03-02-2012، 15:50
آیا می توانیم همسرمان را تغییر دهیم؟
آیا می توانم همسرم را تغییر دهم ؟ این سوالی است که اکثر زوجین با آن مواجه هستند چه باید کرد ؟ آیا راهکاری وجود دارد ؟
“من همسرم را دوست دارم و آنقدر به او عشق می ورزم که تغییر کند ”
این جمله به کرات از زوجین شنیده می شود ، با وجود عشق ، رفتار خوبی که دارم سعی می کنم به او نشان دهم که قابلیت تغییر و بهتر شدن را دارد .
هنگامی که زوجین به دیگری ابراز می کنند که می تواند تغییر کند ، همسر سریعا جبهه می گیرد و می گوید :
تو مرا با وجود همین اخلاقی که داشتم ، دیده بودی! پس چطور مرا پسندیدی ؟ من همینم که هستم و مایل به تغییر نیستم.
روان شناسان معتقد هستند : همه انسان ها مایل به تغییر و پیشرفت هستند ، اما تغییری که از طرف یک شخص دیگر بخواهد بر روی شما انجام شود موضوعی است که سریعا جبهه گرفته می شود زیرا کسی مایل به تغییر نیست به ندرت دیده می شود حتی به دلیل عشق، دوست داشتن رفتاری در شخصی تغییر پیدا کند .
انسان ها دارای دو چهره هستند : چهره ای که توسط ضمیر خود آگاه شما دیده می شود و چهره ای که با ضمیر ناخودآگاه شما پیش می رود . این دو چهره کاملا متفاوت هستند ، ضمیر خودآگاه شما کاملا در اختیار شماست و می تواند احساسات شما را بپوشاند ولی ضمیر ناخوداگاه کمی از کنترل شما خارج است برای مثال : شخصی را در نظر بگیرید که در یک جلسه حضور دارد اما از این جلسه خسته شده است و در دلش با خود می گوید ای کاش می شد از این جلسه بیرون بروم ولی به دلایلی از این کار ممانعت می کند .
ضمیر خود آگاه این شخص مانع از خروجش از جلسه می شود در عین اینکه ضمیر ناخودآگاه خود را با چهره دیگری نشان می دهد فرد مدام خمیازه می کشد ، پای خود را به صورت ناخودآگاه تکان می دهید و …. امیدوارم با این مثال ساده متوجه تفاوت بین ضمیر خود آگاه و ناخودآگاه شده باشید .
در مورد ازدواج نیز به همین سبک است ولی با کمی تفاوت دخترها همیشه در رویای یک شاهزاده سوار بر اسب سفید هستند ، اما این شاهزاده هیچ گاه نمی رسد . به جای آن ، شخصی که از لحاظ روحیات و خلقیات شبیه پدرشان است ، سر راهشان قرار می گیرد.
تحقیقات کریستوف فوره ( روان شناس فرانسوی ) نشان می دهد : ” به ندرت می توان پس سعی نکنید همسرتان را تغییر دهید زیرا به جای اینکه
فاصله را از بین ببرید ، فاصله ای بس ژرف بین شما و همسرتان به وجود می آید ، به دلیل اینکه با کوچکترین کاری که همسرتان انجام می دهد ، برای مثال شما به او می گوید : ” تو هم که رفتارت را تغییر نمی دهی “. جمله شما او را از اعتماد به نفس تهی می کند و اجازه نمی دهد که همسرتان با شما رفتار خوبی را داشته باشد و این باور را به همسر شما القا می کند که می خواهید تصویری که خودتان از او دوست دارید بسازید.
اما راه حل چیست ؟
شما باید به قدری با همسرتان خوب رفتار کنید و صحبت کنید که او با مشاهده این رفتار شما تمایل به تغییر را در خود ببیند تا بتواند محبت های شما را جبران کند.
دکتر کریستوف فوره نمونه های از مراجعانش را توضیح می دهد :
مردی۳۷ ساله از زندگیش می گوید :
من و همسرم دو سال است که ازدواج کرده ایم ولی دارای تفاوت های زیادی هستیم ، من مردی با محبت و حساس ولی همسرم زنی خشک و درون گراست .
من در ستاره ها سیر می کنم و او روی زمین . در ابتدا و شروع زندگیمان ، این موضوع برایم چندان اهمیت نداشت اما به مرور زمان کوچکترین مساله ای
برایم یادآور این رفتار همسرم بود و مرا به شدت آزار می داد .
با خودم فکر کردم می توانم او را تغییر دهم از همسرم سارا بارها و بارها خواستم تغییری در رفتارش ایجاد کند اما او مسرانه به رفتارش ادامه می داد و حتی بدتر از سابق عمل می کرد . یک روز ، همسرم به من پیشنهاد دادم که به دور از هرگونه تشویش و دعوا صحبت کنیم. هر دو روبروی هم نشستیم و مشغول صحبت کردن شدیم.
همسرم از من پرسید :تو همیشه خواسته ات این است که من تغییر کنم ، درست است ؟من که بسیار خوشحال شده بودم گفتم بله سارا گفت :بعد از موافقت من زندگیمان خوب می شود ؟
من پاسخ دادم :بله حتما.
سارا گفت :یک بررسی بین رفتارهای من و تو انجام می دهیم که رفتار کدامیک از ما بهتر است و بررسی شروع شد.
همسرم گفت : من به علت خشک بودن و رفتار جدی که دارم بچه ها از من حساب می برند ، تکالیفشان را انجام می دهند ، به دلیل رفتاری که داشته ام توانستم در محیط کارم که محیطی مردانه است طاقت بیاورم ، آیا به خاطر داری که همیشه کارهای سخت منزل را من انجام می دهم؟ ماشین را به کارواش می برم ، با باغبان صحبت می کنم و …
حالا نوبت توست :
من هیچ حرفی برای گفتن نداشتم زیرا من تنها احساساتم را در زندگی مان می دیدم . برای مثال اگر تابلویی را به دیوار می زدم و همسرم می گفت جای این تابلو نامناسب است با او نزاع می کردم . من مدعی بودم که احساسات در من حاکم هستند اما هیچ وقت به صحبت های فرزندانمان گوش نداده بودم من صحبت همسرم را پذیرفتم و از آن تاریخ نه او تغییری در رفتارش ایجاد کرده نه من. یک روز از همسرم پرسیدم :توصیه صحبت و بررسی رفتارهایمان را چه کسی به تو ارائه کرده بود ؟
سارا گفت :من به دلیل اینکه نگران زندگی زناشویمان بودم به یک مشاور مراجعه کردم و او این راه کار را پیش روی من قرار داد.
آیا می توانم همسرم را تغییر دهم ؟ این سوالی است که اکثر زوجین با آن مواجه هستند چه باید کرد ؟ آیا راهکاری وجود دارد ؟
“من همسرم را دوست دارم و آنقدر به او عشق می ورزم که تغییر کند ”
این جمله به کرات از زوجین شنیده می شود ، با وجود عشق ، رفتار خوبی که دارم سعی می کنم به او نشان دهم که قابلیت تغییر و بهتر شدن را دارد .
هنگامی که زوجین به دیگری ابراز می کنند که می تواند تغییر کند ، همسر سریعا جبهه می گیرد و می گوید :
تو مرا با وجود همین اخلاقی که داشتم ، دیده بودی! پس چطور مرا پسندیدی ؟ من همینم که هستم و مایل به تغییر نیستم.
روان شناسان معتقد هستند : همه انسان ها مایل به تغییر و پیشرفت هستند ، اما تغییری که از طرف یک شخص دیگر بخواهد بر روی شما انجام شود موضوعی است که سریعا جبهه گرفته می شود زیرا کسی مایل به تغییر نیست به ندرت دیده می شود حتی به دلیل عشق، دوست داشتن رفتاری در شخصی تغییر پیدا کند .
انسان ها دارای دو چهره هستند : چهره ای که توسط ضمیر خود آگاه شما دیده می شود و چهره ای که با ضمیر ناخودآگاه شما پیش می رود . این دو چهره کاملا متفاوت هستند ، ضمیر خودآگاه شما کاملا در اختیار شماست و می تواند احساسات شما را بپوشاند ولی ضمیر ناخوداگاه کمی از کنترل شما خارج است برای مثال : شخصی را در نظر بگیرید که در یک جلسه حضور دارد اما از این جلسه خسته شده است و در دلش با خود می گوید ای کاش می شد از این جلسه بیرون بروم ولی به دلایلی از این کار ممانعت می کند .
ضمیر خود آگاه این شخص مانع از خروجش از جلسه می شود در عین اینکه ضمیر ناخودآگاه خود را با چهره دیگری نشان می دهد فرد مدام خمیازه می کشد ، پای خود را به صورت ناخودآگاه تکان می دهید و …. امیدوارم با این مثال ساده متوجه تفاوت بین ضمیر خود آگاه و ناخودآگاه شده باشید .
در مورد ازدواج نیز به همین سبک است ولی با کمی تفاوت دخترها همیشه در رویای یک شاهزاده سوار بر اسب سفید هستند ، اما این شاهزاده هیچ گاه نمی رسد . به جای آن ، شخصی که از لحاظ روحیات و خلقیات شبیه پدرشان است ، سر راهشان قرار می گیرد.
تحقیقات کریستوف فوره ( روان شناس فرانسوی ) نشان می دهد : ” به ندرت می توان پس سعی نکنید همسرتان را تغییر دهید زیرا به جای اینکه
فاصله را از بین ببرید ، فاصله ای بس ژرف بین شما و همسرتان به وجود می آید ، به دلیل اینکه با کوچکترین کاری که همسرتان انجام می دهد ، برای مثال شما به او می گوید : ” تو هم که رفتارت را تغییر نمی دهی “. جمله شما او را از اعتماد به نفس تهی می کند و اجازه نمی دهد که همسرتان با شما رفتار خوبی را داشته باشد و این باور را به همسر شما القا می کند که می خواهید تصویری که خودتان از او دوست دارید بسازید.
اما راه حل چیست ؟
شما باید به قدری با همسرتان خوب رفتار کنید و صحبت کنید که او با مشاهده این رفتار شما تمایل به تغییر را در خود ببیند تا بتواند محبت های شما را جبران کند.
دکتر کریستوف فوره نمونه های از مراجعانش را توضیح می دهد :
مردی۳۷ ساله از زندگیش می گوید :
من و همسرم دو سال است که ازدواج کرده ایم ولی دارای تفاوت های زیادی هستیم ، من مردی با محبت و حساس ولی همسرم زنی خشک و درون گراست .
من در ستاره ها سیر می کنم و او روی زمین . در ابتدا و شروع زندگیمان ، این موضوع برایم چندان اهمیت نداشت اما به مرور زمان کوچکترین مساله ای
برایم یادآور این رفتار همسرم بود و مرا به شدت آزار می داد .
با خودم فکر کردم می توانم او را تغییر دهم از همسرم سارا بارها و بارها خواستم تغییری در رفتارش ایجاد کند اما او مسرانه به رفتارش ادامه می داد و حتی بدتر از سابق عمل می کرد . یک روز ، همسرم به من پیشنهاد دادم که به دور از هرگونه تشویش و دعوا صحبت کنیم. هر دو روبروی هم نشستیم و مشغول صحبت کردن شدیم.
همسرم از من پرسید :تو همیشه خواسته ات این است که من تغییر کنم ، درست است ؟من که بسیار خوشحال شده بودم گفتم بله سارا گفت :بعد از موافقت من زندگیمان خوب می شود ؟
من پاسخ دادم :بله حتما.
سارا گفت :یک بررسی بین رفتارهای من و تو انجام می دهیم که رفتار کدامیک از ما بهتر است و بررسی شروع شد.
همسرم گفت : من به علت خشک بودن و رفتار جدی که دارم بچه ها از من حساب می برند ، تکالیفشان را انجام می دهند ، به دلیل رفتاری که داشته ام توانستم در محیط کارم که محیطی مردانه است طاقت بیاورم ، آیا به خاطر داری که همیشه کارهای سخت منزل را من انجام می دهم؟ ماشین را به کارواش می برم ، با باغبان صحبت می کنم و …
حالا نوبت توست :
من هیچ حرفی برای گفتن نداشتم زیرا من تنها احساساتم را در زندگی مان می دیدم . برای مثال اگر تابلویی را به دیوار می زدم و همسرم می گفت جای این تابلو نامناسب است با او نزاع می کردم . من مدعی بودم که احساسات در من حاکم هستند اما هیچ وقت به صحبت های فرزندانمان گوش نداده بودم من صحبت همسرم را پذیرفتم و از آن تاریخ نه او تغییری در رفتارش ایجاد کرده نه من. یک روز از همسرم پرسیدم :توصیه صحبت و بررسی رفتارهایمان را چه کسی به تو ارائه کرده بود ؟
سارا گفت :من به دلیل اینکه نگران زندگی زناشویمان بودم به یک مشاور مراجعه کردم و او این راه کار را پیش روی من قرار داد.