امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان)

#35
فصل دهم
ماه عسل1
-پاشووووووووو
-مری خستم ول کن
-پاشو بت میگم
-نمخوام
-عهههه پاشووو
بلند شدم نشستم خسته گفتم:
-بله؟؟
با ی لبخند گشاد جواب داد:
-صب بخیر...
-صب تو ام بخیر...چی شده انقد زود بیدارم کردی
-دیوونه روز دوم عروسیمونه هنو ماه عسل نرفتیم
-خومعلوم نکردی کجا بریم...گزینه هایی که بت دادمو بخون.
-باوش:1پاریس2لندن3هاوایی4شمال5 شیراز6نیویورک7ال ای
باتعجب نگام کرد گف:
-ال ای؟؟؟؟؟؟چرا؟؟
-خوبه ک...
-خوب نی
-پاریسم خوبه ها...لندنم خوبه..شمالم خوبه..
-پاریس(:
-لندنم خوبه ها
-پاریس...بعدم مگه تو فرانسوی بلدی؟؟
-واس همین میگم لندن...بعد ک برگشتیم میریم کلاس فرانسوی میریم پاریس...البته سختم نیسا جا ر میگی ق
-اره مثلا..اقدین...مقجان ...یا بقبقی
-چرا بق بقو میکنی حالا25r30
-نخند...گزینه هشتمت توحلقم ادرین...تو کره ای بلدی ک بخوای بری سئول؟؟؟
-نع...ولی جای خوشگلیه
-لوس نشو
-لندن؟؟
-نهههه..خارجیا بد لباس میپوشن میترسم مختو بزنن خخخخخخ
-عه بی ادب...ایرانم دست کمز نداره از اونور...پس شد...لندن
-باوشه
-ساعت9صبه تازه...ظهرمیرم دنبال بلیط..بخوابم؟؟؟
-نه نه وسایلمونو جم کنیم
خدااااااا شاهدا کم مونده بود خونرم جم کنه بزاره تو ساک
ساعت دوازده رفتم دنبال بلیط ساعت دو برگشتم خانوم ی چمدون دییگه پر کرده بود رو چمدونه ام خوابش برده بود..بلندش کردم بردمش رو تخت و نشستم پا تلوزیون...ی فیلم ترسناک گذاشتم نشستم به دیدن...خیلی فیلم جالبی بود پیشنهاد میکنم ببینید فیلم هرم...اوج فیلم ی چی اومد تو صورتم...ی عر ی پرش رفتم اونور اتاق دیدم خانوم هرهر میخنده:
-مررررض...دیوونه ذهلم ترکید
-ههه...وااای چجوری پرید
-گرخیدما...چی بود؟؟
-خرسمه
-خرس اخه؟؟...
-هان؟؟
-هیچی..اوج فیلم رف
-هههههه تو اوج اومدم دیوونه
-مردما
-ببخشید
-دارم برات
زبون درازی کرد و نشست رو مبل منم رفتم بغل دستش نشستیم ب فیلم ترسناک دیدن ک مری صورتشو گذاشت رو سینم ک نبینه و من یافتم ک بهترین موقه برا تلافیه...ی داد زدم تلوزیون لرزید پشتشم مرجان جیغ زد:
-دیوونه
-حقته
-غورباقه هم قدته
-غورباقه 190سانتی ندیدم تاحالا
-ترسیدم
-بزرگ میشی یادت میره
اروم با لبخن زد تو صورتم و کلی خندید ..
گفتم:
-بلیط برا پس فرداس
-گرفتی؟
-پ ن پ دارم زر میزنم.خخ
-اخیییش
-چرا اخیش؟
-سردم بود بغلت گرمه حال داد..
-فدات شم من دیوونه
بوسش کردم و پاشدیم بیرون رفتیم کلی کار کردیم فرداشم ساده گذاشت تا روز رفتن رسید و ما تا خودمونو پیدا کردیم تو هواپیما بودیم:
-مرجان کیفتو بزار تو این گنجه ه اون بالا
-گنجهه'؟؟؟؟؟
-اره دیگه...همون باکس خودمون
-نه نمخواد....
-راحتی؟
-عالی
-خوش میگذره؟
-با جنابعالی مگه میشه خوش نگذره.
-اولین مسافرتی ک با من میایو بت تبریک میگم..اعتماد ب سقفمو
-ماشالا
-بخواب...
-باشه..واقعا خستم..
چند ساعت بعد تو فرودگاه لندن هیترو بودیم و من از لحظه اول خل بازیام شروع شد تا مری احساس غربت نکنه:
-عه اینجی ک همون جیست
-نه الان لندنیم ادرین
-نمدونم..اسمون ک همون شکلیه.
پیاده شدیم و گفتم:
-نهههه اونجی نیییی
-واو
-واااااااو عزیزم
دستشو گرفتم و رفتیم بیرون فرودگاه و سوار تاکسی شدیم که اقای راننده ب زبون انگلیسی پرسید:
-کجا بریم اقا؟؟
رومو کردم ب مرجان گفتم:
-برج ساعت؟؟
-صد در صد
جواب دادم:
-Go to the Clock Tower(بریم برج ساعت)
-Yes, sir.
راه افتادیم بعد چند دیقه رومو کردم به مرجان:
-مرییییییی این اتوبوس دوطبقه هاااا
-اخیییییی
-عاشق اینام من
-اوهوم...فقط اقای راننده خیلی متعجب داره از تو اینه نگامون میکنه...
رومو کردم ب راننده که پرسید:
-Which country are you from?(شما از کدوم کشورید؟)
-We came from Iran(ما از ایران اومدیم.)
-iran
-Yes ... It's a beautiful country with beautiful and kind and hospitable people ... if I go to Asia to Iranian head check(اره..کشور قشنگو زیباییه ‏.مردمشم مهربون و مهمون نوازن اگه گذرت به اسیا افتاد ی سر ب ایران بزن)
با لخند بزرگ جواب داد:
-Yes, sure(بله حتما)
مرجان ک متعجب منو نگا میکرد گف:
:تو ام بلدیا انگلیسی
-بللله کجاشو دیدی...
-مدافع ایران
-خخخخخخخ...دهنتو تو ک تیکه هات بد تراز منه
-عمرا
برج بیگ بنو دیدم خوف برم داشت:
-مری چقد خوشگلهه برجه
-اره واقعا
راننده گفت:
-This tower Big Ben(این هم برج بیگ بن)
با مرجان همزمان گفتیم:
-Really nice(واقعا ‏خوشگله)
-yeah(اره)
پیاده شدیمو عوضی15پوند ازمون گرفت
زل زده بودیم ب بیگ بن و راه افتادیم طرفش ک بریم بگردیم
دم درش ازین کله سیاها بود و رفتم جلو روش ب کرم ریختن...دیدید ک تکون نمیخورن:
-سلام یابو
مرجان صداش دراومد:
-اااادرررین عه گناه داره اذیتش نکن...
-ببین مرجان من تا اینو نخندونم بیخیال نمیشم...هوووی چلکس با تو ام
من مسخره بازی مرجان خنده یارو هیچی مردم مرده بودن بعد شروع کردم به صدا در اوردن با دهنم...قااارررت قاااااارررت...بعد چند دیقه بلخره من راضی شدم بیخیال شم و البته کم اوردم..ی سلفی انداختیم و ب یکی گفتیم از منو مریواقای کله عکس بندازه ک انداخت..در اخر عذر خواهی کردم و رفتیم...
رفتیم تو ی رستوران ایتالیایی و نشستیم که مری گفت:
-بد کم اوردیا
-ب خدا این حرکاتو جلو اوباما میزدم میترکید از خنده این هیچی نگف
گارسون اومد:
-What do you like?(چی میل دارید)
-زرشک پلو
باز مرجان ترکید از خنده..گارسون گفت:
-What?
مرجان گفت:
-Macaroni you?(پاستا دارید؟)
-yes Madam(بله خانم)
من گفتم:
-Please paste the press And two lemonade...(لطفا دو ‏پرس پاستا و ‏دوتا لیموناد)
- Yes, sir, do not want anything else?(بله اقا...چیز دیگه ای نمیخواید؟)
-no thanks(نه ممنون)
رفت دیدم مری داره نگام میکنه:
-جانم عشقم؟؟؟
-دیدی بم گف مادام؟؟؟
-نه که تو خونه من به شما میگم ‏زنیکه25r30
-بی ادب...البته زبون خودمون ی چی دیگس..اینا ک عشقم ندارن
-دقیقا و اینکه تو اینجا مرجان نیستی...
-چی؟؟؟
-تو اینجا کورالی
-جانم؟؟؟
-اره دیگه..درست گفتم؟؟
-اره ولی بیخیال...اسم ایرانیمو دوس دارم
-جلو جمع میگم بت کورال
-نمخوام
-قربون لحن حرف زدنت...چشم
-مسی
-کووووووو ؟؟؟؟
-کی کووووووو؟؟؟
-مسی دیگه..میخوام انتقام گلی ک ب ایران زد بگیرم..فوتبالیست نو پا...بلد نی بازی کنه بزا پاشم دوتا لایی بش بزنم
-لوس نشو باز ب خدا لپام درد گرف از بس خندیدم
-ای جان...
غذارو اوردن ک کلا سس بود و وسطش غذا
رومو کردم ب مرجان گفتم:
-تو خونه ماکارونی درست میکردیم بهتر بود ک..ی سس چیلیم میزدیم بش میشد پاستا
-بخو دیه
-چشم...
خوردیم و رفتیم سمت پیشخوان تا صورت حساب رو پرداخت کنیم:
-How much our bills?(چقد میشه صورت حساب ما)
-Was approximately 57 pounds(حدودا میشه ‏57پوند)
با جدیت تمااااااااام و لحن کاملا متقاعد کننده ب پیشخوان گفتم ک:
-دهنت سرویس57پوندو میخوای چکار؟؟؟سر گردنه که نیومدیم رستوران اومدیم همین ماکارونیو تو خونه درست میکردیم سرجمع 5تومن بود..
با تعجب وحشتناک گف:
-What ??????
-Nothing ... Here it's 57 poundsکثافت(هیچی بفرما 57پوندتون...کثافت)
مرجان سرخ شده بود از خنده و داشت فیلم میگرفت تا نشون بقیه بدیم یارو باز گف:
-What ??????
منم گفتم:
-I'd like to thank my Persian language (داشتم ب زبان فارسی ازتون تشکر میکرد)
-Persian ??? Oh yeah(فارسی؟اوه بله)
ادامه دادم با لبخند:
-اشغال عوضی حروم خور...کثافت دیو\ث لاشخور....بای(:
-بای
مرجانو کشیدم بیرون و زدیم زیر خنده قرمز شدیم...و بعد دو دیقه راهمونو کج کردیم و سوار تاکسی شدیم و رفتیم هتل...اونم چ هتلی..بابام ی اتاق تو طبقه اخر هتل 41گرفته بود..لوکس ترین هتل این لندن..پشت قصر باکینگهام...
بابام تو لندن هم شعبه داشت و میشه گف یکی از بهترین تاجرای لندن بود و بعضی جاها منم میشناختن..و بابای مرجانم که شریک بابای من بود و همه بابای منو عماد و جواد میشناختن.خخخ...بعدا عکس هتلو میزارم..
رفتیم تو هتل کلی تحویلمون گرفتن و اینا اتاقو نشونمون دادن و رفتیم تو اتاق که نزدیک بود سکته کنم:
-مری اینجا اشتباه نیومدیم؟؟؟؟
-فک کنم
-من فک میکردم اتاق من خوبه ولی این که بی نظیره...منو بیگب
نث دوتا بچه5ساله رفتیم رو تخت شروع کردیم به پریدن و بعد فمیدیم خسته ایم وحشتناک...ساکارو ی جا ول کردیمو خوابیدیم...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوازدهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس جدید شخصیتا+کاور رمان)
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: فصل دهم رمان عشق،شادی،دیوانگی.جلد دوم فصل امید(عکس شخصیت ها) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 09-01-2016، 12:14

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان