امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان دیدار یار

#1
Star 
داستان دیدار یار 1

راه رسیدنِ به خدا
گفت وگو بین بنده وخدا
خدا:بنده ی من نماز شب بخوان وآن یازده رکعت است.


بنده:خدایا خسته ام نمی توانم.

خدا:بنده ی من دورکعت نمازشفع ویک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده:خدایاخسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدارشوم.

خدا:بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده:خدایا سه رکعت زیاد است.

خدا:بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده:خدایا امروزخیلی خسته ام آیا راه دیگری نیست؟

خدا:بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر وروبه آّسمان کن وبگو یاالله.

بنده:خدایا من در رختخواب هستم اگر بلندشوم خواب از سرم می پرد.

خدا:بنده ی من هما جاکه دراز کشیده ای تیمم کن وبگویاالله.

بنده:خدایاهواسرد است نمی توانم دستانم را اززیرپتو دربیاورم.

خدا:بنده ی من دردلت بگو یا الله ما نمازشب برایت حساب می کنیم.

بنده اعتنایی نمی کندومی خوابد.

خدا:ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است .چیزی به اذان صبح نمانده اورا بیدار کنید دلم برایش تنگ شده امشب با من حرف نزده.

ملائکه:خداوندادوباره او رابیدارکردیم اما بازخوابید.

خدا :ملائکه ی من درگوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

ملائکه:پروردگارا باز هم بیدارنم شود.

اذان صبح رامی گویند هنگام طلوع آفتاب است.

خدا:ای بنده یمن بیدارشو نمازصبحت قضا می شود خورشید ازمشرق سر براورد.

ملائکه:خداوندانمی خواهی با ا و قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی راندارد شایدتوبه کرد.

بنده ی من تو،به هنگامی که به نماز می ایستی

من،آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک

بنده رادارم وتو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.

             تو نباید کسیو مجبور کنی که بخوادت 
                  اونا خودشون باید تورو بخوان :> 
پاسخ
 سپاس شده توسط لاراجون
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان