وقتی غمگینی !
وقتی از زندگی سیری !
حواستو خیلی جمع کن چون طعمه خوبی هستی . ..
دختر گفت : بشمار !
پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ، چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد . . .
شبیه کسی که از یک آدرس ، تنها پلاکش را می داند . . .
در ازدحام آدمها و خیابانها ، دنبال ِ دستهایت می گردم . . . !
هی لعنتی . . .
از دست نمی شود !
هضم نمی شود !
هضم نمی شود !
من کاناپه ای پوسیده در باران . . .
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو . . .
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم . . .
با بعضیا اصلا نمیشه معمولی بود !
یا باید نزدیک ترین کست باشن یا اصلا تو زندگیت نباشن . . .
به آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سربرگردانم . . .
امان از آن روزی که :
از دل نرود ، هر آن که از دیده برفت . . .
این روزها حتى روابط انسانى هم ساخت چین است !
از فردا بیشتر مراقب باش !
تقاص اشک های امشب من سنگین تر از تمام روزهایی است که عاشقانه گریه کردم .
خنده دار است نه ؟
تو هی مرا دور می زنی و من فکر می کنم که در محاصره تو هستم !
بعضی آه ها را هر چقدر هم از ته دل بکشی ؛ سینه ات خالی نمی شود !
امروز سینه من پر از همان آه هاست . . .
وقتی از زندگی سیری !
حواستو خیلی جمع کن چون طعمه خوبی هستی . ..
دختر گفت : بشمار !
پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ، چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد . . .
شبیه کسی که از یک آدرس ، تنها پلاکش را می داند . . .
در ازدحام آدمها و خیابانها ، دنبال ِ دستهایت می گردم . . . !
هی لعنتی . . .
از دست نمی شود !
هضم نمی شود !
هضم نمی شود !
من کاناپه ای پوسیده در باران . . .
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو . . .
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم . . .
با بعضیا اصلا نمیشه معمولی بود !
یا باید نزدیک ترین کست باشن یا اصلا تو زندگیت نباشن . . .
به آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سربرگردانم . . .
امان از آن روزی که :
از دل نرود ، هر آن که از دیده برفت . . .
این روزها حتى روابط انسانى هم ساخت چین است !
از فردا بیشتر مراقب باش !
تقاص اشک های امشب من سنگین تر از تمام روزهایی است که عاشقانه گریه کردم .
خنده دار است نه ؟
تو هی مرا دور می زنی و من فکر می کنم که در محاصره تو هستم !
بعضی آه ها را هر چقدر هم از ته دل بکشی ؛ سینه ات خالی نمی شود !
امروز سینه من پر از همان آه هاست . . .