امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 3.8
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^

#27
[rtl]آروم وارد خونه شدم با خستگی یه چی خوردم و رفتم سر جزوه ها و کتاب هام حوصلم نکشید ادامه بدم  دستگاه PES4رو راه انداختم و شروع کردم به بازی کردن یکم که بازی کردم گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم بهداد واقعا خوشحال شدم و دکمه برقراری تماس رو زدم [/rtl]


[rtl]_به به سلام خان داداش[/rtl]


[rtl]بهداد_سلام پسر چطوری؟[/rtl]


[rtl]_خوبم تو خوبی؟کتایون خوبه؟[/rtl]


[rtl]_آره همه خوبیم چی میکنی [/rtl]


[rtl]_بازی[/rtl]


[rtl]_از ریش و سیبیلت خجالت نمیکشی؟[/rtl]


[rtl]_بازی میکنم خلاف که نمیکنم [/rtl]


[rtl]_چی بازی میکنی حالا بازی داریم تا بازی [/rtl]


[rtl]_PESجون تو [/rtl]


[rtl]_حالا گوش کن ببین چی میگم بابا الان سر پروژس به من سپرد بهت بگم یه سر برو سر ساختمون قراره گچ کار بیاد[/rtl]


[rtl]-باشه میرم.بهداد کی میاین ؟[/rtl]


[rtl]_نمیدونم داداش شاید واسه عید تو یه بلیط[/rtl]


[rtl] [/rtl]


[rtl]بگیر بیا[/rtl]


[rtl]_اه الان پنج ماهه نیومدین فقط هم تو این پنج ماه من سه بار اومدم پیشتون[/rtl]


[rtl]_تقصیر خودته اگه عمران خونده بودی الان پیش ما بودی[/rtl]


[rtl]_این چه حرفیه آخه؟شما خونتونو ول کردین رفتین چسبیدین به یه پروژه تو عسلویه [/rtl]


[rtl]_چی بگم والا[/rtl]


[rtl]_هیچی پاشید بیاین هم به بابا هم به مامان بگو اگه تا ماهه دیگه نیومدین منم همه چیو ول میکنم [/rtl]


[rtl]_چرا چرت میگی ول کنی کجا بری[/rtl]


[rtl]_بالاخره یه مهندس تو این مملکت میتونه با مدرکش یه خاکی تو سرش بریزه اگرم نشد اصن میرم کارتون خواب میشم[/rtl]


[rtl]_خوب داداش چرا قاطی میکنی[/rtl]


[rtl]_خدافظ[/rtl]


[rtl] اینو گفتم و قطع کردم قرار بود ماه قبل بیان ولی الان میگه عید تا عید سه ماه مونده بود ...بهداد برادر دوقولوی من بود اما زیاد شبیه نبودیم  چند ماه پیش با یه دختری به نام کتایون نامزد کرد...کتایون و ما اصالتا هم شهریم اما دو سال پیش پدر و مادرش رو تو یه تصادف از دست داد و الان با خالش زندگی میکنه تو عسلویه ..بابای من هم سر یه پروژه همونجا کار میکنه و بهداد هم همونجا مشغول به کاره اما من چون رشتم مربوط به کار اونا نمیشد موندم و همینجا توی  شرکت تازه تاسیس عموم هفته ای سه روز کار میکنم دارم ارشد الکترونیک میگیرم الان ترم سه هستم و دنبال یه کار تمام وقتم هستم [/rtl]


[rtl]لباسامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون  یه سری به خونه در حصر ساختمون زدم و بعد به خونه برگشتم فک کنم تا واسه عید خونه تکمیل بشه و مامان و باباهم کلا برگردن[/rtl]


[rtl]زیادی خسته بودم دلم یه ماساژ درست و حسابی میخواست اما خودم که نمیتونستم خودمو ماساژبدم بیخیال شدم و سرمو گذاشتم رو بالش به دقیقه نکشید خوابم برد[/rtl]


[rtl]***[/rtl]


[rtl]از ساختمون بچه های برق درومدم که آرمان و ارشیا و سینا و سامیار همزمان جلوم سبز شدن [/rtl]


[rtl]ارشیا_آرمان بگیرش[/rtl]


[rtl]داشتم با تعجب نگاشون میکردم  که یهو چشمام جایی رو ندید صدای سامیار میومد که گفت:مهراد یاغی بازی در بیاری میزنم لهت میکنم مثل بچه آدم راه میای فهمیدی یا یه جور دیگه حالیت کنم؟[/rtl]


[rtl]_چتونه شما؟[/rtl]


[rtl]ارشیا_خفه شو دیگه اه [/rtl]


[rtl]سینا_مهراد خبرت راه برو دیگه [/rtl]


[rtl]_خو کجا میخواین ببرین منو[/rtl]


[rtl]آرمان_نگران نباش از راه به درت نمیکنیم [/rtl]


[rtl]یه چند قدمی راه رفتم پام هی این ور اون ور میشد صدای متلک های دخترا و مسخره بازی های پسرا هم میومد[/rtl]


[rtl]یه دختره با ناز گفت:کجا میبرین این نابغه ی جیگرو آخه؟[/rtl]


[rtl]یکی دیگه میگفت:مهراد غفاری هم دستگیر شد[/rtl]


[rtl]هرکی یه چرتی میگفت منم اعصابم داشت خورد میشد که یهو سامیار گفت:واستا همینجاست[/rtl]


[rtl]_الان منو با دست بسته نبین دسم باز شه دهن همتون سر ویسه[/rtl]


[rtl]بعد داد زدم :یکی این چشمای منو وا کنه[/rtl]


[rtl]صدای دست زدن یه عده با صدای استاد زاهدی قاطی شد که میگفت:[/rtl]


[rtl]باز کنین چشماشو [/rtl]


[rtl]بالاخره تونستم اطرافمو ببینم [/rtl]


[rtl]با گنگی همه جا رو نگاه کردم[/rtl]


[rtl]ارشیا و نامزدش تارا بهار کیانا روشنا بقیه ی بچه های روباتیک ورفقای خل خودم و استاد زاهدی  [/rtl]


[rtl]مسلما تولد من امروز نبود [/rtl]


[rtl]با تعجب گفتم:چه خبره اینجا؟[/rtl]


[rtl]استاد:تبریک میگم پسر بالاخره به اون چیزی که میخواستی رسیدی [/rtl]


[rtl]دوباره نگاش کردم [/rtl]


[rtl]_من چی میخواستم مگه؟[/rtl]


[rtl]استاد_زکی [/rtl]


[rtl]آرمان_استاد مطمئنین همین مهراد اول شده تشابه اسمی نبوده [/rtl]


[rtl]با این حرفش همه خندیدین [/rtl]


[rtl]_من تو چی اول شدم؟[/rtl]


[rtl]استاد_تو مسابقات انفرادی همون که شیش ماه پیش شرکت کردی الان جوابش اومد تو رتبه اول کشوری گرفتی [/rtl]


[rtl]واقعا از ته قلبم خوشحال شده بودم   یه لحظه تو چشمای استاد نگاه کردم و بعد یه داد بلند زدم و دستمو محکم انداختم گردن سامی و آرمان بلند پریدم با تکیه بر دستام که رو ی گردن اون دوتا بود خودمو بالا کشیدمو یه دقیقه همونجوری موندم آرمان_قطع نخاع شدم اوشکول[/rtl]


[rtl]دستامو ول کردم و پریدم پایین ارشیا بغلم کرد و موهایی که صبح ده دقیقه مرتبشون کرده بودم رو به هم ریخت بعد هم سینا یه دونه زد پس گردنم و بغلم کرد...همه بهم تبریک میگفتن به جرعت میتونم بگم بعد از نامزدی بهداد هیچ خبر خوشحال کننده بهم نرسیده بود تا امروز... بعد از چند دقیقه که همه تبزیک میگفتن و میرفتن نوبت رسید به تارا هه حتما الان کلی حسودیش شده[/rtl]


[rtl]اومد جلو و گفت:تبریک میگم[/rtl]


[rtl]با غرور گفتم:ممنون[/rtl]


[rtl]تارا_امیدوارم همیشه همینجوری افتخار آفرین و موفق باشین[/rtl]


[rtl]این لفظ قلم هم بلده صحبت کنه؟[/rtl]


[rtl]_متشکرم[/rtl]


[rtl]سهیل احمدی یکی از بچه های فعال mrlاومد جلو و یه جعبه داد دستم و گفت _بازش کن [/rtl]


[rtl]در حال باز کردنش بودم که دوباره گفت :این از طرف کل گروه mrlتقدیم به مستر مهراد [/rtl]


[rtl]بعد همه دست زدن حتی تارا هم دست زد اثری از حسادت تو قیافش نبود اما مطمئنم داره از حسودی میمیره [/rtl]


[rtl]بعد باز کردن اون کاغذ کادو به یه ربات شکل انسان خیلی کوچیک رسیدم که روی سینش به انگلیسی و با آبی نوشته شده بود "مهراد" و راه هم میرفت [/rtl]


[rtl]***[/rtl]


[rtl]تارا:[/rtl]


[rtl]بالاخره جشنی که استاد زاهدی واسه مهراد گرفته بود تموم شد و راه افتادم به سمت در خروجی کادوش فکر من بود ...چقدر من باهوشم چقدرررر اصن تو گلوش گیر کنه اوشکول...تارا حسودیت[/rtl]




[rtl] میشه؟...چی من؟حسودی؟ نه خیرم اثلا ولی خو خوش به حالش کاش من جاش بودم...برگشتیم سمت مجمع خودمون که یهو گوشی بهار زنگ زد و بعد از چند دقیقه با خوشحالی اومد و پرید بغل کیانا و با جیغ گفت به آرزوم رسیدم رفتم تو تیم[/rtl]


[rtl]***[/rtl]


[rtl]تو خیابون بودم داشتم از دانشگاه به خونه بر میگشتم که یهو ماشین سپیده رو دیدیدم که جلوی چند تا پلیس راهنمایی وایستاده ....عه صبر کن ببینم اینکه داش پوریاعه اوهوع چه لباس راهنمایی رانندگی بهش نمیاد...همچین گفتم اوهوه خودمم فکر کردم خوشگل شده حالا به هر حال ...پوریا پسر عموی من بود که سرباز میباشد در راهنمایی و رانندگی ...اوفففف قیافه سپیده رو نکشه پوری رو خونش بیوفته گردنش ...ماشینو زدم کنار و ازش پیاده شدم سپیده یه بند داشت داد میزد:یعنی چی آقای محترم مسخرشو دراوردین چرا پارکینگ آخه مگه من چی کردم؟[/rtl]


[rtl]_خانوم متوجهین دست من نیست شما باید ماشینتونو  ببرین پارکینگ[/rtl]


[rtl]_ب ر ب ب بشین تا ببرم[/rtl]


[rtl]_درست صحبت کنا من اعصاب مصاب ندارمااااا[/rtl]


یا امامزاده کامران پوری قاطی کرد سپیده یه لحظه سنکوب کرد صدای پایین اما به شدت عصبانی وپر جذبه پوریا ..جونم جذبه الحق که هم خونیم از سکوتشون فرصت پیدا کردم که برم جلو :

[rtl]_سلام سپیده جان[/rtl]


[rtl]سپیده_سلام تارا[/rtl]


[rtl]پوریا _سلام تارایی [/rtl]


[rtl]سپید_هوی تو اصن به چه حقی دوست منو به اسم کوچیگ صدا میکنین من همین الان به جرم مزاحمت برای نوامیس مردم ازت شکایت میکنم آقّا [/rtl]


[rtl]پوریا_مزاحمت چیه ؟تارا دختر عمومه [/rtl]


[rtl]بعد گیره ای که روش اسمشو نوشته بود و وصل لباسش بود و نشون داد گفت:اگه فامیلیمونو دقت بکنین متوجه میشین[/rtl]


[rtl]سپید_تارا این چی میگه[/rtl]


[rtl]_راس میگه حالا چیشده سپیده جان[/rtl]


[rtl]سپیده _یه دو دقه اینجا پارک کردم برم تو اون پاساژه که دیدیم ماشینمو دارن با جرثقیل میبرن[/rtl]


[rtl]پوری_خانوم شما پارک مطلقا ممنوع رو ندیدین[/rtl]


[rtl]سپید_که چی من از لحن توهین آمیزتون شکایت میکنم[/rtl]


[rtl]پوریا قاطی کرد و داد زد جهنم برو بینم میخوتی چه غاطی کنی [/rtl]


[rtl]میدونستم اگه مافوقش این صحنه رو ببینه اضاف خدمت میخوره  رفتم جلو سپید و گفتم: یه دو دقیقه ببند دهنتو[/rtl]


[rtl]_پوریا توهم بس کن چرا داد میزنی [/rtl]


[rtl]پوری_آخه هرچی از دهنش در میاد میگه [/rtl]


[rtl]_آروم باش تا الانشم یه ماه  اضاف خوردی[/rtl]


[rtl]پوریا_من ده ماهم اضاف بخورم تن به حرف زور نمیدم [/rtl]


[rtl]_خوحالا فیلسوف بازی در نیار[/rtl]


[rtl]رو شو برگردوند و یه برگه نوشت و داد دسته من و  گفت اینو بده به اون رفیقت بگو اینو پرداخت کنه و روال اداریشو پیش بگیره ماشین جونشو پسش میدن[/rtl]


[rtl]برگه رو دادم به سپیده و یهو گریش درومد و گفت:[/rtl]


[rtl]من جواب بابامو چی بدم؟[/rtl]


[rtl]_عه اونم حالا یه کاریش میکنیم[/rtl]


[rtl]سپیده رو کرد سمت پوریا و گفت:[/rtl]


[rtl] آقا تورو خدا اگه میشه کاریش کرد بگین[/rtl]


[rtl]پوریا با کلافگی گفت:به مولا اگه راهش دست من بود  مغز خر نخورده  بودم که ملتو جریمه کنم  جدو آبادمو به فحش بکشن که خانوم من فقط سربازم سرباز[/rtl]


[rtl]_سپید بابات بامن [/rtl]


[rtl]سپیده:چی میخوای بکنی مثلا [/rtl]


[rtl]_یه خاکی میریزم تو سرم دیه[/rtl]


[rtl]ماشین سپیده رو با جرثقیل بردن پارکینگ[/rtl]


[rtl]سپیدم فقط گریه میکرد[/rtl]


[rtl]رو کردم سمت پوریا و گفتم :داداش کارت کی تموم میشه؟[/rtl]


[rtl]پوری_نیم ساعت دیگه[/rtl]


[rtl]_منو  سپیده اینجاییم کارت تموم شد بیا اینجا برسونمت خونه[/rtl]


[rtl]پوری_نمیخواد آجی مزاحم نمیشم [/rtl]


[rtl]_مزاحم چیه باو زود بیا [/rtl]


[rtl]سپیده همچنان زار میزد[/rtl]


[rtl]_سپید؟[/rtl]


[rtl]سپید_کوفت[/rtl]


[rtl]سپیده جانی؟[/rtl]


[rtl]_بنال[/rtl]


[rtl]_شماره باباتو بده [/rtl]


[rtl]_که چی؟[/rtl]


[rtl]_تو بده![/rtl]


[rtl]گوشیشو گرفت سمتم[/rtl]


[rtl]_تارا چی میخوای بکنی[/rtl]


[rtl]_هیچ آرام کردن اوضاع[/rtl]


[rtl]شماره باباشو گرفتم همینطور که داشت بوق میزد استرس گرفتم[/rtl]


[rtl]+بله[/rtl]


[rtl]یا جد سادات[/rtl]


[rtl]_سلام خوبین؟[/rtl]


[rtl]+سپیده تویی؟[/rtl]


[rtl]صدامو بغض دار کردم و گفتم[/rtl]


[rtl]_نه عمو من تارام دوستش[/rtl]


[rtl]+چی شده دخترم چرا با مبایل سپیده زنگ زدی؟[/rtl]


[rtl]با یه کم مکث گفتم [/rtl]


[rtl]_عمو یه اتفاقی افتاده[/rtl]


[rtl]+چیشده خو جون به لبم کردی [/rtl]


[rtl]_نگران نشین ولی...[/rtl]


[rtl]بازم مکث کردم فک کنم داشت سکته میکرد بنده خدا[/rtl]


[rtl]+سپیده چیزیش شده نه؟[/rtl]


[rtl]_نه عمو[/rtl]


[rtl]+تصادف کرده[/rtl]


[rtl]_نه[/rtl]


[rtl]+پس چی؟[/rtl]


[rtl]_چیزه.....چون تو پارک ممنوع پارک کرده بود ماشینتو بردن پارکینگ[/rtl]


[rtl]انقدر نگرانش کرده بودم باگفتنم که وقتی فهمید چی شده باخوشحالی گفت[/rtl]


[rtl]خداروشکر.... سپیده خوبه؟[/rtl]


[rtl]_آره فقط خجالت کشید باهاتون حرف بزنه [/rtl]


[rtl]+گوشیو بده به خودش بیزحمت[/rtl]


[rtl]بی حرف گوشیه سپیده رو دادم دستش و بعد حرف زدن با پدرش خیالش راحت شد یه چند دقیقه منتظر پوریا  موندیم البته ناگفته نماند که تو این چند دقیقه  سپیده با سرعت ماورلی نور به جون من غر زد من تصمیم گرفتم یه دو یاس و بهرام و بفرستم پیش این یه دوره آموزشی ببینن در سرعت حرف زدن شلید باورتون نشه اما به مدت هفت دقیقه بدون نفس گیری یه بند حرف زد[/rtl]


[rtl]سپیده_این چجور فک و فامیلیه که تو داری هاااااا؟؟؟؟پسره پر رو اصن چرا منو کاشتی اینجا اصن من باتاکسی میرم نمیخوام چشم تو چشم شم با اون فامممممممیییییل جونت اه اه زل زده تو چشام میگه من اعصاب ندارم درست حرف بزن اصن مگه من چی گفتم بهش هان؟[/rtl]


[rtl]خجالتم خوب چیزیه؟نچ نچ نچ پررو تو برا چیییی گفتی با ما بیاد برا چیییی؟ مریضی ؟ بیماری؟ آزار داری؟ملتم فک و فامیل دارن توهم فک و فامیل داری دیگه فک وفامل ملته سرهنگ سرگرده ازین پررو بازیا در نمیاره حالا خوبه سربازه صفره[/rtl]


[rtl]_لیسانس داره ستوان دومه[/rtl]


[rtl].حالا هرچی بالاخره آش خوره[/rtl]


[rtl]_آش خوره پسر عموی خودته[/rtl]


[rtl]_پسر عموی من آش خور نیس چون هنوز از شیر نگرفتنش[/rtl]


[rtl]سعی کردم سکوت کنم[/rtl]


[rtl]_عه عه عه واقعا که واقعا که این اگه تیمسار بود حکم اعدام منم صادر میکرد با اون تیپ زایش اوق[/rtl]


[rtl]_هوی داری راجب پسر عموی من میحرفیا[/rtl]


[rtl]_عاشقشی؟[/rtl]


[rtl]_اوشکول جا داداشمه ما مث دوقلو بزرگ شدیم از من یه هفته کوچیک تره[/rtl]


[rtl]_حالا هرچی عه عه عه[/rtl]


[rtl]_خف کن دیگه که اومد[/rtl]


[rtl]_کو؟[/rtl]


[rtl]با دستم پوریارو که حالا بالباس شخصی بود زو نشون دادم یه کاپشن چرم قهوه ای سوخته شلوار کتون هم رنگش و یه جفت نیم بوت قهوه تیره و روشن یه پیرهن مردونه خوشگله کرم هم تنش بود که از لای زیپ بازه کاوشنش دیده میشد[/rtl]


[rtl]_اوناهاش[/rtl]


[rtl]سپید_تارااعصاب شوخی ندارما اون شبیه باقالی بود اونو چ به این هلو؟[/rtl]


[rtl]یکم پوکر فیس نگاش کردم تا پوریا به ما برسه مطمئن بودم جمله آخر سپیده رو شنیده به ماکه رسید رو به من گفت:ببخش معطل شدی[/rtl]


[rtl]_نه باو دادا این چه حرفیه بپر آتیش کنم بریم که دیره[/rtl]


[rtl]_جدیدنا عمویی حرف میزنیاااا[/rtl]


[rtl](عمویی همون لاتیه)[/rtl]


[rtl]_عه تو هم هی گیر بده ها بدتر از طاها شد واسه من[/rtl]


[rtl]_آقا تسلیم[/rtl]


[rtl]_حله دادا بزن بریم[/rtl]


[rtl]این بار یه خنده خوشگل کرد ...جای برادریش یادم رف ....برگشتم یه نگاه ب سپیده کردم که دیدم اخم کرده چشاشم یه جوریه انگاری میخواد یکیو بکشه [/rtl]


[rtl]پوریا بدون اینکه به سپید نیگا کنه گفت:خانومو شما میرسونی؟[/rtl]


[rtl]چپ چپ نگاش کردمو گفتم[/rtl]


[rtl]با اجازه شما [/rtl]


[rtl]_پس من با تاکسی میرم با اجازه [/rtl]


[rtl]روشم برگردوند[/rtl]


[rtl]سپید_نخیر تارا جون من با تاکسی میرم عزیزم خدافظ اینم روشو برگردوند پوری اومد یه قدم برداره که کاپشن خوشگلشو مثل افسار اسب کشیدم و رو سپیدم هم همین فن افسار اسب رو پیاده کردم و گفتم:[/rtl]


[rtl]مثل بچه آدم میرید میشینین تو ماشین وگرنه باقفل فرمون سیاهو کبودتون میکنم خرفهمه؟؟؟[/rtl]


[rtl]پوری_خیلی لات شدی دورو ز عمو اینا نبودنا[/rtl]


[rtl]_فک نزن سوار شو [/rtl]


[rtl]سپیده_مگه گروگان میگیری [/rtl]


[rtl]_توهم فک نزن بپر تو ماشین [/rtl]


[rtl]بعد کاپشناشونو گرفتم و برشون گردوندم سمت ماشین البته سپیده یه پالو یشمی خیلی خوشگل تنش بود ولی درحال حاضر حکم افسار اسب رو داشت[/rtl]


[rtl]پوریا_ول کن کاپشنو [/rtl]


[rtl]_چشم[/rtl]


[rtl] بعد جفتشونو ول کردم پروهای بی شخصیت[/rtl]


[rtl]پوریا_من عقب میشینم شما قشنگ به آنالیز میوه ها وسبزیجات اللخصوص تفاوت باقالی و هلو برسید[/rtl]


[rtl]سپیده یه چپ نگاهی به پوری کردو بعد زیر لب گفت :خانوادگی رو اعصاب آدم پیاده روی میکنن[/rtl]


[rtl]_تا رو اعصاب ما اسب دوانی نکنی مارو اعصابت پیاده روی نمیکنیم سپید ژووووون[/rtl]


[rtl]سپیده _اینم شنیدی؟[/rtl]


[rtl]_بعله[/rtl]


[rtl]به پوریا نیگا کرد که پوری گفت:ها چیه مگه من کرم که نشنوم[/rtl]


[rtl]سپیده باحرص سوار ماشین شد و بعدشم پوریا سوار شد و بعد من ینی توماشین بیه جوری سکوت بود که انگاری تمامی حملات تروریستی آسیا و اروپا تقصیر منه و تقصیر منه که پوریا نتونست معاف شه و الان سربازه و تقصیر منه که جا پارکه سپیده آرم پارک مطلقا ممنوع داشت و تقصیر منه که ماشین بابای سپید الان پارکینگه و دیگر اتفاقات دنیام تقصیر منه[/rtl]


[rtl]برای آزاد شدن از این افکار جفنگ ضبط ماشین راروشن  نمودم صدای علیشمس جون در ماشین پیجید[/rtl]


[rtl]وقتی که  بشی از خواب بیدار کنارم یه روز خوب همرات میاد[/rtl]


[rtl]یه لحظه کل متن آهنگ از یادم رفت و فقط حس کردم نکنه صحنه محنه داشته باشه سریع ترک رو چند تازدم جلو که صدای کورنلا تو ماشین پیچید تواون پسر بدی که نباید....[/rtl]


[rtl]اینو که دیه مطمئن بودم صحنه داره زدم ترک بعدی بهزاد پکس بود یه نفس راحت کشیدم و تا آهنگ اولش تموم شه و پس از تموم شد آهنگه اولش شروع کرد به خوندن[/rtl]


[rtl]هوا سرده نه یه سردی چشات تو...[/rtl]


[rtl]ینی با یاد آوری ادامه ی آهنگ بی مکث زدم جلو ینی فولدرو با جا زدم جلو آهنگ خدافظی تلخ از محسن چاوشی اومد و بنده تا جایی که اون شعرو یادمه صحنه داشت ....داشت گریم درمیومد دیه اونم زدم جلو و آهنگ خارجکی گذاشتم و ازونجایی که اونا دو برابر صحنه داشتن secret gardenگذاشتم که هیچکی هیچی نفهمه آخیش راحت شدما [/rtl]


[rtl]سپیده:ینی دیگه آهنگ نداشتی اینو گذاشتی جیغ بزنه؟[/rtl]


[rtl]_کجا جیغ میزنه به این خوبی میخونه[/rtl]


[rtl]_خیلیییی خوب میخونه اصن[/rtl]


[rtl]و این بار به زور آهنگ و فارسی کردم خو چی کنمممم؟صحنه داره دیه اوسکولم خودتونینا یاس شروع به خوندن کرد[/rtl]


[rtl]الهی فدات شم که نجاتم دادی درد و بلات بخوره تو سر این دوتا قوزمیلت علف[/rtl]


[rtl]همه چی درست میشه بود دیه همه شنیدین نشنیدین هم برین دان کنید والا [/rtl]


[rtl]هنو دو دقیقه نگذشته بود که سپید گفت:اگه فک میکنی الان با این آهنگه همه چی درست میشه در اشتباهی ها[/rtl]


[rtl]_منظورت چیه سپید؟[/rtl]


[rtl]_منظورم معلوم بود[/rtl]


[rtl]بیا اینهمه گشتم آهنگ بی صحنه پیدا کنم حالا اینم فک کرده من ازین آهنگ منظور دارم[/rtl]


[rtl]_سپیده جان من همینطوری اینو گذاشتم[/rtl]


[rtl]_پس لابد همینطوری الکی همه آهنگارورد کردی به این برسی منم ک عر عر[/rtl]


[rtl]_هوشه هوشه[/rtl]


[rtl]_بی ادب[/rtl]


[rtl]آهنگو عوض کردم و با من میرقصی حسین تهی رو گذاشتم [/rtl]


[rtl]اینم معروفه همه شنیدن منم حال ندارم بنویسم[/rtl]


[rtl]ببینین آدمو به چه روزی میندازن آخه اینهمه بد بختی کشیدم آهنگ بی صحنه بذارم حالا که موفق شدم اینقدر غر زدن که...ایش آهنگ یهویی عوض شد و منم بهش دست نزدم بذار بخونه اصن به جهنم هرچی هس بیشعورا[/rtl]


[rtl]پوریا_تارا این جمعه ما میخوایم بریم خونه مامان بزرگ تو و طاها هم میاین؟[/rtl]


[rtl]_ماهفته پیشم رفته بودیم به طاها بگم اگه اون بیاد منم میام پرنیا و پرینازم هستن؟[/rtl]


[rtl]پرنیا و پریناز خواهرای بزرگتر پوریان که یه ده سالی از من بزرگترن اما خیلی خوش اخلاقن و جفتشونم ازدواج کردن اسم شوهر پریناز حامد و اسم شوهر پرنیا میلاده پرنیا خواهر کوچیکتر س که دوسال با پریناز تفاوت سنی دارن [/rtl]


[rtl]پوریا:نمیدونم پریناز اینا فک کنم بیان پرنیا هم اگه جایی نباشه میاد [/rtl]


[rtl]_اوهم باشه من به طاها میگم [/rtl]


[rtl]پوریا_طاها نیومد هم تو بیا از وقتی عمو اینا رفتن تو تنهایی چی میکنی؟[/rtl]


[rtl]_هیچ به سپیده اشاره کردم و گفتم یا بادوستام حرف میزنم و سرمو گرم میکنم یادرس و روباتیک یا طاها[/rtl]


[rtl]پوریا_شمال نمیای؟[/rtl]


[rtl]_تنها[/rtl]


[rtl]پوریا_نه با ما[/rtl]


[rtl]_فک نکنم حالا کی؟[/rtl]


[rtl]پوریا_هفته بعد یا بعدیش[/rtl]


[rtl]_نه حالا شاید مامان اینا اومدن با هم اومدیم [/rtl]


[rtl]از گوشه چشمم به سپیده نگاه کردم که حسابی کلافه بود[/rtl]


[rtl]روبه پوریا و سپیده گفتم:بچه ها شما دوتا نمیخواین آشتی کنین[/rtl]


[rtl]پوریا:مادوست نبودیم که بخوایم قهر کنیم تا آشتی کنیم[/rtl]


[rtl]کلا پوریا حرفای نامفهوم زیاد میزنه شما تلاش کنین منظورشو دریابید[/rtl]


[rtl]سپید:حق با ایشونه[/rtl]


[rtl]_ایش زود باهم آشتی کنین ببینم[/rtl]


[rtl]پوریا_ما اصن قهر نیستیم[/rtl]


[rtl]_پس آشتی؟[/rtl]


[rtl]سپیده _بچه بازی درنیار تارا[/rtl]


[rtl]پوریا_حق باایشونه[/rtl]


[rtl]_فعلا من تصمیم میگیرم که حق با کیه که حق با هیشکودومتون نیس قهرم نباشین دلخور که هستین؟[/rtl]


[rtl]پوریا_....[/rtl]


[rtl]سپیده_....[/rtl]


[rtl]_به احترام من یه دقیقه سکوت کردین؟[/rtl]


[rtl]سپیده_ب ر ب ب(همون برو بابا هست منتها با دهن کج)[/rtl]


[rtl]پوریا_تیکه کلامتونه؟[/rtl]


[rtl]سپیده_چی؟[/rtl]


[rtl]پوریا_ب ر ب ب[/rtl]


[rtl] سپیدربا لحن متعجب گفت_بله؟[/rtl]


[rtl]آخ آخ انقدر دلم میخواس بگم چهار دستو پات نعله اما اگه جلو پوریا میگوفتم دهنم ایزوگام میشدبنا بر این چون به ریسکش نمی ارزید نگفتم[/rtl]


[rtl]پوریا_منظورم این بود که این شبه جمله یا عبارت تیکه کلامتونه؟[/rtl]


[rtl]سپیده_خیر[/rtl]


[rtl]پوریا_اما خیلی ازش استفاده میکنین [/rtl]


[rtl]به جان خودم اگه جفت نمیزدم تو حرفشون سپیده یدونه آبدوچیگی میرفت تو دهنش[/rtl]


[rtl]_راسی این آهنگ جدید کیتی پری رو گوش دادین خیلی قشنگه وای من از دیروز یه بند دارم گوشش میدم طاها و نگارم خوششون مخصوصا طاها [/rtl]


[rtl]رسما داشتم جفنگ میگفتم که دعواشون نشه وگرنه من اصن این آهنگو دوبارم گوش ندادم[/rtl]


[rtl]بالاخره مسیر طی شد و ب کوچه سپیده اینا رسیدیم بعد از پیاده شدنه سپیده پوریا هم پیاده شد تا بیاد جلو بشینه سپیده همین که پاشو از در گذاشت بیرون پاش پیچ خورد و کم مونده بود با مخ بیاد زمین که آقا پوریا گرفتش بله پسرعموی من چقدر جن تل منه الان اگه مهراد بود میذاشت با مخ بیاد زمین بعدشم میگفت خانوم محترم شما حواست کجاست ها؟ بعد اخم هم میکرد هر چقدرم براش توضیح میدادی پات پیچ خورده بازم میگفت مث آدم راه بری پیچ نمیخوره...حالا یه بار بدبخت بهت اینو گفتا یه ماه پیش جلو در دانشگاه خوردم زمین زودم بلند شدما اما مهرادخله دید بعدم کلی متلک بارم کرد بیشعور...خو حالا اونو بیخی پوری و سپید وبچسب [/rtl]


[rtl]پوریا بعد اینکه مانع زمین خوردن سپید شد بدون اینکه حنی نگاهشم کنه اومد جلو نشست و باسپیده خدافظی کردیم و رفتیم[/rtl]


[rtl]پوریا_آدم قحط بود تو بااین دوس شدی؟[/rtl]


[rtl]_راجب دوست من درست صحبت کنا اون الان اعصابشو خورد کردی از دستت عصبانی بود وگرنه انقدر خوش اخلاقه که نگو و نپرس[/rtl]


[rtl]پوریا_من اعصابشو خورد کردم؟؟؟[/rtl]


[rtl]_نه پس من اعصابشو خورد کردم؟؟؟[/rtl]


[rtl]پوریا_خودش تخلف کردا[/rtl]


[rtl]_حالا هرچی؟[/rtl]


[rtl]پوریا_دیدی چجوری با من حرف میزد؟[/rtl]


[rtl]_برادر من شما ببخش اون اعصابش خورد بود[/rtl]


[rtl]پوریا_نیست اعصاب من خورد نبود؟[/rtl]


[rtl]_گفتم که تو ببخش عه[/rtl]


[rtl]پوری_چیـچیو بخش ؟تا عذر خواهی نکنه نمیبخشم [/rtl]


[rtl]_هه یه درصد فک کن بیاد عذر خواهی اصن چنین چیزی تو مرام سپیده نیس داداش عین خودت کله خره[/rtl]


[rtl]پوریا_من کله خرم؟[/rtl]


[rtl]_بلانسبت خر بعله[/rtl]


[rtl]پوری_تارا واقعا که به جا اینکه طرف منو بگیری طرف اونو میگیری؟[/rtl]


[rtl]_عه اصن به جهنم به من چه همدیگه رو نبخشید شما که اصن دیگه همو نمیبینید[/rtl]


[rtl]پوریا_کی گفته نمیبینیم؟[/rtl]


[rtl]_کی دیگه میخواین ببینین همو؟[/rtl]


[rtl]پوری_چه میدونم مثلا عروسی تو[/rtl]


[rtl]_پوری جان زیادی تو آفتاب بودی مخت جوش آورده خوب میشی ایشالا[/rtl]


[rtl]تا خونشون یکم چرت و پرت گفتیم  و بعد من سرکوچشون پیادش کردمو رفتم چون اگه میرفتم تو کوچه زن عمو به زور میبردم بالا [/rtl]


[rtl]***[/rtl]

رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^

رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^
رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^
تارا Tongue Heart


رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^



رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^


مهراد Blush Heart
رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^
پاسخ
 سپاس شده توسط ستایش*** ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، فاطمه234 ، sama00 ، seedni ، Nafas sam ، فاطمه 84


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان بی اجازه ی عقل بله/به قلم خودم ^_^ - Mahshid80 - 08-11-2016، 18:39

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان