram
پاسخ
 سپاس شده توسط elnaz-s
#26
وارد کافی شاپ شدم با چشم دنبالش گشتم پشت یکی از میز هانشسته بود سنگینی نگاهم رو حس کرد و سرش رو بالا اورد لبخندی زد و منم به طرفش رفتم و سلام کردم وصندلی رو کنار کشیدم ونشستم

-ببخشید دیر شد

- نه خواهش می کنم

همون موقع گارسون اومد وهر دو مون قهوه سفارش دادیم

- حالا میشه بگین چرا از من فرار می کنید

- ببینید اقای مهرام فر من هیچ وقت از شما فرار نمی کنم شما اشتباه فکر می کنید

- مطمئنین ؟

- بله کاملا

- خیلی کنجکاو شدم شما در مورد چی می خواستین با من صحبت کنید ؟

- دوستم ساناز

نگاهش رنگ تعجب گرفت و گفت

- دوست شما به من چه ربطی داره ؟

- راستش ساناز این رو که با شما حرف زده رو به من گفت ؟

-خب ؟

- ببینین ساناز شما رو خیلی دوست داره من از این مطمئنم می خواستم از شما بخوام یه کم بیشتر فکر کنید
بلند خندید طوری که چند نفر برگشتن و به ما نگاه کردن بعد نگاهش پر شد از عصبانیت .....تعجب .....نمی دونم چرا ولی انگار یه غمی هم تو نگاهش بود

- ببخشید خانوم راد منش از کی تا حالا دخترا به پسرا میگن دوست دارم

- می دونم من برا این خواستم با شما صحبت کنم چون دوست نداشتم ساناز یه شکست عشقی دیگه بخوره

- نمی فهمم حرفاتونو ... نمی فهمم

- ساناز قبلا قرار بود با پسر داییش ازدواج کنه نامزد کردن ولی به ساناز خیانت کرد و با یه نفر دیگه رفت ترکیه حتی یه ماه ساناز تو بمیارستان روانی ها بستری بود من شما رو اجبار نکردم من فقط گفتم یه کم در موردش فکر کنید

انگار یه لحظه نفسمو قطع کردن حالم بد بود باید زود تر میرفتم نمی تونستم بیشتر اونجا بمونم کلافه نفس عمیقی کشید و گفت

- باشه فکر می کنم اما قول نمیدم

بقیه ی حرفامون تو سکوت سپری شد خواستم پول قهوه هارو حساب کنم که ارسلان نذاشت منم تشکری کردم و سریع به بیرون اومدم
منتظر تاکسی ایستادم چند دقیقه ی بعد یه جنسیس کوپه جلویه پام ایستاد

یاد اونشب افتادم نکنه دوباره یکی مزاحمم بشه وای خدا کمکمم کن راه افتادم ویه کم اونور تر ایستادم چون شیشه های ماشین دودی بود نتونستم شخص توی ماشین رو ببینم یه لحظه شیشه ی ماشین رو داد پایین این که ارسلانه
نکنه حالا دست بندازه منو خب من که نمی دونستم ماشین این چیه

با لحنی که معلوم بود داره خندشو کنترل می کنه گفت

-بفرمایید سوار شید میرسونمتون

-نه ممنون خودم میرم

- میدونستید خیلی لجبازید ؟ دوباره که نمیخواید اون اتفاق اونشب تکرار بشه

- نه ولی دوست ندارم مزاحم شما بشم

- مزاحم نیستید بفرمایید

سری تکون دادم وسوار ماشین شدم دستشو برد و ضبط ماشین رو روشن کرد


خیلی دلم گرفته ، از این همه جدایی

گذشت قدیما حالا ، من کجا تو کجایی خیلی گرفتس حالم ، همش دلم میگیره

اونقد قدم میزنم ، تا نفسم بگیره

هر جا میرم به فکرتم ، فکرت برا دلم بسه

میخوام همش صدات کنم ، اسمت برام مقدسه

میمیرم ولم کنی ، بری فراموشم کنی

با بی کسیو انتظار ، منو هم آغوشم کنی

بی من نرو تنهام نذار ، بی کسیمو یادم نیار

واسه تو داره جون میده ، این دله تنگ و بی قرار

بی تو هوای این اتاق ، همیشه سرد و ساکته

دل پیش چشمای تو و ، پیش نگاه پاکته


(اهنگ تنهام نزار از مهدی احمدوند )


به نیم رخش نگاه کردم اخمی کرده بود و با یه ژست خاص مشغول رانندگی بود سرش رو برگردوند و نگاهم رو غافلگیر کرد اهنگ رو کم کر د و گفت


- چیزی شده ؟

- نه ....چیزه ....... ببخشید کی باهام تماس میگیرید

- دوروز بهم مهلت بدید فکر بکنم راستش یه سوال میتونم ازتون بپرسم

- بله بفرمایید

- چرا داری واسه دوستت انقد خودت رو به اب و اتیش میزنی

- خب همونطور که شما میگید برای دوستم نه برای یه غریبه تازه من دارم برای کسی که مثل خواهرم می مونه این کا رو می کنم

نمیدونم چرا چشماش رنگ غم گرفت

-یعنی انقد دوسش داری ؟

- خیلی به اندازه ی ارمیتا دوسش دارم
سری تکون داد بعد از 5 دقیقه جلوی درخونمون نگه داشت تشکری کردم و پیاده شدم درو با کلیدم باز کردم رفتم بالا همه جلوی تلویزیون نشسته بودن حالم خراب بود نمیخواستم کسی بفهمه برا همین سلام بلندی دادم و رفتم تو اتاقم
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی.......
اون مدتهاست که برگشته.....
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده .
پاسخ
 سپاس شده توسط aida 2 ، هیوا1 ، elnaz-s ، Shadow of Death ، هلیا78 ، RєƖαx gнσѕт ، دختر اتش ، neda13 ، ♫♪ RoZa ♪♫ ، پری خانم
آگهی
#27
همینcrying


رمان در حسرت نگاهت - به قلم = خودم 3
پاسخ
#28
انیتا خدایی خیلی کم میذاری
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
MADE IN AM
پاسخ
 سپاس شده توسط Shadow of Death
#29
اونقدر زیاد میزاری ادم تو یه روز نمیتونه تمومش کنهBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin
رمان در حسرت نگاهت - به قلم = خودم 3
saret ro barnagardundi bebini
dare donya saram avar mishe
chegad in sahne tarike raftan
dare tu zandegim tekrar mishe
 saret ro barnagardundi bebini
 cheghad khahesh tuye cheshmam daram
bebini kari az man barnemiyad
be joz inke azat chesh barnadaram
پاسخ
#30
cryingcryingcryingچن روز دیگه درسا زیاد میشه تورو خدا زودی بزار
دیشب از دلتنگی ات بغضی سکوتم را شکست گریه ای کردم که روزگارم برخلاف ارزوهایم گذشت من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل تا بماند یاد تو روزی که بر قلبم نشستHeart
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان