27-06-2020، 11:24
یونیدن یا یونش
یونش فرایند فیزیکی تبدیل اتمها یا مولکولها به یون بهوسیلهٔ افزودن یا کاستن ذرات باردار از قبیل الکترون یا سایر یونهاست.
الکترون
الکترون (به انگلیسی: Electron) (با نماد −e یا −β) یک ذره زیر اتمی با بار الکتریکی منفی و برابر با بار بنیادی میباشد.[۶] الکترونها به نسل نخست از خانواده لپتونها تعلق دارند[۷] و بهطور عمومی به عنوان ذره بنیادی شناخته میشوند زیرا هیچ جزء و زیرساختار تشکیلدهنده شناختهشدهای ندارند.[۸] الکترون جرمی تقریباً برابر با یک بر روی ۱۸۳۶ جرم پروتون دارد.[۹] ویژگیهای کوانتومی الکترون شامل تکانه زاویهای ذاتی (اسپین) با مقدار نیمهصحیح بر حسب ħ (ثابت کاهیدهٔ پلانک)است و این یعنی الکترون یک نوع فرمیون است. به دلیل فرمیون بودن، طبق اصل طرد پاولی، دو الکترون مختلف نمیتوانند حالات کوانتومی یکسانی را اشغال کنند.[۷] الکترونها، همانند همهٔ مواد، هم ویژگیهای ذرهای و هم موجی را دارا هستند، یعنی هم میتوانند با ذرات دیگر برخورد کنند و هم مانند نور دچار پراش شوند. مشاهده ویژگیهای موجی الکترون نسبت به ذراتی مانند نوترون و پروتون آسانتر است زیرا جرم الکترون کمتر است و در نتیجه طول موج دوبروی آن برای انرژیهای معمول بالاتر است.
در بسیاری از پدیدههای فیزیکی مانند الکتریسیته، مغناطیس و رسانش گرمایی، الکترونها نقشی اساسی را ایفا میکنند و همچنین در برهمکنشهای گرانشی، الکترومغناطیسی و هستهای ضعیف نیز شرکت میکند.[۱۰] الکترون یک میدان الکتریکی در اطراف خود ایجاد میکند. یک الکترون در حال حرکت نسبت به یک ناظر، یک میدان مغناطیسی تولید میکند، و میدانهای مغناطیسی خارجی نیز باعث انحراف مسیر حرکت الکترون میشوند. هنگامی که یک الکترون شتاب میگیرد، انرژی را به شکل فوتون جذب یا تابش میکند. وسایل آزمایشگاهی با بهرهگیری از میدانهای الکترومغناطیسی توانایی دربرگرفتن و مشاهده الکترونهای تکی و پلاسمای الکترون را دارند و تلسکوپهای ویژهای نیز وجود دارند که میتوانند پلاسماهای الکترون را در فضا آشکار سازند. الکترون کاربرهای فراوانی دارد که از جمله آنها میتوان به الکترونیک، جوشکاری با تشعشعات الکترونی، لامپ پرتوی کاتدی، میکروسکوپ الکترونی، پرتودرمانی، لیزر الکترون آزاد، آشکارسازهای یونیزاسیون گازی و شتابدهنده ذرهای اشاره نمود.
برهمکنشهای دربرگیرنده الکترون و ذرات زیراتمی دیگر در دانشهایی مانند شیمی و فیزیک هستهای مورد توجه ویژهای قرار میگیرند. برهمکنش نیروی کولنی میان پروتونهای مثبت هسته اتم و الکترونهای منفی باعث تشکیل شدن اتم میشود. یونیزهشدن و تغییر در نسبتهای ذرات باعث تغییر در انرژی بستگی سیستم میشود. تبادل یا به اشتراکگذاری الکترون میان دو یا چند اتم عامل اصلی بوجودآمدن پیوندهای شیمیایی است.[۱۱] فیلسوف طبیعی بریتانیایی، ریچارد لامینگ نخستین بار در سال ۱۸۳۸ فرضیهای شامل مفهوم یک مقدار تجزیهناپذیر بار الکتریکی برای توضیح ویژگیهای شیمیایی اتمها ارائه داد.[۲] فیزیکدان ایرلندی، جرج استونی، در سال ۱۸۹۱ نام این بار را الکترون گذاشت و جی جی تامسون و تیم متشکل از فیزیکدانان بریتانیایی او این ذره را در سال ۱۸۹۷ شناسایی کردند.[۴][۱۲][۱۳] الکترونها در واکنشهای هستهای مانند هستهزایی در ستارگان نیز میتوانند شرکت کنند که در آنجا با نام ذرات بتا شناخته میشوند. الکترونها ممکن است در واپاشی بتای ایزوتوپهای رادیواکتیو و همچنین در برخوردهای پرانرژی، مانند وقتی که پرتو کیهانی وارد اتمسفر میشود، بهوجودآیند. پادذره الکترون، پوزیترون نام دارد که دقیقاً مانند الکترون است اما بار الکتریکی و دیگر بارهای آن علامت مخالف با الکترون دارند. وقتی یک الکترون به یک پوزیترون برخورد میکند، ممکن است هردو کاملاً نابود شوند و فوتونهای پرتو گاما تولید کنند.
یونانیان باستان متوجه شدند که وقتی کهربا با پشم مالش داده شود، اشیای کوچک را به سمت خود جذب میکند. این پدیده به همراه آذرخش نخستین تجربههای ثبتشده بشر از الکتریسیته هستند.[۱۴] در دههٔ ۱۶۰۰ دانشمندی انگلیسی به نام ویلیام گیلبرت در مقالهای با عنوان «مگنت (De Magnete)»، برای اشاره به این ویژگی جذب اشیای کوچک پس از مالش، واژهٔ لاتین جدیدی به نام الکتریکوس را به کار برد.[۱۵] واژههای الکتریسیته و الکتریک هر دو از واژهٔ لاتین الکتروم (هم چنین ریشهٔ ترکیب همان اسم)، که خود برگرفته از واژهٔ یونانی ήλεκτρον (الکترون) به معنی کهربا است، مشتق شدهاند.
در اوایل دهه ۱۷۰۰، فرانسیس هاوکسبی و یک شیمیدان فرانسوی به نام شارل فرانسوا دو فی بهطور جداگانه چیزی کشف کردند که از آن با عنوان دو گونه متفاوت از الکتریسیته مالشی یاد کردند؛ یکی تولید شده از مالش شیشه، و دیگری از مالش رزین. دوفی نتیجه گرفت که الکتریسیته از دو شار الکتریکی با نامهای «ویترئوس» و «رزینوس» تشکیل شدهاست که مالش باعث جدا شدن آنها از یکدیگر میشود و هنگامی که با هم ترکیب شوند، یکدیگر را خنثی میکنند.[۱۶] یک دهه بعد، بنجامین فرانکلین پیشنهاد داد که الکتریسیته از انواع متفاوتی از شارههای الکتریکی ناشی نمیشود، بلکه ناشی از یک نوع شاره الکتریکی تحت فشارهای مختلف است. او همانند نامگذاری امروزی بارهای الکتریکی، آنها را به ترتیب مثبت و منفی نامید.[۱۷] فرانکلین حامل بار را مثبت در نظر گرفته بود، اما به درستی تشخیص نداده بود که کدام شرایط مربوط به افزونی بار و کدام مربوط به کمبود بار بود.[۱۸]
در ۱۸۰۷- ۱۸۰۸ همفری دیوی شیمی دان انگلیسی با تجزیه مواد مرکب به کمک جریان الکتریسیته، ۵ عنصر پتاسیم، سدیم، کلسیم، استرنسیم و باریم را کشف کرد و نتیجه گرفت که عناصر با نیروی جاذبه ای به هم متصل هستند که ماهیت الکتریکی دارد.
در ۱۸۳۲-۱۸۳۳ مایکل فارادی هم همانند دیوی آزمایشهایی را به وسیله برقکافت انجام داد و رابطه بین مقدار الکتریسیته مصرف شده و میزان ماده مرکب تجزیه شده به دست آورد.
بین سالهای ۱۸۳۸ تا ۱۸۵۱، فیلسوف طبیعی انگلیسی ریچارد لامینگ این ایده را مطرح نمود که اتم متشکل از یک هستهٔ مادی است که توسط ذرات زیر اتمی با بار الکتریکی واحد در بر گرفته شدهاست.[۱] در اوایل سال ۱۸۳۶، یک فیزیکدان آلمانی به نام ویلهلم ادوارد وبر، نظریهای مطرح کرد که طبق آن، الکتریسیته متشکل از شارههای باردار مثبت و منفی است که برهمکنش میان آنها از قانون مربع معکوس پیروی میکند. در سال ۱۸۷۴، فیزیکدان ایرلندی جورج جانستون استونی، پس از مطالعه پدیده برقکافت، پیشنهاد کرد که یک مقدار واحد مشخص از الکتریسیته وجود دارد که همان بار یون تک ظرفیتی است. او توانستهبود، مقدار این بار بنیادی را به وسیلهٔ قوانین برقکافت فاراده تخمین بزند.[۱۹] هرچندکه او معتقد بود این بارها بهطور دائمی به اتمها متصل هستند و نمیتوان آنها را از اتم جدا کرد. در سال ۱۸۸۱ یک فیزیکدان آلمانی به نام هرمان وان هلمولتز ادعا نمود که بارهای مثبت و منفی هر دو به قسمتهای بنیادی تری تقسیم میشوند که هر کدام از آنها «مانند اتمهای الکتریسیته رفتار میکنند».[۲]
استونی در ابتدا واژه الکترولیون را در سال ۱۸۸۱ ابداع نمود. ده سال بعد آن را به الکترون تغییر داد تا با آن، این بارهای بنیادی را توصیف کند. او در سال ۱۸۹۴ چنین مینویسد: «... تخمینی از این قابل توجهترین مقدار واحد پایهای از الکتریسیته زده شد، که از آن زمان تصمیم گرفتم که برای آن نام الکترون را پیشنهاد بدهم».[۲۰] در سال ۱۹۰۶ پیشنهادی برای تغییر آن به الکتریون مطرح شد که با شکست روبهرو شد زیرا هندریک لورنتز ترجیح داد نام الکترون را نگه دارد.[۲۱][۲۲] واژه الکترون ترکیبی از واژه الکتریک و پسوند یون میباشد،[۲۳] پسوند -ون که در نامیدن ذرات زیراتمی دیگر مانند پروتون و نوترون نیز بهکار میرود از الکترون گرفته شدهاست.[۲۴][۲۵]
کشف
A round glass vacuum tube with a glowing circular beam inside
یک پرتو از الکترونها که به شکل دایره و به وسیلهٔ یک میدان مغناطیسی منحرف شدهاست.[۲۶]
یوهان ویلهلم هیترف، فیزیکدان آلمانی، رسانایی الکتریکی را در گازهای رقیق مطالعه نمود: در سال ۱۸۶۹ او تابشی را کشف کرد که از کاتد منتشر میشد و اندازهٔ آن با کاهش فشار گاز افزایش مییافت. در سال ۱۸۷۶، یک دانشمند آلمانی به نام اویگن گلدشتاین، نشان داد که پرتوهای این تابش سایه ایجاد میکنند و این پرتوها را پرتوهای کاتدی نامید.[۲۷] در طول دههٔ ۱۸۷۰، یک شیمیدان و فیزیکدان انگلیسی به نام سر ویلیام کروکس، نخستین لامپ پرتو کاتدی از نوع محفظه خلأ را ساخت.[۲۸] او سپس نشان داد که پرتوهای تابناکی که در داخل لوله پدیدار میشوند، حامل انرژی هستند و از کاتد به سوی آند حرکت میکنند. علاوه بر این، او توانست با بهرهگیری از یک میدان مغناطیسی مسیر پرتوها را منحرف کند و بدین ترتیب نشان داد که این پرتوها بهگونهای رفتار میکنند که گویی بار منفی دارند.[۲۹][۳۰] در سال ۱۸۷۹ او پیشنهاد داد که این ویژگیها را میتوان با آنچه که وی «مادهٔ پرتوزا» نامیدهبود، توضیح داد. پیشنهاد وی این بود که این حالت چهارمی از ماده است که شامل مولکولهایی با بار منفی میشود که با سرعت بالا از کاتد تابیده میشوند.[۳۱]
یک فیزیکدان آلمانیالاصل انگلیسی به نام آرتور شوستر، آزمایشها کروکس را گسترش داد و چند صفحه فلزی را همراستا با پرتوهای کاتدی درون محفظه خلاء قرار داد و بین صفحات، پتانسیل الکتریکی ایجاد نمود. میدان ایجادشده پرتوها را به سوی صفحهٔ با بار مثبت منحرف میکرد، که گواه دیگری بر منفی بودن بار الکتریکی این پرتوها بود. در سال ۱۸۹۰، شوستر، با اندازهگیری این انحراف به ازای یک جریان معین، توانست نسبت جرم به بار اجزای تشکیلدهنده این پرتو را تخمین بزند. از آنجا که این نسبت بیش از هزار بار بزرگتر از آنچه انتظار میرفت بود، عدهٔ کمی به آن توجه کردند.[۲۹][۳۲]
در سال ۱۸۹۲، هندریک لورنتز پیشنهاد داد که جرم این ذرات (الکترونها) ممکن است ناشی از بار الکتریکی آنها باشد.[۳۳]
در سال ۱۸۹۶ یک فیزیکدان انگلیسی به نام ج. ج تامسون با همکارانش به نامهای جان سیلی تاونزند و هارولد ویلسون،[۱۲] آزمایشهایی را انجام دادند که نشان داد پرتوهای کاتدی، برخلاف آنچه پیشتر پنداشته میشد، موج، اتم یا مولکول نیستند، بلکه از ذرات منحصربهفردی تشکیل شدهاند.[۴] از آنجاییکه انحراف این ذرات با اندازه بار ذره متناسب بوده و با جرم آن نسبت عکس دارد، تامسون توانست تخمینهای خوبی از بار e و جرم m زد که نشان میداد، ذرات پرتو کاتدی، که او آنها را «کورپاسکل» مینامیدهبود، احتمالاً دارای جرمی برابر با حدود یکهزارم جرم سبکترین یون شناختهشده یعنی هیدروژن هستند.[۴][۱۳] او همچنین نشان داد که نسبت بار به جرم آنها یعنی e/m به جنس کاتد بستگی ندارد. افزون بر این، او نشان داد که ذرات با بار منفی تولید شده به وسیلهٔ مواد رادیواکتیو، مواد حرارت دادهشده و مواد تحت تابش نورانی، یکسان هستند.[۴][۳۴] سپس شعاع انحرافی را که بر اثر شدت میدان مغناطیسی معینی ایجاد شده بود، اندازه گرفت و سپس میدان الکتریکی لازم برای برقراری توازن با میدان مغناطیسی به شکلی که انحراف مؤثری در پرتو کاتدی مشاهده نشود را تعیین نمود. از این راه او نسبت بار به جرم ذره را q/m= ۱.۷۵۸۸۲۰۰۲۴×۱۰۸ C/g اندازهگیری کرد.
نام الکترون دوباره برای این ذرات توسط یک فیزیکدان ایرلندی به نام جرج فیتزجرالد پیشنهاد داده شد و از آن زمان تاکنون این نام مورد پذیرش جهانی قرار گرفتهاست.[۲۹]
رابرت میلیکان
در سال ۱۸۹۶ یک فیزیکدان فرانسوی به نام هانری بکرل، هنگام مطالعهٔ مواد معدنی دارای ویژگی فلوئورسانس، کشف کرد که این مواد بدون نیاز به قرار گرفتن در معرض یک منبع انرژی خارجی، پرتو تابش میکنند. این مواد پرتوزا مورد علاقه فراوان دانشمندان از جمله فیزیکدان نیوزلندی به نام ارنست رادرفورد قرارگرفت. او کشف کرد که این مواد، ذره تابش میکنند. او این ذرات را بر اساس توانایی نفوذشان در مواد، آلفا و بتا نامید.[۳۵] در سال ۱۹۰۰ بکرل نشان داد که پرتوهای بتای تولید شده به وسیلهٔ رادیوم توسط میدان الکتریکی منحرف میشوند و نسبت جرم به بار آنها با پرتوهای کاتدی یکسان است.[۳۶] این مشاهده، دیدگاه وجود الکترونها به عنوان جزئی از اتمها را تقویت کرد.[۳۷][۳۸]
اندازه گیری بار الکترون
نوشتار اصلی: آزمایش قطره روغن
در سال ۱۹۰۹ بار الکترون با دقت بیشتری توسط دانشمندان آمریکایی به نامهای رابرت میلیکان و هاروی فلچر بهوسیله آزمایش قطره روغن آنها اندازهگیری شد که نتایج آن در سال ۱۹۱۱ منتشر نمود. در این آزمایش از اثر پرتوهای ایکس برای تولید الکترون از مولکولهای هوا استفاده شده بود. سپس قطرههای ریز روغن به هوا پاشیده میشد تا الکترونها را جذب کند و از یک میدان الکتریکی استفاده شده بود تا از سقوط قطرههای کوچک روغن بر اثر گرانش جلوگیری کنند. در واقع بار الکتریکی بین دو صفحه مدار میتوانست به شکلی تنظیم شود که قطرههای روغن سقوط نکنند. این وسیله میتوانست بار الکتریکی را برای تعداد کمی همچون ۱–۱۵۰ یون را با خطای کمتر از۰٫۳٪ اندازه بگیرد. پیش از این آزمایشهای مشابهی توسط گروه تامسون انجام شده بود،[۴] که در آنها از بخار قطرات ریز آب باردار که به وسیله برقکافت تولید شده بودند، استفاده شده بود،[۱۲] و در سال ۱۹۱۱ نیز آبرام ایوف بهطور جداگانه به همان نتیجهٔ میلیکان با استفاده از ریزذرات فلزات دست یافت، و نتایج آن را در سال ۱۹۱۳ منتشر کرد.[۳۹] هر چند که قطرههای روغن به دلیل سرعت تبخیر کمتر، از قطرههای آب پایدار تر و در نتیجه برای آزمایش دقیق در زمانهای طولانی مناسب تر بودند.[۴۰] از سوی دیگر ممکن بود که یک قطره روغن بیش از یک الکترون جذب کند و در نتیجه مقدار بارهای محاسبه شده بر روی همه قطرههای روغن همسان نباشند اما همه آنها مضربی ساده از یک مقدار معین بودند. بنابراین یک الکترون باری برابر با q=−۱.۶۰۲۱۷۶۴۸۷(40)×۱۰−۱۹ C دارد. با توجه به میزان q/m تعیین شده توسط تامسون و بار الکتریکی یک الکترون میتوان جرم الکترون را اینگونه محاسبه نمود: m=q/m= ۹/۱۰۹۶x۱۰−۲۸ g
در اوایل قرن بیستم مشخص شد که در شرایط خاصی، یک ذرهٔ باردار متحرک با سرعت بالا در طول مسیر خود، باعث میعان بخار آب فوق اشباع میشوند. در سال ۱۹۱۱ چارلز ویلسون از این ویژگی برای طراحی اتاقک ابر خود استفاده کرد که امکان عکس گرفتن از مسیر ذرات باردار، مانند الکترونهای پرسرعت را فراهم نمود.[۴۱]
نظریهٔ اتمی
نوشتار اصلی: نظریه اتمی
Three concentric circles about a nucleus, with an electron moving from the second to the first circle and releasing a photon
مدل اتمی بور، نشان دهندهٔ حالتهای الکترون با انرژی کوانتیده به وسیلهٔ شمارهٔ n. هنگامی که الکترون به یک مدار پایینتر میافتد یک فوتون تابش تابش میکند که با اختلاف انرژی بین مدارها یکسان است.
در سال ۱۹۱۴ آزمایشهای انجام شده به وسیلهٔ فیزیکدانانی چون ارنست رادرفورد، هنری موزلی، جیمز فرانک و گوستاو هرتز، تا حد زیادی تصویر ساختار اتم را به صورت یک هسته فشرده با بار مثبت و احاطهشده توسط الکترونهایی با جرم کمتر، تثبیت نمودهبودند.[۴۲] در سال ۱۹۱۳ یک فیزیکدان دانمارکی به نام نیلز بور چنین فرض نمود که الکترون در حالتهای (مدارهای) انرژی کوانتایی مشخصی قرار میگیرد که انرژی آنها توسط تکانه زاویهای مدارهای الکترون در اطراف هسته تعیین میشود. الکترونها میتوانند با نشر یا جذب فوتونهایی با بسامدهای مشخص، بین این حالتها یا مدارها حرکت کنند. او به وسیلهٔ این مدارهای کوانتایی، توضیح دقیقی در مورد خطوط طیفی اتم هیدروژن ارائه داد.[۴۳] با این وجود، مدل بور از توضیح دلیل شدت نسبی خطوط طیف و همچنین توضیح طیف اتمهای پیچیدهتر ناتوان بود.[۴۲]
پیوندهای شیمیایی بین اتمها توسط گیلبرت نیوتون لوییس توضیح داده شدند. او در سال ۱۹۱۶ پیشنهاد داد که یک پیوند کووالانسی بین دو اتم به وسیلهٔ دو الکترون به وجود میآید که بین دو اتم به اشتراک گذاشته میشوند.[۴۴] بعدها در سال ۱۹۲۷ والتر هایتلر و فریتس لندن توضیح کاملی در مورد شکلگیری جفتالکترون و پیوند شیمیایی به زبان مکانیک کوانتومی ارائه دادند.[۴۵] در سال ۱۹۱۹ یک شیمیدان آمریکایی به نام ایروینگ لانگمویر مدل اتمی استاتیک لوییس را گسترش داد و معتقد بود که همهٔ الکترونها در پوستههای کروی (تقریباً) هممرکز با ضخامت یکسان بهطور متوالی توزیع شدهاند.[۴۶] پوستهها نیز به نوبه خود به سلولهایی تقسیم میشدند که هر کدام از آنها شامل یک جفت الکترون بود. با استفاده از این مدل لانگمویر قادر بود تا بهطور کیفی، ویژگیهای شیمیایی همهٔ عناصر جدول تناوبی را توضیح دهد،[۴۵] که بنا بر قانون تناوبی تصور میشد تا حدود زیادی خودشان را تکرار میکنند.[۴۷]
در سال ۱۹۲۴ یک فیزیکدان اتریشی به نام ولفگانگ پاولی دریافت که ساختار پوستهمانند اتم را میتوان به وسیله مجموعهای از ۴ پارامتر توضیح داد که تمام حالتهای کوانتومی انرژی را تعریف میکنند، به شرط این که هر یک از این حالتها به وسیلهٔ تنها یک الکترون اشغال شود. (این محدودیت که یک حالت کوانتومی انرژی نمیتواند توسط بیش از یک الکترون اشغال شود، به نام اصل طرد پاولی شهرت یافت)[۴۸] سازوکار فیزیکی برای توضیح پارامتر چهارم این مجموعه پارامترهای چهارگانه، که دو مقدار متمایز ممکن برای آن وجود دارد، به وسیلهٔ فیزیکدانهای هلندی به نامهای ساموئل گودسمیت و جرج اولنبک، ارائه شد. در سال ۱۹۲۵ آنها پیشنهاد کردند که الکترون علاوه بر اندازه حرکت زاویهای ناشی از حرکت دایرهای، خودش نیز دارای یک اندازه حرکت زاویهای و گشتاور مغناطیسی ذاتی است.[۴۲][۴۹] تکانه زاویهای ذاتی الکترون با نام اسپین شهرت یافت، و شکافهای ابهامآمیز موجود در خطوط طیفی مشاهدهشده توسط یک طیفسنج با وضوح بالا را توضیح داد؛ امروزه این پدیده به عنوان شکاف ساختار ریز شناخته میشود.[۵۰]
مکانیک کوانتومی
نوشتار(های) وابسته: تاریخ مکانیک کوانتومی
A symmetrical blue cloud that decreases in intensity from the center outward
در مکانیک کوانتومی رفتار یک الکترون در یک اتم به وسیلهٔ یک اوربیتال توصیف میشود که به جای مدار، در واقع یک توزیع احتمال است. در تصویر بالا سایه نشان دهندهٔ احتمال نسبی یافتن الکترون است، که انرژی آن متناظر با اعداد کوانتومی در آن نقطه است.
در سال ۱۹۲۴ یک فیزیکدان فرانسوی به نام لوییس دوبروی در مقاله اش با عنوان (تحقیق دربارهٔ نظریهٔ کوانتوم) فرضیهای را مطرح کرد که همهٔ مواد، مانند نور، دارای یک موج دوبروی میباشند.[۵۱] یعنی در شرایط مناسب، الکترونها یا مواد دیگر ممکن است از خودشان ویژگیهای ذرات یا امواج را بروز دهند. ویژگیهای ذرهای یک ذره هنگامی بروز میکنند که اینگونه نشان میدهد که در هر لحظه از زمان، در طول مسیرش یک موقعیت محلی در فضا دارد.[۵۲] ماهیت موجی هنگامی مشاهده میشود که مثلاً یک پرتو نور از درون شکافهای موازی عبور میکند و الگوهای تداخلی ایجاد میکند. در سال ۱۹۲۷، الگوهای تداخلی برای یک پرتو از الکترونها و با استفاده از یک پرده نازک فلزی، توسط یک فیزیکدان انگلیسی به نام جورج پاجت تامسون مشاهده شد و همچنین دو فیزیکدان آمریکایی به نامهای کلینتون دیویسون و لستر گرمر این اثر را با استفاده از یک بلور نیکل مشاهده کردند.[۵۳]
پیشبینی دوبروی در مورد ماهیت موجی الکترون سبب شد شرودینگر معادله موجی برای الکترونهای در حال حرکت تحت تأثیر هسته در اتم، ارائه دهد. در سال ۱۹۲۶، این معادله، یعنی معادله شرودینگر به شکل موفقیتآمیزی چگونگی انتشار امواج الکترونی را توصیف کرد.[۵۴] این معادله موج به جای اینکه به پاسخی برای تعیین مکان الکترون در طول زمان بینجامد، میتواند برای پیشبینی احتمال یافتن یک الکترون در نزدیکی یک مکان مورد استفاده قرار گیرد، به ویژه در نواحی از فضا که الکترون در آن مقید است، زیرا معادله موج الکترون در این نواحی با گذشت زمان تغییر نمیکند. این دیدگاه منجر به فرمولبندی دوم مکانیک کوانتومی (که فرمولبندی نخست آن توسط هایزنبرگ در سال ۱۹۲۵ انجام شدهبود) شد و پاسخهای معادله شرودینگر مانند هایزنبرگ منجر به نتیجهگیریهایی در مورد حالات انرژی یک الکترون در اتم هیدروژن میشد که معادل همانهایی بودند که توسط بور در سال ۱۹۱۳ نتیجهگیری شدهبود و به عنوان عامل ایجاد خطوط طیفی هیدروژن شناخته میشدند.[۵۵] هنگامی که اسپین و برهمکنش میان الکترونها در نظر گرفته شدند، مکانیک کوانتومی بعدها این امکان را فراهم نمود که قرارگیری الکترونها در اتمهای با اعداد اتمی بالاتر از هیدروژن نیز، پیشبینی شوند.[۵۶]
در سال ۱۹۲۸ پائول دیراک بر مبنای کار ولفگانگ پاولی، مدلی از الکترون به نام معادلهٔ دیراک ارائه داد که با نظریه نسبیت سازگار بود و با بکار بردن آثار نسبیتی و تقارن در فرمولبندی هامیلتونی مکانیک کوانتومی میدان الکترومغناطیسی.[۵۷] در سال ۱۹۳۰ دیراک به منظور رفع برخی اشکالات موجود در معادلهٔ نسبیتی اش، یک مدل از خلأ به عنوان یک دریای نامتناهی از ذرات با انرژی منفی ارائه داد که دریای دیراک نامیده شد. این موضوع منجر شد که او وجود پوزیترون را که پادماده همتای الکترون است، پیشبینی کند.[۵۸] این ذره در سال ۱۹۳۲ توسط کارل اندرسون کشف شد و پیشنهاد داد که الکترونهای استاندارد نگاترون نامیده شوند و الکترون به عنوان یک عبارت عمومی بکار برده شود که هر دو گونه دارای بار مثبت و منفی را توصیف میکند.[۵۹][۶۰] ش در سال ۱۹۴۷، ویلیس اوژن لمب به هنگام همکاری با یک دانشجوی فوقلیسانس به نام رابرت رادرفورد، متوجه شد که حالتهای کوانتومی معینی از اتم هیدروژن که باید انرژیهای یکسانی داشته باشند نسبت به یکدیگر تغییر میکنند که این تفاوت موجود با نام تغییر لمب شناخته میشود. تقریباً در همان زمان، پولیکارپ کوش هنگام کار با هنری فولی، کشف کرد که گشتاور مغناطیسی الکترون کمی بیشتر از آن چیزی است که توسط نظریه دیراک پیشبینی شدهاست. این تفاوت کوچک بعدها گشتاور دوقطبی مغناطیسی نابهنجار الکترون نامیده شد. این اختلاف بعدها توسط نظریه الکترودینامیک کوانتومی که اواخر دههٔ ۱۹۴۰ توسط سین ایتیرو توموناگا، جولیان شوینگر و ریچارد فاینمن ارائه شده بود، توضیح دادهشد.[۶۱]
شتاب دهندههای ذرات
با پیدایش دستگاههای شتاب دهندهٔ ذرهای در خلال نیمهٔ اول قرن بیستم، فیزیکدانان کاوشهای ژرفتری در مورد ویژگیهای ذرات زیر اتمی آغاز نمودند.[۶۲] نخستین تلاش موفقیتآمیز برای شتاب بخشیدن به الکترونها با استفاده از القای الکترومغناطیسی را دونالد کرست در سال ۱۹۴۲ انجام داد. بتاترون اولیه وی به انرژیهایی در سطح ۲٫۳MeV رسید، درحالیکه بتاترونهای بعدی به انرژیهایی در حد ۳۰۰MeV دست یافتند. در سال ۱۹۴۷ تابش سینکروترون با استفاده از یک سینکروترون الکترونی ۷۰MeV و در شرکت جنرال الکتریک کشف شد. این تابش از شتاب گرفتن الکترونها و حرکت آنها با سرعتی نزدیک به سرعت نور در درون یک میدان مغناطیسی، ناشی میشود.[۶۳]
اولین برخورد دهنده ی ذرات با انرژی بالا آدون نام داشت که انرژی پرتو آن ۱٫۵GeV بود و در سال ۱۹۶۸ شروع به کار کرد.[۶۴] این وسیله هم به الکترونها و هم به پوزیترونها در جهت مخالف مم شتاب میداد، که به شکل مؤثری، انرژی برخورد آنها را در مقایسه با برخورد الکترون با یک هدف ساکن، دوبرابر میکرد.[۶۵] برخورددهنده بزرگ الکترون-پوزیترون (LEP) در سرن که از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۰ در حال کار بود، توانست به انرژیهای برخوردی در حد ۲۰۹GeV دست یابد و سنگ محک مهمی برای مدل استاندارد فیزیک ذرات بود.[۶۶][۶۷]
حبسنمودن یک تک الکترون
الکترونهای تکی را امروزه میتوان در یک ترانزیستور فوق کوچک (۲۰x۲۰ نانومتر) سیموس محبوس نمود که در دماهای پایینی از ۲۶۹- تا ۲۵۸- درجه سانتیگراد عمل میکند.[۶۸] تابع موج الکترون در یک شبکه نیمههادی پخش میشود و با الکترونهای ظرفیت برهمکنشی قابل چشمپوشی دارد و میتوان با جایگزینی جرم آن با تنسور جرم مؤثر، از صوریسازی تکذره استفاده نمود
ویژگیها
طبقهبندی
در مدل استاندارد فیزیک ذرات، الکترونها به گروهی از ذرات زیر اتمی به نام لپتونها تعلق دارند که ذرات بنیادی یا اولیه در نظر گرفته میشوند. الکترونها دارای کمترین مقدار جرم در میان لپتونهای باردار (و یا هر نوع ذره دارای بار الکتریکی) هستند و متعلق به اولین نسل ذرات بنیادی هستند.[۶۹] دومین و سومین نسل لپتونهای باردار میون و تاو هستند که از نظر بار، اسپین و برهم کنش با الکترونها یکسان بوده ولی دارای جرم بیشتری میباشند. لپتونها از نظر نداشتن برهم کنش قوی با جزء دیگر تشکیل دهندهٔ ماده به نام کوارک تفاوت دارند. همهٔ اعضای گروه لپتونها فرمیون هستند زیرا همگی آنها دارای اسپین نیمهصحیح هستند؛ الکترون دارای اسپین ۱⁄۲ است.[۷۰]
یونش فرایند فیزیکی تبدیل اتمها یا مولکولها به یون بهوسیلهٔ افزودن یا کاستن ذرات باردار از قبیل الکترون یا سایر یونهاست.
الکترون
الکترون (به انگلیسی: Electron) (با نماد −e یا −β) یک ذره زیر اتمی با بار الکتریکی منفی و برابر با بار بنیادی میباشد.[۶] الکترونها به نسل نخست از خانواده لپتونها تعلق دارند[۷] و بهطور عمومی به عنوان ذره بنیادی شناخته میشوند زیرا هیچ جزء و زیرساختار تشکیلدهنده شناختهشدهای ندارند.[۸] الکترون جرمی تقریباً برابر با یک بر روی ۱۸۳۶ جرم پروتون دارد.[۹] ویژگیهای کوانتومی الکترون شامل تکانه زاویهای ذاتی (اسپین) با مقدار نیمهصحیح بر حسب ħ (ثابت کاهیدهٔ پلانک)است و این یعنی الکترون یک نوع فرمیون است. به دلیل فرمیون بودن، طبق اصل طرد پاولی، دو الکترون مختلف نمیتوانند حالات کوانتومی یکسانی را اشغال کنند.[۷] الکترونها، همانند همهٔ مواد، هم ویژگیهای ذرهای و هم موجی را دارا هستند، یعنی هم میتوانند با ذرات دیگر برخورد کنند و هم مانند نور دچار پراش شوند. مشاهده ویژگیهای موجی الکترون نسبت به ذراتی مانند نوترون و پروتون آسانتر است زیرا جرم الکترون کمتر است و در نتیجه طول موج دوبروی آن برای انرژیهای معمول بالاتر است.
در بسیاری از پدیدههای فیزیکی مانند الکتریسیته، مغناطیس و رسانش گرمایی، الکترونها نقشی اساسی را ایفا میکنند و همچنین در برهمکنشهای گرانشی، الکترومغناطیسی و هستهای ضعیف نیز شرکت میکند.[۱۰] الکترون یک میدان الکتریکی در اطراف خود ایجاد میکند. یک الکترون در حال حرکت نسبت به یک ناظر، یک میدان مغناطیسی تولید میکند، و میدانهای مغناطیسی خارجی نیز باعث انحراف مسیر حرکت الکترون میشوند. هنگامی که یک الکترون شتاب میگیرد، انرژی را به شکل فوتون جذب یا تابش میکند. وسایل آزمایشگاهی با بهرهگیری از میدانهای الکترومغناطیسی توانایی دربرگرفتن و مشاهده الکترونهای تکی و پلاسمای الکترون را دارند و تلسکوپهای ویژهای نیز وجود دارند که میتوانند پلاسماهای الکترون را در فضا آشکار سازند. الکترون کاربرهای فراوانی دارد که از جمله آنها میتوان به الکترونیک، جوشکاری با تشعشعات الکترونی، لامپ پرتوی کاتدی، میکروسکوپ الکترونی، پرتودرمانی، لیزر الکترون آزاد، آشکارسازهای یونیزاسیون گازی و شتابدهنده ذرهای اشاره نمود.
برهمکنشهای دربرگیرنده الکترون و ذرات زیراتمی دیگر در دانشهایی مانند شیمی و فیزیک هستهای مورد توجه ویژهای قرار میگیرند. برهمکنش نیروی کولنی میان پروتونهای مثبت هسته اتم و الکترونهای منفی باعث تشکیل شدن اتم میشود. یونیزهشدن و تغییر در نسبتهای ذرات باعث تغییر در انرژی بستگی سیستم میشود. تبادل یا به اشتراکگذاری الکترون میان دو یا چند اتم عامل اصلی بوجودآمدن پیوندهای شیمیایی است.[۱۱] فیلسوف طبیعی بریتانیایی، ریچارد لامینگ نخستین بار در سال ۱۸۳۸ فرضیهای شامل مفهوم یک مقدار تجزیهناپذیر بار الکتریکی برای توضیح ویژگیهای شیمیایی اتمها ارائه داد.[۲] فیزیکدان ایرلندی، جرج استونی، در سال ۱۸۹۱ نام این بار را الکترون گذاشت و جی جی تامسون و تیم متشکل از فیزیکدانان بریتانیایی او این ذره را در سال ۱۸۹۷ شناسایی کردند.[۴][۱۲][۱۳] الکترونها در واکنشهای هستهای مانند هستهزایی در ستارگان نیز میتوانند شرکت کنند که در آنجا با نام ذرات بتا شناخته میشوند. الکترونها ممکن است در واپاشی بتای ایزوتوپهای رادیواکتیو و همچنین در برخوردهای پرانرژی، مانند وقتی که پرتو کیهانی وارد اتمسفر میشود، بهوجودآیند. پادذره الکترون، پوزیترون نام دارد که دقیقاً مانند الکترون است اما بار الکتریکی و دیگر بارهای آن علامت مخالف با الکترون دارند. وقتی یک الکترون به یک پوزیترون برخورد میکند، ممکن است هردو کاملاً نابود شوند و فوتونهای پرتو گاما تولید کنند.
یونانیان باستان متوجه شدند که وقتی کهربا با پشم مالش داده شود، اشیای کوچک را به سمت خود جذب میکند. این پدیده به همراه آذرخش نخستین تجربههای ثبتشده بشر از الکتریسیته هستند.[۱۴] در دههٔ ۱۶۰۰ دانشمندی انگلیسی به نام ویلیام گیلبرت در مقالهای با عنوان «مگنت (De Magnete)»، برای اشاره به این ویژگی جذب اشیای کوچک پس از مالش، واژهٔ لاتین جدیدی به نام الکتریکوس را به کار برد.[۱۵] واژههای الکتریسیته و الکتریک هر دو از واژهٔ لاتین الکتروم (هم چنین ریشهٔ ترکیب همان اسم)، که خود برگرفته از واژهٔ یونانی ήλεκτρον (الکترون) به معنی کهربا است، مشتق شدهاند.
در اوایل دهه ۱۷۰۰، فرانسیس هاوکسبی و یک شیمیدان فرانسوی به نام شارل فرانسوا دو فی بهطور جداگانه چیزی کشف کردند که از آن با عنوان دو گونه متفاوت از الکتریسیته مالشی یاد کردند؛ یکی تولید شده از مالش شیشه، و دیگری از مالش رزین. دوفی نتیجه گرفت که الکتریسیته از دو شار الکتریکی با نامهای «ویترئوس» و «رزینوس» تشکیل شدهاست که مالش باعث جدا شدن آنها از یکدیگر میشود و هنگامی که با هم ترکیب شوند، یکدیگر را خنثی میکنند.[۱۶] یک دهه بعد، بنجامین فرانکلین پیشنهاد داد که الکتریسیته از انواع متفاوتی از شارههای الکتریکی ناشی نمیشود، بلکه ناشی از یک نوع شاره الکتریکی تحت فشارهای مختلف است. او همانند نامگذاری امروزی بارهای الکتریکی، آنها را به ترتیب مثبت و منفی نامید.[۱۷] فرانکلین حامل بار را مثبت در نظر گرفته بود، اما به درستی تشخیص نداده بود که کدام شرایط مربوط به افزونی بار و کدام مربوط به کمبود بار بود.[۱۸]
در ۱۸۰۷- ۱۸۰۸ همفری دیوی شیمی دان انگلیسی با تجزیه مواد مرکب به کمک جریان الکتریسیته، ۵ عنصر پتاسیم، سدیم، کلسیم، استرنسیم و باریم را کشف کرد و نتیجه گرفت که عناصر با نیروی جاذبه ای به هم متصل هستند که ماهیت الکتریکی دارد.
در ۱۸۳۲-۱۸۳۳ مایکل فارادی هم همانند دیوی آزمایشهایی را به وسیله برقکافت انجام داد و رابطه بین مقدار الکتریسیته مصرف شده و میزان ماده مرکب تجزیه شده به دست آورد.
بین سالهای ۱۸۳۸ تا ۱۸۵۱، فیلسوف طبیعی انگلیسی ریچارد لامینگ این ایده را مطرح نمود که اتم متشکل از یک هستهٔ مادی است که توسط ذرات زیر اتمی با بار الکتریکی واحد در بر گرفته شدهاست.[۱] در اوایل سال ۱۸۳۶، یک فیزیکدان آلمانی به نام ویلهلم ادوارد وبر، نظریهای مطرح کرد که طبق آن، الکتریسیته متشکل از شارههای باردار مثبت و منفی است که برهمکنش میان آنها از قانون مربع معکوس پیروی میکند. در سال ۱۸۷۴، فیزیکدان ایرلندی جورج جانستون استونی، پس از مطالعه پدیده برقکافت، پیشنهاد کرد که یک مقدار واحد مشخص از الکتریسیته وجود دارد که همان بار یون تک ظرفیتی است. او توانستهبود، مقدار این بار بنیادی را به وسیلهٔ قوانین برقکافت فاراده تخمین بزند.[۱۹] هرچندکه او معتقد بود این بارها بهطور دائمی به اتمها متصل هستند و نمیتوان آنها را از اتم جدا کرد. در سال ۱۸۸۱ یک فیزیکدان آلمانی به نام هرمان وان هلمولتز ادعا نمود که بارهای مثبت و منفی هر دو به قسمتهای بنیادی تری تقسیم میشوند که هر کدام از آنها «مانند اتمهای الکتریسیته رفتار میکنند».[۲]
استونی در ابتدا واژه الکترولیون را در سال ۱۸۸۱ ابداع نمود. ده سال بعد آن را به الکترون تغییر داد تا با آن، این بارهای بنیادی را توصیف کند. او در سال ۱۸۹۴ چنین مینویسد: «... تخمینی از این قابل توجهترین مقدار واحد پایهای از الکتریسیته زده شد، که از آن زمان تصمیم گرفتم که برای آن نام الکترون را پیشنهاد بدهم».[۲۰] در سال ۱۹۰۶ پیشنهادی برای تغییر آن به الکتریون مطرح شد که با شکست روبهرو شد زیرا هندریک لورنتز ترجیح داد نام الکترون را نگه دارد.[۲۱][۲۲] واژه الکترون ترکیبی از واژه الکتریک و پسوند یون میباشد،[۲۳] پسوند -ون که در نامیدن ذرات زیراتمی دیگر مانند پروتون و نوترون نیز بهکار میرود از الکترون گرفته شدهاست.[۲۴][۲۵]
کشف
A round glass vacuum tube with a glowing circular beam inside
یک پرتو از الکترونها که به شکل دایره و به وسیلهٔ یک میدان مغناطیسی منحرف شدهاست.[۲۶]
یوهان ویلهلم هیترف، فیزیکدان آلمانی، رسانایی الکتریکی را در گازهای رقیق مطالعه نمود: در سال ۱۸۶۹ او تابشی را کشف کرد که از کاتد منتشر میشد و اندازهٔ آن با کاهش فشار گاز افزایش مییافت. در سال ۱۸۷۶، یک دانشمند آلمانی به نام اویگن گلدشتاین، نشان داد که پرتوهای این تابش سایه ایجاد میکنند و این پرتوها را پرتوهای کاتدی نامید.[۲۷] در طول دههٔ ۱۸۷۰، یک شیمیدان و فیزیکدان انگلیسی به نام سر ویلیام کروکس، نخستین لامپ پرتو کاتدی از نوع محفظه خلأ را ساخت.[۲۸] او سپس نشان داد که پرتوهای تابناکی که در داخل لوله پدیدار میشوند، حامل انرژی هستند و از کاتد به سوی آند حرکت میکنند. علاوه بر این، او توانست با بهرهگیری از یک میدان مغناطیسی مسیر پرتوها را منحرف کند و بدین ترتیب نشان داد که این پرتوها بهگونهای رفتار میکنند که گویی بار منفی دارند.[۲۹][۳۰] در سال ۱۸۷۹ او پیشنهاد داد که این ویژگیها را میتوان با آنچه که وی «مادهٔ پرتوزا» نامیدهبود، توضیح داد. پیشنهاد وی این بود که این حالت چهارمی از ماده است که شامل مولکولهایی با بار منفی میشود که با سرعت بالا از کاتد تابیده میشوند.[۳۱]
یک فیزیکدان آلمانیالاصل انگلیسی به نام آرتور شوستر، آزمایشها کروکس را گسترش داد و چند صفحه فلزی را همراستا با پرتوهای کاتدی درون محفظه خلاء قرار داد و بین صفحات، پتانسیل الکتریکی ایجاد نمود. میدان ایجادشده پرتوها را به سوی صفحهٔ با بار مثبت منحرف میکرد، که گواه دیگری بر منفی بودن بار الکتریکی این پرتوها بود. در سال ۱۸۹۰، شوستر، با اندازهگیری این انحراف به ازای یک جریان معین، توانست نسبت جرم به بار اجزای تشکیلدهنده این پرتو را تخمین بزند. از آنجا که این نسبت بیش از هزار بار بزرگتر از آنچه انتظار میرفت بود، عدهٔ کمی به آن توجه کردند.[۲۹][۳۲]
در سال ۱۸۹۲، هندریک لورنتز پیشنهاد داد که جرم این ذرات (الکترونها) ممکن است ناشی از بار الکتریکی آنها باشد.[۳۳]
در سال ۱۸۹۶ یک فیزیکدان انگلیسی به نام ج. ج تامسون با همکارانش به نامهای جان سیلی تاونزند و هارولد ویلسون،[۱۲] آزمایشهایی را انجام دادند که نشان داد پرتوهای کاتدی، برخلاف آنچه پیشتر پنداشته میشد، موج، اتم یا مولکول نیستند، بلکه از ذرات منحصربهفردی تشکیل شدهاند.[۴] از آنجاییکه انحراف این ذرات با اندازه بار ذره متناسب بوده و با جرم آن نسبت عکس دارد، تامسون توانست تخمینهای خوبی از بار e و جرم m زد که نشان میداد، ذرات پرتو کاتدی، که او آنها را «کورپاسکل» مینامیدهبود، احتمالاً دارای جرمی برابر با حدود یکهزارم جرم سبکترین یون شناختهشده یعنی هیدروژن هستند.[۴][۱۳] او همچنین نشان داد که نسبت بار به جرم آنها یعنی e/m به جنس کاتد بستگی ندارد. افزون بر این، او نشان داد که ذرات با بار منفی تولید شده به وسیلهٔ مواد رادیواکتیو، مواد حرارت دادهشده و مواد تحت تابش نورانی، یکسان هستند.[۴][۳۴] سپس شعاع انحرافی را که بر اثر شدت میدان مغناطیسی معینی ایجاد شده بود، اندازه گرفت و سپس میدان الکتریکی لازم برای برقراری توازن با میدان مغناطیسی به شکلی که انحراف مؤثری در پرتو کاتدی مشاهده نشود را تعیین نمود. از این راه او نسبت بار به جرم ذره را q/m= ۱.۷۵۸۸۲۰۰۲۴×۱۰۸ C/g اندازهگیری کرد.
نام الکترون دوباره برای این ذرات توسط یک فیزیکدان ایرلندی به نام جرج فیتزجرالد پیشنهاد داده شد و از آن زمان تاکنون این نام مورد پذیرش جهانی قرار گرفتهاست.[۲۹]
رابرت میلیکان
در سال ۱۸۹۶ یک فیزیکدان فرانسوی به نام هانری بکرل، هنگام مطالعهٔ مواد معدنی دارای ویژگی فلوئورسانس، کشف کرد که این مواد بدون نیاز به قرار گرفتن در معرض یک منبع انرژی خارجی، پرتو تابش میکنند. این مواد پرتوزا مورد علاقه فراوان دانشمندان از جمله فیزیکدان نیوزلندی به نام ارنست رادرفورد قرارگرفت. او کشف کرد که این مواد، ذره تابش میکنند. او این ذرات را بر اساس توانایی نفوذشان در مواد، آلفا و بتا نامید.[۳۵] در سال ۱۹۰۰ بکرل نشان داد که پرتوهای بتای تولید شده به وسیلهٔ رادیوم توسط میدان الکتریکی منحرف میشوند و نسبت جرم به بار آنها با پرتوهای کاتدی یکسان است.[۳۶] این مشاهده، دیدگاه وجود الکترونها به عنوان جزئی از اتمها را تقویت کرد.[۳۷][۳۸]
اندازه گیری بار الکترون
نوشتار اصلی: آزمایش قطره روغن
در سال ۱۹۰۹ بار الکترون با دقت بیشتری توسط دانشمندان آمریکایی به نامهای رابرت میلیکان و هاروی فلچر بهوسیله آزمایش قطره روغن آنها اندازهگیری شد که نتایج آن در سال ۱۹۱۱ منتشر نمود. در این آزمایش از اثر پرتوهای ایکس برای تولید الکترون از مولکولهای هوا استفاده شده بود. سپس قطرههای ریز روغن به هوا پاشیده میشد تا الکترونها را جذب کند و از یک میدان الکتریکی استفاده شده بود تا از سقوط قطرههای کوچک روغن بر اثر گرانش جلوگیری کنند. در واقع بار الکتریکی بین دو صفحه مدار میتوانست به شکلی تنظیم شود که قطرههای روغن سقوط نکنند. این وسیله میتوانست بار الکتریکی را برای تعداد کمی همچون ۱–۱۵۰ یون را با خطای کمتر از۰٫۳٪ اندازه بگیرد. پیش از این آزمایشهای مشابهی توسط گروه تامسون انجام شده بود،[۴] که در آنها از بخار قطرات ریز آب باردار که به وسیله برقکافت تولید شده بودند، استفاده شده بود،[۱۲] و در سال ۱۹۱۱ نیز آبرام ایوف بهطور جداگانه به همان نتیجهٔ میلیکان با استفاده از ریزذرات فلزات دست یافت، و نتایج آن را در سال ۱۹۱۳ منتشر کرد.[۳۹] هر چند که قطرههای روغن به دلیل سرعت تبخیر کمتر، از قطرههای آب پایدار تر و در نتیجه برای آزمایش دقیق در زمانهای طولانی مناسب تر بودند.[۴۰] از سوی دیگر ممکن بود که یک قطره روغن بیش از یک الکترون جذب کند و در نتیجه مقدار بارهای محاسبه شده بر روی همه قطرههای روغن همسان نباشند اما همه آنها مضربی ساده از یک مقدار معین بودند. بنابراین یک الکترون باری برابر با q=−۱.۶۰۲۱۷۶۴۸۷(40)×۱۰−۱۹ C دارد. با توجه به میزان q/m تعیین شده توسط تامسون و بار الکتریکی یک الکترون میتوان جرم الکترون را اینگونه محاسبه نمود: m=q/m= ۹/۱۰۹۶x۱۰−۲۸ g
در اوایل قرن بیستم مشخص شد که در شرایط خاصی، یک ذرهٔ باردار متحرک با سرعت بالا در طول مسیر خود، باعث میعان بخار آب فوق اشباع میشوند. در سال ۱۹۱۱ چارلز ویلسون از این ویژگی برای طراحی اتاقک ابر خود استفاده کرد که امکان عکس گرفتن از مسیر ذرات باردار، مانند الکترونهای پرسرعت را فراهم نمود.[۴۱]
نظریهٔ اتمی
نوشتار اصلی: نظریه اتمی
Three concentric circles about a nucleus, with an electron moving from the second to the first circle and releasing a photon
مدل اتمی بور، نشان دهندهٔ حالتهای الکترون با انرژی کوانتیده به وسیلهٔ شمارهٔ n. هنگامی که الکترون به یک مدار پایینتر میافتد یک فوتون تابش تابش میکند که با اختلاف انرژی بین مدارها یکسان است.
در سال ۱۹۱۴ آزمایشهای انجام شده به وسیلهٔ فیزیکدانانی چون ارنست رادرفورد، هنری موزلی، جیمز فرانک و گوستاو هرتز، تا حد زیادی تصویر ساختار اتم را به صورت یک هسته فشرده با بار مثبت و احاطهشده توسط الکترونهایی با جرم کمتر، تثبیت نمودهبودند.[۴۲] در سال ۱۹۱۳ یک فیزیکدان دانمارکی به نام نیلز بور چنین فرض نمود که الکترون در حالتهای (مدارهای) انرژی کوانتایی مشخصی قرار میگیرد که انرژی آنها توسط تکانه زاویهای مدارهای الکترون در اطراف هسته تعیین میشود. الکترونها میتوانند با نشر یا جذب فوتونهایی با بسامدهای مشخص، بین این حالتها یا مدارها حرکت کنند. او به وسیلهٔ این مدارهای کوانتایی، توضیح دقیقی در مورد خطوط طیفی اتم هیدروژن ارائه داد.[۴۳] با این وجود، مدل بور از توضیح دلیل شدت نسبی خطوط طیف و همچنین توضیح طیف اتمهای پیچیدهتر ناتوان بود.[۴۲]
پیوندهای شیمیایی بین اتمها توسط گیلبرت نیوتون لوییس توضیح داده شدند. او در سال ۱۹۱۶ پیشنهاد داد که یک پیوند کووالانسی بین دو اتم به وسیلهٔ دو الکترون به وجود میآید که بین دو اتم به اشتراک گذاشته میشوند.[۴۴] بعدها در سال ۱۹۲۷ والتر هایتلر و فریتس لندن توضیح کاملی در مورد شکلگیری جفتالکترون و پیوند شیمیایی به زبان مکانیک کوانتومی ارائه دادند.[۴۵] در سال ۱۹۱۹ یک شیمیدان آمریکایی به نام ایروینگ لانگمویر مدل اتمی استاتیک لوییس را گسترش داد و معتقد بود که همهٔ الکترونها در پوستههای کروی (تقریباً) هممرکز با ضخامت یکسان بهطور متوالی توزیع شدهاند.[۴۶] پوستهها نیز به نوبه خود به سلولهایی تقسیم میشدند که هر کدام از آنها شامل یک جفت الکترون بود. با استفاده از این مدل لانگمویر قادر بود تا بهطور کیفی، ویژگیهای شیمیایی همهٔ عناصر جدول تناوبی را توضیح دهد،[۴۵] که بنا بر قانون تناوبی تصور میشد تا حدود زیادی خودشان را تکرار میکنند.[۴۷]
در سال ۱۹۲۴ یک فیزیکدان اتریشی به نام ولفگانگ پاولی دریافت که ساختار پوستهمانند اتم را میتوان به وسیله مجموعهای از ۴ پارامتر توضیح داد که تمام حالتهای کوانتومی انرژی را تعریف میکنند، به شرط این که هر یک از این حالتها به وسیلهٔ تنها یک الکترون اشغال شود. (این محدودیت که یک حالت کوانتومی انرژی نمیتواند توسط بیش از یک الکترون اشغال شود، به نام اصل طرد پاولی شهرت یافت)[۴۸] سازوکار فیزیکی برای توضیح پارامتر چهارم این مجموعه پارامترهای چهارگانه، که دو مقدار متمایز ممکن برای آن وجود دارد، به وسیلهٔ فیزیکدانهای هلندی به نامهای ساموئل گودسمیت و جرج اولنبک، ارائه شد. در سال ۱۹۲۵ آنها پیشنهاد کردند که الکترون علاوه بر اندازه حرکت زاویهای ناشی از حرکت دایرهای، خودش نیز دارای یک اندازه حرکت زاویهای و گشتاور مغناطیسی ذاتی است.[۴۲][۴۹] تکانه زاویهای ذاتی الکترون با نام اسپین شهرت یافت، و شکافهای ابهامآمیز موجود در خطوط طیفی مشاهدهشده توسط یک طیفسنج با وضوح بالا را توضیح داد؛ امروزه این پدیده به عنوان شکاف ساختار ریز شناخته میشود.[۵۰]
مکانیک کوانتومی
نوشتار(های) وابسته: تاریخ مکانیک کوانتومی
A symmetrical blue cloud that decreases in intensity from the center outward
در مکانیک کوانتومی رفتار یک الکترون در یک اتم به وسیلهٔ یک اوربیتال توصیف میشود که به جای مدار، در واقع یک توزیع احتمال است. در تصویر بالا سایه نشان دهندهٔ احتمال نسبی یافتن الکترون است، که انرژی آن متناظر با اعداد کوانتومی در آن نقطه است.
در سال ۱۹۲۴ یک فیزیکدان فرانسوی به نام لوییس دوبروی در مقاله اش با عنوان (تحقیق دربارهٔ نظریهٔ کوانتوم) فرضیهای را مطرح کرد که همهٔ مواد، مانند نور، دارای یک موج دوبروی میباشند.[۵۱] یعنی در شرایط مناسب، الکترونها یا مواد دیگر ممکن است از خودشان ویژگیهای ذرات یا امواج را بروز دهند. ویژگیهای ذرهای یک ذره هنگامی بروز میکنند که اینگونه نشان میدهد که در هر لحظه از زمان، در طول مسیرش یک موقعیت محلی در فضا دارد.[۵۲] ماهیت موجی هنگامی مشاهده میشود که مثلاً یک پرتو نور از درون شکافهای موازی عبور میکند و الگوهای تداخلی ایجاد میکند. در سال ۱۹۲۷، الگوهای تداخلی برای یک پرتو از الکترونها و با استفاده از یک پرده نازک فلزی، توسط یک فیزیکدان انگلیسی به نام جورج پاجت تامسون مشاهده شد و همچنین دو فیزیکدان آمریکایی به نامهای کلینتون دیویسون و لستر گرمر این اثر را با استفاده از یک بلور نیکل مشاهده کردند.[۵۳]
پیشبینی دوبروی در مورد ماهیت موجی الکترون سبب شد شرودینگر معادله موجی برای الکترونهای در حال حرکت تحت تأثیر هسته در اتم، ارائه دهد. در سال ۱۹۲۶، این معادله، یعنی معادله شرودینگر به شکل موفقیتآمیزی چگونگی انتشار امواج الکترونی را توصیف کرد.[۵۴] این معادله موج به جای اینکه به پاسخی برای تعیین مکان الکترون در طول زمان بینجامد، میتواند برای پیشبینی احتمال یافتن یک الکترون در نزدیکی یک مکان مورد استفاده قرار گیرد، به ویژه در نواحی از فضا که الکترون در آن مقید است، زیرا معادله موج الکترون در این نواحی با گذشت زمان تغییر نمیکند. این دیدگاه منجر به فرمولبندی دوم مکانیک کوانتومی (که فرمولبندی نخست آن توسط هایزنبرگ در سال ۱۹۲۵ انجام شدهبود) شد و پاسخهای معادله شرودینگر مانند هایزنبرگ منجر به نتیجهگیریهایی در مورد حالات انرژی یک الکترون در اتم هیدروژن میشد که معادل همانهایی بودند که توسط بور در سال ۱۹۱۳ نتیجهگیری شدهبود و به عنوان عامل ایجاد خطوط طیفی هیدروژن شناخته میشدند.[۵۵] هنگامی که اسپین و برهمکنش میان الکترونها در نظر گرفته شدند، مکانیک کوانتومی بعدها این امکان را فراهم نمود که قرارگیری الکترونها در اتمهای با اعداد اتمی بالاتر از هیدروژن نیز، پیشبینی شوند.[۵۶]
در سال ۱۹۲۸ پائول دیراک بر مبنای کار ولفگانگ پاولی، مدلی از الکترون به نام معادلهٔ دیراک ارائه داد که با نظریه نسبیت سازگار بود و با بکار بردن آثار نسبیتی و تقارن در فرمولبندی هامیلتونی مکانیک کوانتومی میدان الکترومغناطیسی.[۵۷] در سال ۱۹۳۰ دیراک به منظور رفع برخی اشکالات موجود در معادلهٔ نسبیتی اش، یک مدل از خلأ به عنوان یک دریای نامتناهی از ذرات با انرژی منفی ارائه داد که دریای دیراک نامیده شد. این موضوع منجر شد که او وجود پوزیترون را که پادماده همتای الکترون است، پیشبینی کند.[۵۸] این ذره در سال ۱۹۳۲ توسط کارل اندرسون کشف شد و پیشنهاد داد که الکترونهای استاندارد نگاترون نامیده شوند و الکترون به عنوان یک عبارت عمومی بکار برده شود که هر دو گونه دارای بار مثبت و منفی را توصیف میکند.[۵۹][۶۰] ش در سال ۱۹۴۷، ویلیس اوژن لمب به هنگام همکاری با یک دانشجوی فوقلیسانس به نام رابرت رادرفورد، متوجه شد که حالتهای کوانتومی معینی از اتم هیدروژن که باید انرژیهای یکسانی داشته باشند نسبت به یکدیگر تغییر میکنند که این تفاوت موجود با نام تغییر لمب شناخته میشود. تقریباً در همان زمان، پولیکارپ کوش هنگام کار با هنری فولی، کشف کرد که گشتاور مغناطیسی الکترون کمی بیشتر از آن چیزی است که توسط نظریه دیراک پیشبینی شدهاست. این تفاوت کوچک بعدها گشتاور دوقطبی مغناطیسی نابهنجار الکترون نامیده شد. این اختلاف بعدها توسط نظریه الکترودینامیک کوانتومی که اواخر دههٔ ۱۹۴۰ توسط سین ایتیرو توموناگا، جولیان شوینگر و ریچارد فاینمن ارائه شده بود، توضیح دادهشد.[۶۱]
شتاب دهندههای ذرات
با پیدایش دستگاههای شتاب دهندهٔ ذرهای در خلال نیمهٔ اول قرن بیستم، فیزیکدانان کاوشهای ژرفتری در مورد ویژگیهای ذرات زیر اتمی آغاز نمودند.[۶۲] نخستین تلاش موفقیتآمیز برای شتاب بخشیدن به الکترونها با استفاده از القای الکترومغناطیسی را دونالد کرست در سال ۱۹۴۲ انجام داد. بتاترون اولیه وی به انرژیهایی در سطح ۲٫۳MeV رسید، درحالیکه بتاترونهای بعدی به انرژیهایی در حد ۳۰۰MeV دست یافتند. در سال ۱۹۴۷ تابش سینکروترون با استفاده از یک سینکروترون الکترونی ۷۰MeV و در شرکت جنرال الکتریک کشف شد. این تابش از شتاب گرفتن الکترونها و حرکت آنها با سرعتی نزدیک به سرعت نور در درون یک میدان مغناطیسی، ناشی میشود.[۶۳]
اولین برخورد دهنده ی ذرات با انرژی بالا آدون نام داشت که انرژی پرتو آن ۱٫۵GeV بود و در سال ۱۹۶۸ شروع به کار کرد.[۶۴] این وسیله هم به الکترونها و هم به پوزیترونها در جهت مخالف مم شتاب میداد، که به شکل مؤثری، انرژی برخورد آنها را در مقایسه با برخورد الکترون با یک هدف ساکن، دوبرابر میکرد.[۶۵] برخورددهنده بزرگ الکترون-پوزیترون (LEP) در سرن که از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۰ در حال کار بود، توانست به انرژیهای برخوردی در حد ۲۰۹GeV دست یابد و سنگ محک مهمی برای مدل استاندارد فیزیک ذرات بود.[۶۶][۶۷]
حبسنمودن یک تک الکترون
الکترونهای تکی را امروزه میتوان در یک ترانزیستور فوق کوچک (۲۰x۲۰ نانومتر) سیموس محبوس نمود که در دماهای پایینی از ۲۶۹- تا ۲۵۸- درجه سانتیگراد عمل میکند.[۶۸] تابع موج الکترون در یک شبکه نیمههادی پخش میشود و با الکترونهای ظرفیت برهمکنشی قابل چشمپوشی دارد و میتوان با جایگزینی جرم آن با تنسور جرم مؤثر، از صوریسازی تکذره استفاده نمود
ویژگیها
طبقهبندی
در مدل استاندارد فیزیک ذرات، الکترونها به گروهی از ذرات زیر اتمی به نام لپتونها تعلق دارند که ذرات بنیادی یا اولیه در نظر گرفته میشوند. الکترونها دارای کمترین مقدار جرم در میان لپتونهای باردار (و یا هر نوع ذره دارای بار الکتریکی) هستند و متعلق به اولین نسل ذرات بنیادی هستند.[۶۹] دومین و سومین نسل لپتونهای باردار میون و تاو هستند که از نظر بار، اسپین و برهم کنش با الکترونها یکسان بوده ولی دارای جرم بیشتری میباشند. لپتونها از نظر نداشتن برهم کنش قوی با جزء دیگر تشکیل دهندهٔ ماده به نام کوارک تفاوت دارند. همهٔ اعضای گروه لپتونها فرمیون هستند زیرا همگی آنها دارای اسپین نیمهصحیح هستند؛ الکترون دارای اسپین ۱⁄۲ است.[۷۰]