14-12-2012، 5:27
یه آقا پسر خوشگلی بود که خیلی دوست دختر داشت()این آقا پسر گل ما از دخترایی که باهاش بودن سواری می گرفت و کلی حال می کرد که روزی با یه دختر خوشگلی آشنا می شه که تصمیم به ازدواج با اون رو می گیره......
در موقع دوستی:
دختر:من عاشق تو هستم و هر کاری بخوای بعد از ازداج می کنم.
پسرواقعا بهترین جواب رو داد)
دختر:تو منو دوست داری؟؟؟؟
پسر:نه
دختر:پس چرا می خوای با من ازدواج کنی؟؟؟؟!!!!
پسر:دخترا همشون احمق اند ولی تو یه ذره احمقی.به خاطره همینه که دارم باهات ازدواج می کنم....
پسر:راستی من اگه بخوام با تو ازدواج کنم شرایطی دارم
دختر:بگو
پسر من نتنها به تو مهریه نمیدم بلکه از تو مهریه هم می خوام
دختر:
پسر:کوفت()
دختر:قبوله.چقدر؟؟؟؟!!!
پسر:کل دندوناتو می خوام
دختر:باشه(این دختره ما فکر می کرد که الان این پسره خوشتیپ ما چی می خواد....و وقتی این حرف رو شنید کلی حال کرد...داستانو تا آخر بخونید خیلی باحاله)
در موقع عقد:
عاقد:جناب آقای ... آیا شما این زن را به همسری خو می پذیرید؟؟؟
............
بعد از ازدواج:
دختر:سلام عزیزم صبح بخیر...(ته دروغ)
پسر:صبح بخیر
دختر:یه سوال بپرسم؟؟؟
پسر:آره,بگو
دختر:تو خوشحال نیستی که منو گرفتی؟؟؟؟
پسر:نه چرا؟؟؟؟تو باید خوشحال باشی که مامان و بابام منو مفتی دادن به توتو دیگه داشتی میترشیدی
دخترمن اگه جای پسره بودم می گفتم)
بعد از ۵ سال:
دختر:من از این خونه میرم
پسر:برو به درک.ولی مهریم یادت نره
دختر:چی؟؟؟؟!!!!
پسر:مهریم
دختر:یعنی تو کل دندونامو می خوای؟؟؟؟!!!!
پسر:آره
دختر:من کل داراییمو بهت می دم....دندونامو بی خیال شو
پسر:من دندوناتو می خوام
خوب.این دختر ما خیلی زرنگ بود می دونین چرا؟؟؟؟چون تونسته بود ۵ سال با این آقا پسر بموه....ولی این آقا پسره ما خیلی زرنگتر بود..چون پسرا مثل دخترا احمق نیستنمی دونین چرا؟؟؟؟چون دختره هم شوهر خوشتیپش رو از دست داد و هم دندوناشو
این داستان کاملا واقعیه و در استان تهران به وجود اومده.الان ۸ ساله که این دختره ما دندون مصنوعی داره و داره دیونه مشه
در موقع دوستی:
دختر:من عاشق تو هستم و هر کاری بخوای بعد از ازداج می کنم.
پسرواقعا بهترین جواب رو داد)
دختر:تو منو دوست داری؟؟؟؟
پسر:نه
دختر:پس چرا می خوای با من ازدواج کنی؟؟؟؟!!!!
پسر:دخترا همشون احمق اند ولی تو یه ذره احمقی.به خاطره همینه که دارم باهات ازدواج می کنم....
پسر:راستی من اگه بخوام با تو ازدواج کنم شرایطی دارم
دختر:بگو
پسر من نتنها به تو مهریه نمیدم بلکه از تو مهریه هم می خوام
دختر:
پسر:کوفت()
دختر:قبوله.چقدر؟؟؟؟!!!
پسر:کل دندوناتو می خوام
دختر:باشه(این دختره ما فکر می کرد که الان این پسره خوشتیپ ما چی می خواد....و وقتی این حرف رو شنید کلی حال کرد...داستانو تا آخر بخونید خیلی باحاله)
در موقع عقد:
عاقد:جناب آقای ... آیا شما این زن را به همسری خو می پذیرید؟؟؟
............
بعد از ازدواج:
دختر:سلام عزیزم صبح بخیر...(ته دروغ)
پسر:صبح بخیر
دختر:یه سوال بپرسم؟؟؟
پسر:آره,بگو
دختر:تو خوشحال نیستی که منو گرفتی؟؟؟؟
پسر:نه چرا؟؟؟؟تو باید خوشحال باشی که مامان و بابام منو مفتی دادن به توتو دیگه داشتی میترشیدی
دخترمن اگه جای پسره بودم می گفتم)
بعد از ۵ سال:
دختر:من از این خونه میرم
پسر:برو به درک.ولی مهریم یادت نره
دختر:چی؟؟؟؟!!!!
پسر:مهریم
دختر:یعنی تو کل دندونامو می خوای؟؟؟؟!!!!
پسر:آره
دختر:من کل داراییمو بهت می دم....دندونامو بی خیال شو
پسر:من دندوناتو می خوام
خوب.این دختر ما خیلی زرنگ بود می دونین چرا؟؟؟؟چون تونسته بود ۵ سال با این آقا پسر بموه....ولی این آقا پسره ما خیلی زرنگتر بود..چون پسرا مثل دخترا احمق نیستنمی دونین چرا؟؟؟؟چون دختره هم شوهر خوشتیپش رو از دست داد و هم دندوناشو
این داستان کاملا واقعیه و در استان تهران به وجود اومده.الان ۸ ساله که این دختره ما دندون مصنوعی داره و داره دیونه مشه