نظرسنجی: نظر شما راجع به قسمت دوم چه بود ؟
خوب بود
خوب نبود :d
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سری داستان های " خانه ی 1001 در " ( قسمت دوم )

#1
سلام دوستان !
به دومین قسمت از فصلِ 1 سری داستانهای خانه ی 1001 در خوش اومدید.
بی مقدمه میریم سره داستان ، چون حرفی نیس ! ^_-
اون دوستانی که قسمت اول رو نخوندند، از طریق این لینک مطالعه کنن :
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=238634
اطلاعات بیشتر در این تاپیک وجود داره . لطفا از زدن اسپم خودداری کنید و نظراتتون رو حتما بنویسید . اشکال یا انتقادی بود به یکی از نویسندگان داستان (یا من ، یا فرید و یا ایمان) پیام بدید .. با سپاس (:

صبح روز بعد ، فرید با صدای زنگ موبایلش از خواب بیدار شد . ساعت هشت صبح بود . چند لحظه بعد ایمان هم با صدای زنگ موبایل او بلند شد . هردو دست و صورتشان را شستند و به یکدیگر سلام کردند . شادی در اتاقش هنوز خواب بود . فرید با نیامدن او عصبانی شد و به ایمان گفت :

- یعنی چی که این دیر پا میشه ؟ دیر تر از هشت دیگه حق نداره بیدار بشه .. مگه قول نداده بود بعد از رفتن مامان و بابا تا ظهر نخوابه ؟ حالا چون مدرسه اش تعطیل شده یعنی بهشت و  لالای ابدی ؟



- والا قولش رو نمیدونم ؛ ولی دیشب تا پنج صبح بیدار بود داشت با گوشیش ور میرفت .. نمیفهمم این چه دوستایی داره که تا صبح هم نمیزارن بخوابه ؟

- تو از کجا میدونی ؟

- دیشب اصلا نتونستم با صدای گوشیش بخوابم . تمام وقت پلکام فقط روی هم بودن ، ولی خوابم نبرد . در اتاقشم قفل کرده بود نتونستم برم بهش بگم که اون صدای رو مخ رو قطع کنه . از وقتی اومدیم خونه میخواستم اتاق تو رو ور دارم چون با اتاق شادی فاصله ی زیادی داره . دیشب در عوض رفتم کنار پنجره و هندزفری گذاشتم تا وقتی که هوا روشن شد ؛ هرکسی یه طوری تفریح میکنه دیگه .. خیلی هم خوب شد راستش !

- پس میخوای یکم بری بخوابی من خودم میرم خرید ها رو میکنم . فقط لیست خرید رو بده من میرم ..

- نه دیگه .. خودم میرم !

- ایمان ، تو بمون پیش شادی ! یکم باهاش حرف بزن تا این وضعش درست بشه ؛ تعطیلات نوروز که تموم بشه باید ساعت 6 صبح بره مدرسه .. این عادت مسخرش که شبا تا اذان صبح بیداره و روزا تا ظهر خواب باید رفع بشه ..

فرید لباس هایش را عوض کرد و اماده ی رفتن شد . لیست خرید و نیاز هایشان را از ایمان گرفت و خواند . چند لحظه بعد رو به ایمان کرد و گفت :

- این لیست چرا انقدر زیادی شلوغه ؟ مگه از بیابون اومدیم که انقدر خرید داریم ؟

-  پنیر و نون و میوه و گوشت که خرید های اصلیمونه ، دلستر و این چیزا که خرید های مورد نظر خودته ، بقیه ی لیست سفارشات شادیه ..

- چی ؟

فرید با عصبانیت وارد اتاق شادی شد . محکم در اتاق او را زد و گفت :

- هوی در رو باز کن بینم .. زود باش !

شادی با چشمانی گرم و نیمه باز بلند شد . در را باز کرد و با صدای خواب الود گفت :

- چه مرگته این موقع صبح ..

نگاهی به ساعت دیواری انداخت ؛ سپس طلبکارانه گفت :

- دیوونه ساعت هشت صبحه .. مثلا تو مرخصی هستما .. از شر مدرسه راحت شدیم که یکم بخوابیم ، گیره تو افتادیم !

- فعلا کاری با بحث خوابیدنت ندارم جوجه ، بعدا راجع به این قضیه باهم حرف میزنیم . فعلا مشکل لیست خریذ جنابعالیه ! خودت میفهمی چیا نوشتی ؟ بزار برات بخونم ..

فرید کاغذ را بالا اورد و بلند خواند :

- این لیست خرید توئه : دو بسته کافی میتِ نستله ، دو بسته چاکلز ، فیلم های جدید سوپر مارکت ! این موقع که ما فعلا تو خرید های خودمون موندیم این چه لیستیه ؟

- وااااای منو باش فک کردم میخوای یه خبر مهم بدی .. اگه مشکلت همین یه لیسته خب نخر بابا .. من همیشه کافی میت و چاکلز و فیلمای جدید رو تو لیستم میزارم ولی معمولا هیچکدومشون هم گیرم نمیاد .. حالا اگه کاری نداری بزار برم بکپم چون هیچ تخوابیدم ..

- کافی میت به چه دردت میخوره ؟ تو که اهل قهوه خوردن نیستی !

- من کافی میت خالی دوس دارم نمیدونستی ؟ یادت رفته چرا همیشه تو اشپزخونه حداقل دو بسته کافی میت وجود داشت ؟ من اونارو خالی دوس دارم ..

- واقعا که عجیب غریب هستی ! برو بخواب .. یکم هوش و حواست سر جاش بیاد .. من دیگه میرم .

- خدافظ ..

سپس در را بست . ایمان و فرید به یکدیگر نگاه کردند . فرید نفسی عمیق کشید و گفت :

- خب دیگه فعلا ..

- موفق باشی !

فرید از خانه بیرون رفت . بالافاصله بعد از امدن به کوچه شان ، یاد حرف های روز قبل شادی افتاد . با خود در دل گفت :

- باید برای روبه رو شدن با همسایه و این خانوم محترم خودم پیش قدم بشم .

با این فکر لبخندی زد و راه افتاد . کمی پایین تر از خانه شان ، به سوپر مارکتی رسید . خرید هایش را کرد . از لیست خواهرش هم فقط یک بسته چاکلز خرید و با خود گفت :

- این چیپس و پفکا هرچی باشن از خالی خالی خوردن کافی میت برای شادی بهترن . هیچ نمیفهمم اون ذائقه ی غذاییش چرا انقدر عجیبه ؟!

پس از خروج از مغازه ، با دختری روبه رو شد که چهره ی فوق العاده زیبایی داشت . چند لحظه خیره به او ماند تا انکه دختر هم متوجه توجه فرید شد و با تعجب گفت :

- حالتون خوبه اقا ؟

فرید به خود امد و با شرمندگی گفت : ها ؟ من ؟ آآآ اره اره .. ببخشین خانوم ..

سپس رویش را برگرداند و پشت دیواری قایم شد . با خود فکر میکرد ایا او همان دختر است یا نه ، اما عشق ان دختر در دلش نشسته بود . پس از انکه او از مغازه خارج شد ، دوباره فرید را دید . بی توجه به او از انجا رفت . فرید با دقت به مسیر حرکت او نگاه کرد و فهمید که او او خانه اش سر کوچه میباشد . دلش میخواست با او بیش تر اشنا شود اما صدایی از ان سو توجه او را به خود جلب کرد . مردی با ظاهری شیک سوار بر ماشینی گران قیمت به او گفت :

- بچه جون .. نگاهتو زیادی کج کردی ! حد خودتو بدون .. هع !

سپس با قه قهه از پیش او رفت . فرید کفری شده بود اما ارامش خودش را حفظ کرد و به سمت خانه برگشت .

