03-04-2017، 18:19
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-04-2017، 19:16، توسط Creative girl.)
با سلام دوستان از این که دیر کردم عذر میخوام و خب هیچ وسیله الکترونیکی نداشتم تا ادامه بدم
و باید بعضی از قسمت ها رو بررسی کنم بعد بذارم تا شب گذاشتم دیگه سپاس بدین نظر بدین و راهنمایی کنید
متشکر از همراهیتون
[b]_من هم میام سیستمشون رو Hک کنم هر اطلاعاتی میخوایم دستمون بیاد .<br>
ژانین:پس همت کنین بریم دنبال کار ها <br>
<br>
دو هفته بعد<br>
<br>
ژانین<br>
_اووووووف چقدر خسته شدم <br>
ژاله : نکه فقط تو خسته شدی<br>
_آره هممون تو این دو هفته زحمت کشیدیم . دیدید چه زندگی های عجیب و غریبی داشتن خدا وکیلی فکرشم نمی کردم این جوری باشن <br>
مژدگان: حالا بسه بیاین تو آشپزخونه سوپرایزتونو بخورین بعد اگه خواستید بخوابید که کمبود خواب داریم<br>
بعدش خودش پشت میز نشست و منتظر موند تا ما بریم پیشش قتی هممون نشستیم در عرض یک ربع غذاشو خورد و رفت دست شوییی <br>
ژانینا : لعنتی اون که دست شویی نمیره اتاق فکرشه ...... ولی الحق این دست شویی فکر آدم و خوب باز میکنه ها مگه نه ؟<br>
ژاله : آره من هر موقع میرم دست شویی یه ایده هایی میاد تو سرم در حد چییی?????<br>
مژده: چه حالی شما دارین من میرم بخوابم <br>
_منم میام <br>
ژانینا : اومدم <br>
_مژگان تو چی از دست شویی کی میای بیرون ؟؟؟ <br>
مژگان : دو دقیقه صبر کنین میام <br>
وقتی اومد تو حال بالش چیدیم با نفری یه پتو همه با هم گرفتیم خوابیدیم تااااااا صبح . وقتی بیدار شدم همه داشتن در مورد اینکه چه خوابه توپییی بود حرف میزدند و اینکه خیلی وقت بود رو زمین نخوابیده بودن بعد از صبحانه مژده گفت : بچه هوبعد از اینکه چکیده کارامون رو نوشتیم بزنیم بیرون خیلی وقته تو کار غرق شدیم دقیقا دو هفته تمام ما درست و حسابی نخوابیدین نه گشتیم نه خوردیم بابا مردیم از خستگی <br>
مژگان: آره خب یه ذره هم به شغل واقعی خودمون برسیم یه خورده بگردیم بعدش میریم حساب اون عوضی های بیشرف ها (ببخشیدااااا??) رو برسیم <br>
ژاله منم موافقم الآن اگه برم تو سالن مد همه ی کارا به هم ریخته هست <br>
- درسته موکل های منم تعدادشون واسه فردا خیلی زیاده باید سرعتی کار کنم که از انرژیم میره <br>
ژانینا : مطب منم تو دست دکتر موثقی داره داغون میشه منشی منم گفته چند تا مریض تو مطب قیطریه اومدن اختلال روانی های خیلی خطرناکی دارن باید حتما برم <br>
مژگان : باشه باشه این هفته تفریح و کارو زندگی هامون به خانواده هامونم یه سر بزنیم تا خودشون نیومدن ولی بگم بعدش باید یه برنامه ریزی کنید هم به زندگی هاتون برسید وهم به هدف مهم مون .شیر فهم شد ؟ <br>
همه با هم :بعلههههه<br>
_خب فعلا بیاید کار الآنمون رو بکنیم بعد میریم<b>[
دوستان _ _ علامت به معنی Hک هست
به اون علامت ها توجه نکنین
و باید بعضی از قسمت ها رو بررسی کنم بعد بذارم تا شب گذاشتم دیگه سپاس بدین نظر بدین و راهنمایی کنید
متشکر از همراهیتون
[b]_من هم میام سیستمشون رو Hک کنم هر اطلاعاتی میخوایم دستمون بیاد .<br>
ژانین:پس همت کنین بریم دنبال کار ها <br>
<br>
دو هفته بعد<br>
<br>
ژانین<br>
_اووووووف چقدر خسته شدم <br>
ژاله : نکه فقط تو خسته شدی<br>
_آره هممون تو این دو هفته زحمت کشیدیم . دیدید چه زندگی های عجیب و غریبی داشتن خدا وکیلی فکرشم نمی کردم این جوری باشن <br>
مژدگان: حالا بسه بیاین تو آشپزخونه سوپرایزتونو بخورین بعد اگه خواستید بخوابید که کمبود خواب داریم<br>
بعدش خودش پشت میز نشست و منتظر موند تا ما بریم پیشش قتی هممون نشستیم در عرض یک ربع غذاشو خورد و رفت دست شوییی <br>
ژانینا : لعنتی اون که دست شویی نمیره اتاق فکرشه ...... ولی الحق این دست شویی فکر آدم و خوب باز میکنه ها مگه نه ؟<br>
ژاله : آره من هر موقع میرم دست شویی یه ایده هایی میاد تو سرم در حد چییی?????<br>
مژده: چه حالی شما دارین من میرم بخوابم <br>
_منم میام <br>
ژانینا : اومدم <br>
_مژگان تو چی از دست شویی کی میای بیرون ؟؟؟ <br>
مژگان : دو دقیقه صبر کنین میام <br>
وقتی اومد تو حال بالش چیدیم با نفری یه پتو همه با هم گرفتیم خوابیدیم تااااااا صبح . وقتی بیدار شدم همه داشتن در مورد اینکه چه خوابه توپییی بود حرف میزدند و اینکه خیلی وقت بود رو زمین نخوابیده بودن بعد از صبحانه مژده گفت : بچه هوبعد از اینکه چکیده کارامون رو نوشتیم بزنیم بیرون خیلی وقته تو کار غرق شدیم دقیقا دو هفته تمام ما درست و حسابی نخوابیدین نه گشتیم نه خوردیم بابا مردیم از خستگی <br>
مژگان: آره خب یه ذره هم به شغل واقعی خودمون برسیم یه خورده بگردیم بعدش میریم حساب اون عوضی های بیشرف ها (ببخشیدااااا??) رو برسیم <br>
ژاله منم موافقم الآن اگه برم تو سالن مد همه ی کارا به هم ریخته هست <br>
- درسته موکل های منم تعدادشون واسه فردا خیلی زیاده باید سرعتی کار کنم که از انرژیم میره <br>
ژانینا : مطب منم تو دست دکتر موثقی داره داغون میشه منشی منم گفته چند تا مریض تو مطب قیطریه اومدن اختلال روانی های خیلی خطرناکی دارن باید حتما برم <br>
مژگان : باشه باشه این هفته تفریح و کارو زندگی هامون به خانواده هامونم یه سر بزنیم تا خودشون نیومدن ولی بگم بعدش باید یه برنامه ریزی کنید هم به زندگی هاتون برسید وهم به هدف مهم مون .شیر فهم شد ؟ <br>
همه با هم :بعلههههه<br>
_خب فعلا بیاید کار الآنمون رو بکنیم بعد میریم<b>[
دوستان _ _ علامت به معنی Hک هست
به اون علامت ها توجه نکنین