امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان نفس من

#1
سلام سلام من اومدممم خوش اومدم چش آن کور ک نتوان دید خو بالاخره تصمیم گرفتم یک رمانی بنویسم از راهنماییاتون دوس دارم استفاده کنم خو بریم سراغ اصل مطلببب...
خو خلاصه رو بگم خلاصه اینننه ک بری رمانو بخونی بفهمی خلاصه چیه ههه ولی چونبسی ادم دل رحمیم (خدا حفظم کنه)
یه چیزایی میگم خو داستان ما یه دختر تخس و لجبازه مغرورم ک صد البته خوشگلیشم ک اوووف نمیدونی چ کرده اما به یه سری مشکلات برمیخوره ک سرنوشتش جور دیگه ای رقم میخوره بازم بگم تعارف نکنا بگووو چطوره کل رمانو تو خلاصه بگم والا...
مامان_نفسسسس نفسسس اووو پاشو ببینم مثلن دانشگا داریااا
_سرمو فرو کردم تو بالش و غر زدم اه ولمون کن تو رو خدا اول صبیه
مامان_پا نمیشی نه _نچ _باشه خودت خاسی
صدای در ک اومد یه نفس راحتتت کشیدم و گرفتم کپیدم ب امید خدا _وایییی نعععع همه جونمو خیس کردی نشستم رو تختو ناله کردم دستت درد نکنه همه مادر دارن ما هم مادر داریم ایشششش مادر ما رو نیگا همینجور ریلکس وایساده یه لبخند خبیث رو لبشه هی خدا... مامان_تا تو باشی وقتی که مث ادم بهت میگم پاشو پاشی حالام بدو ک اگ تا نیم ساعت دیگه پایین نباشی من رفتم اینو گفتو رف رفتم دوباره بکپم یه دفعه لود شدم چییییی نیم ساعت مث جت پا شدمو رفتم دسشویی ک با یک موجود شاخدار روبرو شدم وا این کیه دیگه وجدان جان یکی زد پس کلم خره خودتم نمیشناسی چشا قد بادمجون موها ک هیچ شدم همدست قاتینگا و پاتینگا ابی زدم ب صورتم اومدم بیرون رفتم جلو اینه اخ حالا کی میخاد اینا رو شونه کنه صلوات موهای بلندم تا پایین کمرم میرسید پر کلاغی بود تضاد خوشگلی با پوست سفیدم داشت یه شونه سرسری زدمو بالای سرم بستمو بیخیال دوش گرفتنم شدم هول هولکی یه مانتوی اجری برداشتم با جین مشکیمو پوشیدمو د بدوووو از نرده ها سر خوردم ک جیغ مامی رو با دل و جان ب گوش سپردمو پرت کردم خودمو تو ماشینش ک جیغ لاستیکا بلند شد خب حالا جونم واستون بگه مامانم دندون پزشکه و بابامم وکیله پایه یک دادگستری بعللله و بنده ی گل و گلاب حاصل عشق این زوج عاشق میباشم هیچوقتم ن مامانو میبینم ن بابارو ن البته هنگام خفتن گذری میبینم اونا رو اخ توام فمیدی چقد باهوشم یه اسفند دود کنید واسم ک امری ست لازم با بوق مادر گرام پریدم بالا و سوالی نگاش کردم. مامی_احیانا نمیخای پیاده شی
عهههه اینجا ک دانشگا خودمونه این یعنی ب مقصد مورد نظر رسیدم گفتم ک اثرات زندگی با این زوج جوانه ک اینگونه از این هوش و زکاوت بهره بردم خخخ
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕтяong
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان