امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دنیایی این روزای من

#1
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻓﺼﻞ ﺯﺭﺩ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﺍﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﻢ. ﭼﻮﻥ ﺣﺎﻻ ﺩﻳﮕﻪ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺮﺍﻡ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﮑﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ............ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ. ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ........ ﮔﺮﻳﻪ ﻡ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ. ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﻨﻮﺳﻴﻢ ﺑﺪ ﺟﻮﺭﻱ ﺑﻐﻀﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ. ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﻏﺮﺑﺖ ﺍﺷﮑﻬﺎﻳﺖ ﺍﻱ ﺯﻳﺒﺎ ﺗﺮﻳﻦ ﺗﺮﻧﻢ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﺧﺎﮎﺕ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﺮﺳﺪ. ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﻱ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﻱ ﻏﺮﻳﺐ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻴﺰﻧﺪ. ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﺮﺩ ﻭﺑﻲ ﺭﻭﺡ ﺗﻮ ﺍ ﻱ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ. دلگیر میشم
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است، از حرکات ناکرده... اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده




فردای من، خیلی وقته که گذشته ازش / آب شدُ ریخت روی گونه‌های من

مثل دونه‌های برف / مهم نیست چی می‌شه بعدش / این مهمه که هنوز زندم

من همونم که بعدِ مرگش / همه می‌گن که هنوز زنده‌ست

من اَشکامُ به‌تو دادم / دیدم چشما همه تو خوابن

قبر ساختم از اُتاقم / نفسم حبس شد / بدنم سر شد / ولی روحمُ گرم نگه داشتم رو اجاقمم

من همیشه بازنده بودم روی کاغذ / ولی همیشه جلو رفتم توی راهم

این دنیا با من بَد بود / تاسم عددش کم بود / هنوز نباختم این غمارُ نه نه


پاسخ
 سپاس شده توسط T!K TA∀K
آگهی
#2
من كه نگرفتم چي شدHuhHuh


دنیایی این روزای من 1
Oreb#
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان