![]() |
گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد (/showthread.php?tid=268728) صفحهها:
1
2
|
گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 25-02-2018 از کتاب فراسوی نیک و بد آنکه ندیده است آن دستی را که نوازش کنان می کشد، زندگی را خوب ننگریسته است. ** آنچه آدمی را والا می سازد، نه شدت احساس والا که مدت آنهاست. ** در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دوچیز وجود نداشته باشد، وجودش تاب آوردنی نیست:شکرگزاری و پاکی. ** آدمی با اصول خود می خواهد عادت های خویش را زیر چنگ آورد با توجیه کند یا محترم شمارد یا سرزنش کند یا پنهان کند: دو تن با اصولی همانند چه بسا در پی چیزی به کل ناهمانند اند. ** کیست که به خاطر نام نیک خود، خویشتن را یک بار قربانی نکرده باشد. ** پختگی مرد یعنی آن جدیتی که آدمی در کودکی در بازی داشته است. ** چه؟ یک انسان بزرگ؟ من که جز یک نمایشگر آرمان های خود نمی بینم. ** تصمیم گرفتن و گوش ها را بر بهترین استدلال های مخالف نیز فرو بستن، نشانه شخصیتی قوی است . همچنین حماقتی است که هر چند گاه باید بدان دست یازید. ** چیزی به نام پدیده اخلاقی وجود ندارد، آنچه هست تفسیر اخلاقی پدیده هاست. ** می خواهی دلش را به دست آوری؟ وانمود کن در برابرش دست و پای خود خود را گم کردی. ** آنچا که پای عشق و نفرت در میان نباشد، زن متوسط بازی می کند. ** آدمی را به خاطر فضایلش از همه بیشتر کیفر می دهند. ** کسی که راه رسیدن به آرمان های خویش را نمی داند، سبکسرتر و لاابالیتر از کسی زندگی می کند که آرمانی ندارد. ** خودپسندی ما میل دارد کاری را که از همه بهتر انجام می دهیم، دشوارترین کار ما جلوه دهد. ** انکه با هیولایی دست و پنجه نرم می کند باید بپاید خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم می دوزد. ** آنچه یک زمانی شرّ شمرده می شد، بسا پژواکی است بیگاه از آنچه روزگاری خیر شمرده می شد [یا در آینده خیر شمرده می شود]- بازگشت بیمارگونه آرمانی کهن. ** جنون در افراد استثناست، اما در گروه ها، احراب، ملت ها و دوره ها اصل است. ** فکر خودکشی آرام بخشی قوی است: با آن چه شب های بد را که به خوبی می توان گذراند. ** آدمی همین که شناخت های خود را با دیگران در میان می گذارد، دیگر آنها را چندان دوست نمی دارد. ** بسیار دم زدن از خویش، راهی است برای بنهفتن خویش. ** ستایش گستاخانه تر از نکوهش است. ** آدمی هرگز از کسی که از خود خردتر می شمارد نفرت ندارد، بلکه هنگامی با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر شمارد. ** خودپسندی دیگران تنها هنگامی برای ما ناپسند است که خلاف خودپسندی ما باشد. ** کسی نابخردی های خردمندان را مایه اعتبار نمی شمارد: چه تجاوزی به حقوق بشز؟ ** «از او خوشم نمی آید»- چرا؟ «زیرا هم ترازش نیستم»- آیاهرگز بشری چنین پاسخی داده است. ** منبع: فراسوی نیک و بد، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، خرداد 1375، تهران. RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - omid13790 - 25-02-2018 ایول من عاشق این یارو سیبیلوام دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://dl.akskhor.ir/uploads1/NewJok-IR-2015-11-26-22-59-03.jpg RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 25-10-2018 پاره گفتارهایی از کتاب «چنین گفت زرتشت»: آدمی میبایست ملغمهای در خویش حمل کند تا ستارهای رقصان از خود در وجود آورد. چنین گفت زرتشت (1885)، مقدمه یک گله بی هیچ چوپان؛ هر شخصی خواهان چنین چیزی است، هر شخصی چنین چیزی است؛ هر آنکه متفاوت میفهمد، مشتاقانه به تیمارستان میشتابد. چنین گفت زرتشت (1885)، مقدمه کیست آن اژدهای بزرگ که روان دیگر خدا و پرودگارش نمیخواند؟ «تو باید» نام آن اژدهای بزرگ است. اما روان شیر میگوید «خواهم خواست». «تو باید» بر سر راه او قرار میگیرد و پوشیده از پولک هایی چونان طلا میدرخشد. و بر هر پولکی «تو باید»ی زرین میدرخشد. ارزشها هزاران سال است که بر این پولکها میدرخشند و همینک نیرومندترین اژدها سخن میگوید: «ارزش تمامیِ چیزها بر من میدرخشد؛ همه ارزشها تاکنون آفریده شدهست و من تمامی ِ ارزشهای آفریدهام. به راستی که دیگر «خواهم خواستی» وجود نخواهد داشت». اژدهاست که چنین میگوید. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 1 در بدن تو بیش از آنچه در تمام عمیقترین فلسفۀ توست، حکمت و خرد موج می زند. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 4 و دیگر هیچ شرّی در تو پرورش نخواهد یافت، مگر آن چیزهای شرّی که از نزاع فضایل اخلاقی در تو رشد میکند. برادر من اگر بخت با تو یار باشد، تنها یک فضیلت اخلاقی در موجود خواهد بود و نه بیش از آن؛ و بدینگونه است که بسی سادهتر بر فزار پُل گام خواهی زد. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 5 از تمامی آنچه به نگارش در آمدهست، تنها آن چیزی دلخواه من است که مردی با خون خویش انگاشته. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7 RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 25-10-2018 همیشه در عشق چیزی از جنون موجود است، اما چیزی از منطق نیز در جنون همیشه توانی دید. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7 شجاع، سرکش، سخرهگر، خشن – بدینگونه است که خرد خواهان ماست. خرد بانویی است که تنها به مبارزان عشق میورزد. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7 آنکه از امر کردن به خویشتن ناتوان است، ناگزیر فرمان خواهد بُرد. لیک افراد بسیاری هستند که امر کردن بر خویشتن را میتوانند، اما پیش از آنکه فرمانبُرداری از خویشتن را بیاموزند، چیزهای بسیار لازم است. چنین گفت زرتشت (1885) انکه بسیار بر خویشتن سهل میگیرد، در نهایت از این توجه و مراقبت بسیار رنجور خواهد شد. درود بر آنچه سخت می گرداند! چنین گفت زرتشت (1885) درست است: ما به زندگی عشق میورزیم، لیک نه از آن رو که به زیستن خود گرفتهایم، بلکه که از آن رو که به عشق ورزیدن خو گرفتهایم. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7 من اَبَرمرد را به تو میآموزم. آدمی چیزی است که مغلوب خواهد شد؛ تو برای غلبه بر او چکار کردهای؟ زمان آن فرا رسیده است که آدمی خویشتن را به یک هدف مبدل گرداند. زمان آن است که بذرها را بر عالیترین امید خویش بیفشاند. چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7 RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 12-12-2018 ![]() چنین گفت زرتشت - فریدریش نیچه
RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 12-12-2018 انسان از آغاز وجود، خود را بسی کم شاد کرده است. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین! هرچه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران و در اندیشهی آزار بودن را بیشتر از یاد میبریم. فریدریش نیچه RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 25-01-2019 من روحیه انسان های بسیاری را می شناسم اما نمی دانم خودم کی هستم. چشم من بیش از اندازه به خودم نزدیک است. من آن کسی که می بینم نیستم، و می دانم اگر از خودم دوتر بودم یا در واقع به اندازه دشمن خودم از خودم دور بودم برای خودم مفیدتر می بودم. نزدیک ترین دوست من از من خیلی دور است. باید میان من و او حد متوسطی پیدا شود، آیا می فهمی چه می خواهم؟ فریدریش نیچه، دانش طربناک، مقدمه شاعرانه، پاره 25 RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 01-02-2019 اینجا و آنجا روی زمین، نوعی ادامۀ عشق وجود دارد که در آن اشتیاق و تملکی که دو موجود نسبت به هم احساس می کنند، جای خود را به خواستی جدید، اشتیاقی جدید، عطشی والا و مشترک، عطشی برای کمال و آرمانی فراتر از هر دوی آنها، داده است. اما چه کسی این نوع عشق را می شناسد؟ چه کسی آن را تجربه کرده است؟ اسمِ واقعیِ آن دوستی است. فریدریش نیچه، دانش طربناک، کتاب اول، پاره 14 RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 07-02-2019 جایی که نیکی و خوبی آغاز می شود حد و مرزی وجود دارد که از آن به بعد قدرت دیدِ انسان قادر به تشخیص غرایز بد و خبیثِ خود نیست، زیرا این غرایز بسیار ظریف و ناچیز شده اند. در آنجاست که انسان قلمروِ نیک و خیر خود را آغاز می کند و تصور ورود به آن هم زمان تمام غرایز، احساس امنیت، رفاه و آسایش و خیرخواهی را بیدار می کند، غرایزی که شر و بدیِ محدود و تهدیدش می کند. از این رو، هر اندازه چشم ضعیف تر باشد، دامنۀ خیر وسیع تر است! به این سبب کودکان و عوام همواره شادمانند...! و سرخوردگیِ و محزونی متفکران بزرگ ریشه در اینجا دارد و خلق و خوی بدشان خویشاوند عذاب وجدان است. فریدریش نیچه، دانش طربناک، کتاب اول، پاره 53 RE: گفتارهایی از فریدریش نیچه - فراسوی نیک و بد - Actinium - 08-02-2019 ارزش شور و احساسات بهتر از زهد و ریاست. صادق بودن حتی در شرّ، بهتر از گمراه شدن در اصول اخلاقی سنت است. انسان آزاده می تواند خوب یا بد باشد، اما انسان غیرآزاده ننگ طبیعت است و کوچکترین آرامش، خواه آسمانی یا زمینی، وجود ندارد، و سرانجام آن کس که می خواهد آزاده باشد تنها از طریق توانایی های خود می تواند آزاده شود. آزادگی هرگز با معجزه از آسمان نصیب کسی نمی شود. فریدریش نیچه، دانش طربناک، کتاب دوم، پاره 99 |