ایمان در را برایش باز کرد . فرید ماجرای ان دختر را برایش تعریف کرد . وسایل و مواد غذایی جدید را در کابینت ها و کمد های اشپزخانه قرار داد و لباس هایش را عوض کرد . بر روی صندلی ای نشست و خیاری شست و خورد . از ایمان پرسید :

- این دختره هنوز خوابه ؟

- نه بابا .. از وقتی بیدارش کردی دیگه نخوابید گفت خواب از سرش پریده .. رفته سراغ وسایلش داره اتاقشو جمع و جور میکنه حرفم نمیزنه ..

- هع .. اگه ببینه چاکلز براش خریدم سرت رو میبره ..

-به من که کاری نداره ! تو رفتی واسش خرید کردی ! شادیه دیگه ؛ شاید تا یه مدت بخاطر همین خریدا بیخیال سر به سرت گذاشتن شه ..

- اهای شادی ! بیخیال بابا چرا زانوی غم بغل کردی تو اتاقت ؟ من که میدونم تو این موقع صبح اونم روز دوم اومدنت به خونه ی جدید اصلا سراغ مرتب کردن وسایل و اتاقت نمیری .. بیا برات چاکلز خریدم ..

فرید و ایمان باهم دیگر خندیدند . اما شادی جوابی نداد . فرید از جایش بلند شد و به اتاقش رفت . در را باز کرد و او را دید که گوشه ای نشسته و در فکر است . دوباره حرف های قبلیش را تکرار کرد . اینبار شادی گفت :

- یه بار گفتی . شنیدم ..

- چیه خوشحال نشدی ؟

- خب ..

- خب چی ؟

- اگه به یاد قدیما بیای با هم دیگه بخوریمش شاید خوش حال بشم .

او این حرف را بی تفاوتانه زد ، اما فرید خندید و گفت :

- من که میدونم چه قدر مشتاقی مثل گذشته بامن این تفریحات رو انجام بدی . باشه .. بیا بریم باهم مراسم پفک خوری ! با این تفاوت که اینبار ما دو نفریم نه مثل قبل کل خونواده .

- واقعا ؟ پس بزن بریم .. آهای ایمان تو چی ؟

ایمان از اتاق خودش پاسخ داد :

- نه مرسی ؛ وسط بازی انلاینم !

- بیا دیگه ! ما هنوزم همون خانواده ی قدیم هستیم .

فرید به اتاق ایمان امد و ارام گفت :

- قبول کن دیگه ، بزار خوش باشه ..

- حله ! الان میام ..



شب هنگام ، خانواده ی اریا از صاب خونه شان اقا صابر و امیررضا دعوت کردند که شام را در خانه ی انها صرف کنند .

پس از صرف شام ، اقای نکومنش با مهربانی به فرید گفت :

- با گذشت زمان شماهم به این خونه عادت میکنید . بازم میگم ؛ کمک یا هرچیزی خواستید به من بگید تا فراهم کنیم . خب میخواید چیکارا کنید ؟

- ممنونیم . فعلا که میخوایم خرید های ضروری رو ادامه بدیم .

- تعطیلات نوروز تو راهه .. شما جایی نمیرید ؟

- ما که فامیلامون همه تو شهرستان هستن . فعلا که وقت نداریم ولی سعی میکنیم بعد از فروردین ماه بریم . شما چه طور ؟

- من و پسرم فردا میریم امریکا دیدن فامیلامون . بعدش هم میریم المان اونجا فامیل های مادریش رو میبینیم .

همه از شنیدن این حرف تعجب کردند . خانه و وسایل زندگی انها خیلی پیشرفته و گران نبود . انها حتی تلوزیون مناسبی هم نداشتند و ماشینشان یک پراید بود . فرید با تعلل گفت :

- اوه .. جالبه ! خوش بگذره .. امریکا و المان !

- حتما براتون جالبه که چرا ما میریم اونجا در حالیکه بنظرتون ما خیلی پولدار نیستیم . باید بگم ما ثروت و دارایی اصلیمون در امریکا قرار داره . ولی این خونه رو دوست داریم و چون یادگار پدرم هست اینجا زندگی میکنیم .

امیررضا حرف پدرش را ادامه داد :

- اره درسته ! ما و اینجا رو خیلی بیشتر از امریکا دوس داریم چون ..

- چون سادگی برای ما در اولویته و تا زمانیکه زندگیمون اینجا خوبه نیازی به امکانات و ثروت اضافی نداریم .

این اقا صابر بود که حرف پسرش را قطع کرد . صدایش کمی میلرزید . فرید و ایمان با تعجب به او نگاه می کردند . سکوتی چند لحظه در انجا حکم فرما شد . شادی با بیخیالی گفت :

- از دست این سرعت اینرتنت ! سه ساعته دارم یه ویدیو هفت ثانیه ای تو اینستا اپ میکنم ولی هنوز ثبت نشده ! میگم اقا صابر اینجا مشکل داره ؟ اخه ما سرعت بالا خریدیم ولی بازم ادمو دیوونه میکنه و اخرشم کار نمیکنه .

- نه اصلا ! حتما الان شلوغه چون این موقع خیلیا از اینترنت استفاده میکنن . خب ، ما دیگه رفع زحمت کنیم اقایون و خانم اریا ! زحمتتون دادیم .

ایمان گفت :

- مث که بگیر نگیر داره ! اون موقع وسط بازی هم چند بازی رد داد ..

شاید مشکل از سیم کشیه !

فرید :

- اینچه حرفیه .. خوش حال شدیم که تونستیم محبت هاتون رو حداقل با یه شام ساده جبران کنیم .

- من و پسرم کارامون رو کردیم ولی بازم باید برای سفر اماده بشیم . پس دیگه با اجازه ، فقط یه چیزی ! امیدواریم مشکلی در نبود ما نداشته باشید . ما احتمالا سیزده به در برمیگردیم . تا اون موقع ، اگه دوس داشتید مهمان دعوت کنید و یا از اینجا به دیدن اقوامتون برید ، فقط لطفا مراقب باشید کسی وارد خونه ی ما نشه ! جز خودتون که ممنون میشیم مراقب باشید و به چیزی دست نزنید چون همه ی وسایل اون خونه برای ما خیلی با ارزشه !

پس از دقایقی انها از انجا رفتند . فرید و ایمان هردو در فکر بودند . شادی همچنان مشغول اپ کردن ان ویدیو بود که دیگر خسته شد و گوشی اش را کنار گذاشت . گفت :

- پاک ادم از کاری که میکنه پشیمون میشه .. حوصلم رو سر برد اه اه :|

ایمان گفت :

- میشه فقط پنج دقیقه دست از سر اون گوشی برداری ؟

- مگه چی شده اینجور خروس جنگی شدی ؟

فرید گفت :

- شادی مهم نیست تو برو من و ایمان باید باهم حرف بزنیم .

- چرا برم ؟

- چون موضوع مهمیه .. از ویدیو اپ کردن تو مهم تره !

- خیلی بدجنسی .. این چه ربطی به این داشت ؟ بگید منم میشنوم . گوشی هم کنار گذاشتم . خب ؟

ایمان :

- این یارو صابر یه چیزیش هست ..

- ها ؟ چشه ؟

- یه چیزیش هست دیگه .. دِ آخه کی  از اقای نکومنش انتظار داشت برای تعظیلات بخواد بره امریکا و المان ؟

فرید در ادامه گفت :

- و البته بگه که ثروت و دارایی و فامیلاشون همه اونجان !

- خب چیش عجیبه ؟

- چیش عجیبه ؟ همش عجیبه ! تازه ، وقتی که امیررضا داشت دلیل اهمیت این خونه رو میگفت پدرش یهو حرفشو قطع کرد و با استرس یه جوابی سر هم کرد مطمئنم پسرش چیز دیگه ای میخواست بگه .. بعدش قیافه ی هردوشون رو باید میدیدی ! امیررضا متعجب و حیرون ، باباش نگران و اشفته !

ایمان هم حرف او را تایید کرد و گفت :

- معلوم نیست دارن چیو پنهان میکنن !

شادی با بی حوصلگی گفت :

- خب که چی ؟ شاید یه مسئله ی شخصیه و دلش نمیخواد ما بدونیم . به ما چه ؟

- ببین کی داره میگه به ما چه ! ملکه ی فضول های دنیا !

فرید رو به شادی گفت :

- فعلا باشه قبول ، به ما ربطی نداره . ولی اگه چیز بازم از این حرفای مشکوک شنیدیم ...

- بیخودی زوم کردین رو اون بدبختا ! کاملا معلومه دارن یه راز خونوادگی رو پوشش میدن .. من نمیفهمم شماها چتون شده ؟ تا حالا صدتا عجیب ترشم دیدیم و دخالتی نکردیم . یادته خونه قبلیمون قضیه ی اختر خانوم و شوهرش رو ؟ اخر با پلیس اومدن بردنشون ولی تا اون لحظه هیچکدومتون حتی کنجکاو نشدین اونا دارن چیکار میکنن .. حالا الان اینجوری میکنین چرا ؟ بیخیال شید .. من که خوابم میاد ، میرم بخوابم .

ایمان گوشی شادی را ورداشت و گفت :

- گوشیت از این به بعد شبا پیش من میمونه .

- چی ؟ چرا ؟ من بی گوشیم میمیرم ایمان خودت بهتر میدونی داداشی گوشیم تنها دوستمه ! اخه چرا ؟

- اولا خودت نمیتونی بخوابی ، دوما من ! دیشب از بس صدای اس ام اس و پیامای گوشیت میومد تا صبح نخوابیدم .  وقتی برادر بزرگت حرفی بزنه میگی چشم . حالا برو بخواب چون منم خوابم میاد . فرید ، فعلا شب بخیر ..

- شبت بخیر . شادی تو هم خودتو لوس نکن دیگه باور کن به نفعه تو هم هست .

شادی با قیافه ای عصبانی اما ارام به اتاقش رفت و در را طبق معمول قفل کرد و خوابید . پس از انکه همه به اتاق هایشان رفتند ، ایمان خواست بخوابد که صدای پیام های گوشی شادی او را به خود اورد . با خود گفت :

- اینا دیگه چه ادمایی هستن تا صبح هم اونو ول نمیکنن ..

نگاهی به لیست پیام های او انداخت ؛ خندید ؛ گوشی را خاموش کرد و به خواب رفت .
___________
راستی دوستان من نظرسنجی رو عوض کردم و از این به بعد نظرسنجیه هر قسمت راجع به خوب یا بد بودن اون قسمته . لطفا در نظرسنجی شرکت کنید مرسی
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط omidkaqaz ، ( lιεβ ) ، FARID.SHOMPET ، Wanton ، Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، فاطمه1234 ، ÆҐÆŠĦ ، ×ThundeRBolT× ، Mason ، Interstellar ، # αпGεʟ ، Berserk ، Tɪɢʜᴛ ، eɴιɢмαтιc ، باران20 ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، آهیو ، Magical Girl ، Cigarettes.at.daybreak ، SABER ، MisS special ، sober ، Dokhtari az JenSe SHISHE ، بلازا
آگهی
#2
میشه بگی ژانر کل رمانتون چیه؟؟ یا بع عبارتی توضیح بدین مثلا جنایی یا ترسناکه یا هر چی دیگه هست جواب بدید
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic
#3
(01-08-2015، 21:05)omidcr7 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
میشه بگی ژانر کل رمانتون چیه؟؟ یا بع عبارتی توضیح بدین مثلا جنایی یا ترسناکه یا هر چی دیگه هست جواب بدید

قبلا هم گفته بودیم که چن تا ژانر هست . در ابتدا بیشتر ژانر دراما و کمدی هستش ولی با گذشت زمان ژانر داستان تخیلی و جناهی میشه ..  gun Rolleyes
دبیشتر از این دیگه نمیگیم چون مزه ی داستان از بین میره .  Angel
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط omidkaqaz ، FARID.SHOMPET ، Berserk ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀
#4
(01-08-2015، 21:16)shadi♥ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(01-08-2015، 21:05)omidcr7 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
میشه بگی ژانر کل رمانتون چیه؟؟ یا بع عبارتی توضیح بدین مثلا جنایی یا ترسناکه یا هر چی دیگه هست جواب بدید

قبلا هم گفته بودیم که چن تا ژانر هست . در ابتدا بیشتر ژانر دراما و کمدی هستش ولی با گذشت زمان ژانر داستان تخیلی و جناهی میشه ..  gun Rolleyes
دبیشتر از این دیگه نمیگیم چون مزه ی داستان از بین میره .  Angel

ههههه مگه میشه شادی داستان بنویسه تخیلی نشه مثل خودم تخیلی هستی من یه داستان نوشتم اخر تخیل هههه خواستم مغز تخیل خودمو یه بار که شده تو یه ورد نوشتم باید بخونیش با اینکه من رمان عالی زیاد نوشتم یه تخیلی هم برای روز مبادا نوشتم

باید ببینم خوشم میاد از داستانت یا نه تا حالا از 40 نمره بهش 32 میدم 
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic ، FARID.SHOMPET
#5
(02-08-2015، 0:19)omidcr7 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ههههه مگه میشه شادی داستان بنویسه تخیلی نشه مثل خودم تخیلی هستی من یه داستان نوشتم اخر تخیل هههه خواستم مغز تخیل خودمو یه بار که شده تو یه ورد نوشتم باید بخونیش با اینکه من رمان عالی زیاد نوشتم یه تخیلی هم برای روز مبادا نوشتم

باید ببینم خوشم میاد از داستانت یا نه تا حالا از 40 نمره بهش 32 میدم 

واقعا که ادم جالبی هستی ! (:
ممنون ..
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، omidkaqaz ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، sober
#6
نمیدونم چرا حس میکنم قراره خونه هه جن و روحی باشه @_@

بهرحال قسمت سه رو زود بذار 
من ک خعلی خوشم اومد  !

راسی شخصیتای دگ ای هم از فلش اضافه میشن ؟
با تچکر (^_^)\
plαy wιтн тнe вιɢ ɢυɴѕ
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic
#7
(05-08-2015، 16:57)Magical Girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
نمیدونم چرا حس میکنم قراره خونه هه جن و روحی باشه @_@

بهرحال قسمت سه رو زود بذار 
من ک خعلی خوشم اومد  !

راسی شخصیتای دگ ای هم از فلش اضافه میشن ؟
با تچکر (^_^)\
لطف داری تو دیوونه ^_^
اره اضافه میشن ولی فعلن نع !
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط omidkaqaz ، sober
#8
چ بآحـآل (..)

هعي ..

خيلي خوبهـ عزيزمـ 
Cats are answer to everything                           


سری داستان های " خانه ی 1001 در " ( قسمت دوم ) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic ، sober
#9
نقش صابخونه رو بیشتر کنید لطفا!!  Big Grin

فرید اگه خواستی برات میرم خواستگاری!!  Wink Big Grin

ایمان فکر کنم فرزند دانا باشه تو بچه ها!! Smile   :|

فعلا که من و امیر رضا عازم سفر فرانکفورت هستیم.  Rolleyes

برای "تشکر کردن" و یا گفتن"خوب و  جالب بود" از دکمه سپاس استفاده کنید

سوالات و مشکلات خود مربوط به انجمن را در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اینجا مطرح کنید، به پیغام خصوصی در این مورد جواب داده نمی شود.
آپلود سنتر عکس اختصاصی فلش خور! عکس خور!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.akskhor.ir
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic ، FARID.SHOMPET ، # αпGεʟ ، Dokhtari az JenSe SHISHE ، ( lιεβ ) ، sober
#10
رمانت قشنگه : )
فقط اگه میشه از boldفونتش رو در بیار
مرسی
و یه سوال امیررضا دقیقا کیه؟:|
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان