ارسالها: 1,139
موضوعها: 126
تاریخ عضویت: Sep 2014
سپاس ها 531
سپاس شده 3586 بار در 985 ارسال
حالت من: هیچ کدام
رضا؟
من روی حرفام با توئه!
مثل ارتباط دادن پیشگو به حضرت امیر مثل ارتباط دادن ساحر به حضرت موسی مگر نیست؟
لفظ پیشگو بودن علم حضرت علی رو محدود میکنه اخه...
من میگم نگیم پیشگو
چون پیشگو کسیه که از پیش از واقعه ای خبر میده...
حالا صرفا بدون دلیل یا با دلیل...
همین بدون دلیل بودنش یعنی نقص
نقص تو چی؟
تو علم یک معصوم...
رضا این درسته بگیم حضرت امیر المومنین پیشگو بوده؟
بهتر نیست بگیم با علم خدادادی خودش خبر از واقعه ای داده؟
..................
تو نهج البلاغه حضرت امیر میگن
به زودی بعد از من زمانی میرسه(که بنی امیه حق رو نا حق میکنه و حلال خدا رو حروم و ادامه حدیث)
این یعنی پیشگویی؟
گفتن پیشگویی به این حرف مثل اینه بگیم حضرت موسی جادو گره!
ضمنا
هر چیزی معنی داره تو جامعه
دمت گرم یعنی نفست گرمه؟
یعنی خیلی با حالی!
پیشگو هم همچین حالتی پیدا کرده!
شاید در نگاه یک سطحی نگر پیشگویی و از غیب گفتن فرقی نداشته باشه
همون طور که اعجاز با سحر فرقی نداره در ظاهر
ارسالها: 2,388
موضوعها: 654
تاریخ عضویت: Aug 2014
سپاس ها 7075
سپاس شده 8403 بار در 2172 ارسال
حالت من: هیچ کدام
به دهخدا هم ایراد میگیری؟
پیشگو. (نف مرکب ) پیشگوی که از پیش گوید. که از قبل گفتن آغازد. || که قبل از وقوع از آن آگاهی دهد. پیشگوی . نبی . کسی که از آینده خبر دهد. (فرهنگ نظام ). || آنکه در حضور بزرگان و شاهان زائرین را شناساند. معرف . کسی که چون بمجلس بزرگان درآید شخصی بیان حسب و نسب او کند تا اهل مجلس بر آن مطلع شده و تعظیم کنند. کسی که پیش پادشاهان شناسائی مردم دهد. شخصی باشد که چون کسی بمجلس پادشاهان و وزراء و صدور واکابر و اشراف درآید، بیان حسب و نسب او کند تا اهل مجلس بر حال او اطلاع یابند و فراخور آن بتعظیم و تکریم او قیام و اقدام نمایند، و آنرا بعربی معرف خوانند. (از جهانگیری ). شخصی را گویند که در مجلس سلاطین و امراء و اکابر صدارت شخصی کند و به ایشان بشناسد وآن شخص را بعربی معرف خوانند. (برهان ) :
مر وفا را طبع محمود تو آمد پیشگو
مر سخا را دست مسعود تو آمد ترجمان .
ازرقی .
گر کند گشت تیغ زبانم ز مدح تو
بپذیر عذرم ای کرمت پیشگوی من .
شرف شفروه .