#قرابت_معنایی
فوق ادراک بودن خدا
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجي / نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نيايي
اي برتر از خيال و قياس و گمان و وهم / وز هر چه گفته اند و شنيديم و خوانده ايم
واصفان حليه ي جمالش به تحير منسوب که ما عرفناک حق معرفتک
اي صمدي که از ادراک خلق جدايي
ليس کمثله شيءٌ
نه در ايوان قربش وهم را بار / نه با چون و چرايش عقل را کار
سعدي که داد وصف همه نکوان بداد / عاجز بماند در تو زبان فصاحتش
نه در اوج ذاتش پرد مرغ وهم / نه در ذيل وصفش رسد دست عقل
خيره از وصف تو روان و خرد / عاجز از مدح تو يقين و گمان
کجا وصف تو دانا کرد ادراک / که عاجز اوفتاد اندر کف خاک
کسي ماهيت ذاتش نداند / که کس با او و او با کس نماند