داستان عاشقانه كوتاه كه ممكن است شما را به گريه در بيارد

[سس گوجه فرنگي]

اماده اي

















ممكنه گريه كني ها







اين ديگه اخرين اخطارمه
















يه روز يه دختر كور بود اون عاشق يه پسر بينا بود ولي اونو هيچ وقت نديده بود
يه روز دختره ميگه:من وقتي بينا بشم با تو كل دنيا رو ميگردم
يه روز پسره زياد احساساتي ميشه و با يه عمل چششو به دختره ميده
ولي وقتي ميده
اون دختره كل دنيا رو ميگرده ولي با پسره نميمونه
يه روز ميره پيش پسره
و وقتي اونو ميبينه ميگه:ايششششش تو هم كور بودي من نميدونست حالا ديگه من ميرم
بعد پسره ميگه:باشه ولي موازب چشام باش

خوشتون اومد
حالا كي گريه كرد بگه
من تونستم بعضي هارو به گريه در بيارم

[sadeq sm]

[دل ارام محمدی]

دارم گریه میکنم

[parisa323]

maskhare

[maha.]

خیلی مسخره تعریف کردی داستان به این قشنگیو
ینی زدی قهوه ای کردی داستانو اه

[عاشقj.b]

اولا تکراری بود.
دوما خیلی عوضش کرده بودی.
سوما مواظب اینجوری نوشته میشه...........................
چارما::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum::rum​::rum::rum::rum:



پنجما ممنون....................................

[D-:]

تکراری
درست تعریف میکردی خب 

[milad amirdady]

چقدر م.......بود

[mahnegar]

سعی کردم گریه کنم ولی نشد اخه خیلی تکراریه

[ایرونی]

تا چشت دراد اینجوری بشس:cool: