25-02-2018، 14:38
از کتاب فراسوی نیک و بد
آنکه ندیده است آن دستی را که نوازش کنان می کشد، زندگی را خوب ننگریسته است.
**
آنچه آدمی را والا می سازد، نه شدت احساس والا که مدت آنهاست.
**
در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دوچیز وجود نداشته باشد، وجودش تاب آوردنی نیست:شکرگزاری و پاکی.
**
آدمی با اصول خود می خواهد عادت های خویش را زیر چنگ آورد با توجیه کند یا محترم شمارد یا سرزنش کند یا پنهان کند: دو تن با اصولی همانند چه بسا در پی چیزی به کل ناهمانند اند.
**
کیست که به خاطر نام نیک خود، خویشتن را یک بار قربانی نکرده باشد.
**
پختگی مرد یعنی آن جدیتی که آدمی در کودکی در بازی داشته است.
**
چه؟ یک انسان بزرگ؟ من که جز یک نمایشگر آرمان های خود نمی بینم.
**
تصمیم گرفتن و گوش ها را بر بهترین استدلال های مخالف نیز فرو بستن، نشانه شخصیتی قوی است . همچنین حماقتی است که هر چند گاه باید بدان دست یازید.
**
چیزی به نام پدیده اخلاقی وجود ندارد، آنچه هست تفسیر اخلاقی پدیده هاست.
**
می خواهی دلش را به دست آوری؟ وانمود کن در برابرش دست و پای خود خود را گم کردی.
**
آنچا که پای عشق و نفرت در میان نباشد، زن متوسط بازی می کند.
**
آدمی را به خاطر فضایلش از همه بیشتر کیفر می دهند.
**
کسی که راه رسیدن به آرمان های خویش را نمی داند، سبکسرتر و لاابالیتر از کسی زندگی می کند که آرمانی ندارد.
**
خودپسندی ما میل دارد کاری را که از همه بهتر انجام می دهیم، دشوارترین کار ما جلوه دهد.
**
انکه با هیولایی دست و پنجه نرم می کند باید بپاید خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم می دوزد.
**
آنچه یک زمانی شرّ شمرده می شد، بسا پژواکی است بیگاه از آنچه روزگاری خیر شمرده می شد [یا در آینده خیر شمرده می شود]- بازگشت بیمارگونه آرمانی کهن.
**
جنون در افراد استثناست، اما در گروه ها، احراب، ملت ها و دوره ها اصل است.
**
فکر خودکشی آرام بخشی قوی است: با آن چه شب های بد را که به خوبی می توان گذراند.
**
آدمی همین که شناخت های خود را با دیگران در میان می گذارد، دیگر آنها را چندان دوست نمی دارد.
**
بسیار دم زدن از خویش، راهی است برای بنهفتن خویش.
**
ستایش گستاخانه تر از نکوهش است.
**
آدمی هرگز از کسی که از خود خردتر می شمارد نفرت ندارد، بلکه هنگامی با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر شمارد.
**
خودپسندی دیگران تنها هنگامی برای ما ناپسند است که خلاف خودپسندی ما باشد.
**
کسی نابخردی های خردمندان را مایه اعتبار نمی شمارد: چه تجاوزی به حقوق بشز؟
**
«از او خوشم نمی آید»- چرا؟ «زیرا هم ترازش نیستم»- آیاهرگز بشری چنین پاسخی داده است.
**
منبع:
فراسوی نیک و بد، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، خرداد 1375، تهران.
آنکه ندیده است آن دستی را که نوازش کنان می کشد، زندگی را خوب ننگریسته است.
**
آنچه آدمی را والا می سازد، نه شدت احساس والا که مدت آنهاست.
**
در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دوچیز وجود نداشته باشد، وجودش تاب آوردنی نیست:شکرگزاری و پاکی.
**
آدمی با اصول خود می خواهد عادت های خویش را زیر چنگ آورد با توجیه کند یا محترم شمارد یا سرزنش کند یا پنهان کند: دو تن با اصولی همانند چه بسا در پی چیزی به کل ناهمانند اند.
**
کیست که به خاطر نام نیک خود، خویشتن را یک بار قربانی نکرده باشد.
**
پختگی مرد یعنی آن جدیتی که آدمی در کودکی در بازی داشته است.
**
چه؟ یک انسان بزرگ؟ من که جز یک نمایشگر آرمان های خود نمی بینم.
**
تصمیم گرفتن و گوش ها را بر بهترین استدلال های مخالف نیز فرو بستن، نشانه شخصیتی قوی است . همچنین حماقتی است که هر چند گاه باید بدان دست یازید.
**
چیزی به نام پدیده اخلاقی وجود ندارد، آنچه هست تفسیر اخلاقی پدیده هاست.
**
می خواهی دلش را به دست آوری؟ وانمود کن در برابرش دست و پای خود خود را گم کردی.
**
آنچا که پای عشق و نفرت در میان نباشد، زن متوسط بازی می کند.
**
آدمی را به خاطر فضایلش از همه بیشتر کیفر می دهند.
**
کسی که راه رسیدن به آرمان های خویش را نمی داند، سبکسرتر و لاابالیتر از کسی زندگی می کند که آرمانی ندارد.
**
خودپسندی ما میل دارد کاری را که از همه بهتر انجام می دهیم، دشوارترین کار ما جلوه دهد.
**
انکه با هیولایی دست و پنجه نرم می کند باید بپاید خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم می دوزد.
**
آنچه یک زمانی شرّ شمرده می شد، بسا پژواکی است بیگاه از آنچه روزگاری خیر شمرده می شد [یا در آینده خیر شمرده می شود]- بازگشت بیمارگونه آرمانی کهن.
**
جنون در افراد استثناست، اما در گروه ها، احراب، ملت ها و دوره ها اصل است.
**
فکر خودکشی آرام بخشی قوی است: با آن چه شب های بد را که به خوبی می توان گذراند.
**
آدمی همین که شناخت های خود را با دیگران در میان می گذارد، دیگر آنها را چندان دوست نمی دارد.
**
بسیار دم زدن از خویش، راهی است برای بنهفتن خویش.
**
ستایش گستاخانه تر از نکوهش است.
**
آدمی هرگز از کسی که از خود خردتر می شمارد نفرت ندارد، بلکه هنگامی با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر شمارد.
**
خودپسندی دیگران تنها هنگامی برای ما ناپسند است که خلاف خودپسندی ما باشد.
**
کسی نابخردی های خردمندان را مایه اعتبار نمی شمارد: چه تجاوزی به حقوق بشز؟
**
«از او خوشم نمی آید»- چرا؟ «زیرا هم ترازش نیستم»- آیاهرگز بشری چنین پاسخی داده است.
**
منبع:
فراسوی نیک و بد، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، خرداد 1375، تهران.