07-01-2015، 19:21
دیشب خواب دیدم که مرده بودم …
روز اول یه فرشته اومد بم گفت:
چی میخوای؟
بهش گفتم: آب
گفت برو بالای اون تپه آب بخور … وقتی رفتم دیدم یه چشمه بزرگی بود، دل سیر آب خوردم
روز سوم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟
بازم گفتم: آب …
گفت برو بالا اون تپه آب بخور … در حالی ک چشمه کوچکتر شده بود، دل سیر آب خوردم …..
روز هفتم، همون فرشته گفت: امروز چی میخوای؟؟
بازم گفتم آب ..
گفت برو بالا اون تپه … در حالی که چشمه کوچک و کوچکتر شده بود.. آب خوردم….
بعد چهلم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ … با عطش فراوان
گفتم : آب …
گفت برو بالا اون تپه … در کمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند … برگشتم و به فرشته گفتم :
چرا اینطوری شده؟؟؟…
گفت : روز اول ، همه دوستات ، فامیلات ، عشقت و مادرت برات اشک ریختند ، روز سوم فقط عشقت ، رفیقات و مادرت برات اشک ریختن …
روز هفتم فقط عشقت و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود که برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست…
وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم و فهمیدم عشق فقط مادر است و بس
سلامتی همه مادرا
روز اول یه فرشته اومد بم گفت:
چی میخوای؟
بهش گفتم: آب
گفت برو بالای اون تپه آب بخور … وقتی رفتم دیدم یه چشمه بزرگی بود، دل سیر آب خوردم
روز سوم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟
بازم گفتم: آب …
گفت برو بالا اون تپه آب بخور … در حالی ک چشمه کوچکتر شده بود، دل سیر آب خوردم …..
روز هفتم، همون فرشته گفت: امروز چی میخوای؟؟
بازم گفتم آب ..
گفت برو بالا اون تپه … در حالی که چشمه کوچک و کوچکتر شده بود.. آب خوردم….
بعد چهلم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ … با عطش فراوان
گفتم : آب …
گفت برو بالا اون تپه … در کمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند … برگشتم و به فرشته گفتم :
چرا اینطوری شده؟؟؟…
گفت : روز اول ، همه دوستات ، فامیلات ، عشقت و مادرت برات اشک ریختند ، روز سوم فقط عشقت ، رفیقات و مادرت برات اشک ریختن …
روز هفتم فقط عشقت و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود که برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست…
وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم و فهمیدم عشق فقط مادر است و بس
سلامتی همه مادرا