15-11-2015، 5:12
قربون همتون برم ک انقد مشتاقید خب کجا بودیم اهان همون جایی ک گودزیلای قصه ب خواهرش و امیر زنگ میزنه اکی بریم واسه ادامه
ملینا: هوی یابو کدوم گوری؟چرا گوشی تو جواب نمیدی ایشالله بری زیر تریلی حناق بگیری بمیری تیکه هات پخش شن رو آسفالت اییشششش
- یابو جد و ابادته خر گاو کلاس بودم خو
ملینا: خب گمشو بیا این دوتا به اصطلاح ننه بابا کارمون دارن
باید بریم عمارت .
هه باز این 2 تا به قول ملینا ننه بابا چیکار مون دارن از این اتفاقات سالی بیارم رخ نمیده اونا همش سرشون تو کار خودشونه انگار ن انگار ک دخترم دارن .
ملینا : هوو چی شدی مردی؟
- ن خب دارم میام تو کجایی ماشین داری ؟
-ن داری میای منم بیار با دانیال اومدیم بیرون آدرسو برات میفرستم .
پووفی کردم و گفتم
: آخه دختر تو که اونو دوس نداری واس چی باهاشی
- اتفاقا باهاش تموم کردم امروز میخوام یه زندگیه جدید شروع کنم حالا بحث بسه خدا سعدی .
خواستم خوشحالی کنم ولی قطع کرد تعجب کردم ملینا ک هیچ وقت با وجود نصیحت های من دست از این کاراش بر نمیداشت حالا آفتاب از کدوم ور طلوع کرده؟
با صدای امیر ب خودم اومدم
:ملیس کجایی؟ ملی چی میگفت ؟
- هان هیچی امیر یه کاری پیش اومده باید برم فعلا
-اکی برو ب سلامت
و داشت با خودش زمزمه میکرد این ملینا باز این ملیس و جنی کرد و داشت میرفت که یهو لیز خورد تو آشغالا خیلی صحنه باحالی بود خندم گرفت سریع پاشد و رفت خخخخخخ
سوار ماشین شدم و راه افتادم
من دختر بزرگ خاندان سعیدیم خاندانی که به بزرگی و پولدار بودن شهرت داره چند صد تا کارخانه تو سراسر دنیا و کشور و همین طور شرکت و غیره اما این کار اصلیشو ن نیست اونا کارون قاچاق قاچاق انواع مواد و حتی انسان و دختر و من ب جای افتخار از خودم بدم میاد که تو این خاندان ب دنیا اومدم
من اسمم ملیسه 23 سالمه چند سال پیش توی ماشین یه تصادفی اتفاقی میفته که منو ملینا توی کما میریم و حافظمونو از دست میدیم
که البته خیلی شانس آوردیم مامان و بابامون هیچی شون نمیشه اما من مجبورم قرص بخورم مشکل عصبیه ب خصوص وقتی که عصبانی میشم یا هیجانزده میشم وگرنه تشنج میکنم
پوست من و ملینا سفیده سفیده خیلی شبیه همیم به هر حال دوقلوییم ولی ن کاملا همسان اونم به خاطر رنگ چشامونه رنگ چشایه ملینا عسلیه ولی مال من زیتونی موهامونم به همون رنگ چشامون مدل صورتامونم فرق داره مال من کشیده و مال ملینا قلبی شکله دماغامونم خوبه ن خیلی کوچیکه ن خیلی بزرگ به صورتامون میاد لبامونم جفتشون قلوه ای و کوچک ب رنگ سرخابی کلا پسر کشیم دیگه خخخخ
دنبال ملیس ب اون آدمی ک واس یه کافی شاپ بالا شهر بود رفتم سوار شد خواستم سوال بپرسم که گفت : بعدا همه چیو توضیح میدم . سر تکون دادم و رفتم ماشین ساکت بود ضبط و روشن کردم و آهنگ بی کلام و ملایم گذاشتم و به سمت زعفرانیه روندم بوقی زدم تا نگهبانمون مش رجب درو باز کنه درو باز کردم و رفتیم تو ولی کاش نمیرفتیم چون دردسر از اون موقع شروع شد
ملینا: هوی یابو کدوم گوری؟چرا گوشی تو جواب نمیدی ایشالله بری زیر تریلی حناق بگیری بمیری تیکه هات پخش شن رو آسفالت اییشششش
- یابو جد و ابادته خر گاو کلاس بودم خو
ملینا: خب گمشو بیا این دوتا به اصطلاح ننه بابا کارمون دارن
باید بریم عمارت .
هه باز این 2 تا به قول ملینا ننه بابا چیکار مون دارن از این اتفاقات سالی بیارم رخ نمیده اونا همش سرشون تو کار خودشونه انگار ن انگار ک دخترم دارن .
ملینا : هوو چی شدی مردی؟
- ن خب دارم میام تو کجایی ماشین داری ؟
-ن داری میای منم بیار با دانیال اومدیم بیرون آدرسو برات میفرستم .
پووفی کردم و گفتم
: آخه دختر تو که اونو دوس نداری واس چی باهاشی
- اتفاقا باهاش تموم کردم امروز میخوام یه زندگیه جدید شروع کنم حالا بحث بسه خدا سعدی .
خواستم خوشحالی کنم ولی قطع کرد تعجب کردم ملینا ک هیچ وقت با وجود نصیحت های من دست از این کاراش بر نمیداشت حالا آفتاب از کدوم ور طلوع کرده؟
با صدای امیر ب خودم اومدم
:ملیس کجایی؟ ملی چی میگفت ؟
- هان هیچی امیر یه کاری پیش اومده باید برم فعلا
-اکی برو ب سلامت
و داشت با خودش زمزمه میکرد این ملینا باز این ملیس و جنی کرد و داشت میرفت که یهو لیز خورد تو آشغالا خیلی صحنه باحالی بود خندم گرفت سریع پاشد و رفت خخخخخخ
سوار ماشین شدم و راه افتادم
من دختر بزرگ خاندان سعیدیم خاندانی که به بزرگی و پولدار بودن شهرت داره چند صد تا کارخانه تو سراسر دنیا و کشور و همین طور شرکت و غیره اما این کار اصلیشو ن نیست اونا کارون قاچاق قاچاق انواع مواد و حتی انسان و دختر و من ب جای افتخار از خودم بدم میاد که تو این خاندان ب دنیا اومدم
من اسمم ملیسه 23 سالمه چند سال پیش توی ماشین یه تصادفی اتفاقی میفته که منو ملینا توی کما میریم و حافظمونو از دست میدیم
که البته خیلی شانس آوردیم مامان و بابامون هیچی شون نمیشه اما من مجبورم قرص بخورم مشکل عصبیه ب خصوص وقتی که عصبانی میشم یا هیجانزده میشم وگرنه تشنج میکنم
پوست من و ملینا سفیده سفیده خیلی شبیه همیم به هر حال دوقلوییم ولی ن کاملا همسان اونم به خاطر رنگ چشامونه رنگ چشایه ملینا عسلیه ولی مال من زیتونی موهامونم به همون رنگ چشامون مدل صورتامونم فرق داره مال من کشیده و مال ملینا قلبی شکله دماغامونم خوبه ن خیلی کوچیکه ن خیلی بزرگ به صورتامون میاد لبامونم جفتشون قلوه ای و کوچک ب رنگ سرخابی کلا پسر کشیم دیگه خخخخ
دنبال ملیس ب اون آدمی ک واس یه کافی شاپ بالا شهر بود رفتم سوار شد خواستم سوال بپرسم که گفت : بعدا همه چیو توضیح میدم . سر تکون دادم و رفتم ماشین ساکت بود ضبط و روشن کردم و آهنگ بی کلام و ملایم گذاشتم و به سمت زعفرانیه روندم بوقی زدم تا نگهبانمون مش رجب درو باز کنه درو باز کردم و رفتیم تو ولی کاش نمیرفتیم چون دردسر از اون موقع شروع شد