امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جنگ جهانی اول و پیامدهای آن در خاورمیانه

#1
عصای دست ضعفا
راهبرد انقلابی دوَل محور
کازیمیر مالوویچ، ببین، ببین، رودخانه وایکسل چه نزدیک است، لیتوگرافی رنگی، ۱۹۱۴ از نمایشگاه: ۱۹۱۴ – اوانگارد در جنگ
Zoom
در جنگ جهانی اول، آلمان تلاش می کرد با مشعل انقلاب خاورمیانه را به آتش بکشد. کمتر جنبه ای از این جنگ مانند این راهبرد مورد بحث اختلافی بوده است. آیا تفسیر سنتی در این باره که گویا این حرکت، نمونه ناموفقی از امپریالیسم خودبزرگ بینانه آلمان بوده، هنوز هم قابل دفاع است؟

ابتدا جنگ بزرگی به وقوع پیوست و همه یقین های سیاسی و نظامی دوره قبل از جنگ از میان برخاست: در تاریخ دوم اوت 1914، دولت عثمانی و آلمان پیمانی نظامی منعقد کردند، پیمانی که چند هفته پیش از انعقادش قابل تصور نبود: ستاد ارتش و وزارت خارجه آلمان بیم آن را داشتند که پیمان نظامی با دولت ضعیف عثمانی اسباب زحمت شود و اختلاف با بریتانیا را به صورت کنترل ناپذیری تشدید کند. گرچه برلین بین سالهای 1871 و 1914 در پی برقراری رابطه خوبی با باب عالی بود ولی همواره با موفقیت از قبول تعهدهای قراردادی با این دولت اجتناب می کرد. و اما با وقوع جنگ این استراتژی از اعتبار افتاد: اکنون آلمان در جنگ با فرانسه و بریتانیا و روسیه به هر متحدی نیازمند بود. اتحاد آلمان و عثمانی فی نفسه مظهر ضعف آلمان بود و نه نشانه امپریالیسم.

موضع ضعف

دول محور، یعنی آلمان و اتریش- مجارستان، با وجود متحد جدید بسیار آسیب پذیر بودند. در اروپای جنوب شرقی رفتار بیطرفانه اولیه کشورهایی مانند رومانی و بلغارستان قابل پیش بینی نبود. بریتانیا وفرانسه بر دریاها مسلط بودند و سواحل آسیای صغیر را تحت نظر داشتند. بریتانیا نیروی نظامی بزرگی در مصر پیاده کرده و رژیم اشغالی مطلقی مستقر ساخته بود. مدت کوتاهی پس از اعلام جنگ از جانب دولت عثمانی، نیروهای بریتانیایی و هندی پیشروی خود را از خلیج فارس در امتداد رودخانه های فرات و دجله شروع کردند. در قفقاز نبردهای شدیدی بین ترکها و روسها درگرفت. دولت عثمانی به هیچوجه برای چنین نبردهایی آمادگی نداشت. جنگ های بالکان نیروی کشور را به تحلیل برده بود، ارتش در ابتدای سازماندهی نویی بود. صنایع نظامی که بتوانند اسلحه و مهمات و تجهیزات لازم را تولید کنند، دیگر وجود نداشت، کشور کاملاً وابسته به واردات بود. ارتش عثمانی با وجود کمبود و بدی تجهیزات در چندین جبهه با دشمنان قویتر می جنگید. باب عالی امیدوار بود که ارتش عثمانی بتواند تا پیروزی آلمان بر قدرتهای غربی پایداری کند و بدین ترتیب سر میز مذاکرات صلح همنشین برندگان باشد.

بنابراین موضع استراتژیک دولتهای محور در خاورمیانه ضعیف بود. ولی در این وضع فرصتهایی هم نهفته بود: مناطق نفوذ روس و انگلیس در ایران در تیررس ارتش عثمانی بودند و حمله به مصر از این سرزمین عملی به نظر می آمد. قطع راههای ارتباطی بریتانیا با هند با استفاده از هر دو فرصت ممکن بود. ولی قدرتهای محور ابزارهای لازم را برای حمله نظامی کلاسیک در اختیار نداشتند. ارتش عثمانی بسیار ضعیف بود. اعزام نیروهای آلمان و اتریش- مجارستان به خاورمیانه در ابعاد وسیعی عملی نبود. این دو قدرت به هیچوجه نمی توانستند ارتش خود را در اروپا تضعیف کنند. بنابراین باید راه دیگری می یافتند تا وضع نظامی عثمانی را بهبود بخشیده در عین حال مواضع بریتانیا را در خاور نزدیک شدیداً تضعیف کنند. و این راه را سرانجام پیدا کردند.

جهادِ ساخت آلمان

ترکها و آلمانی ها به راهبردی متوسل شدند که از صدها سال پیش در جنگها به کار برده شده است و آن را بهتر می توان با کلمات قصار «دشمن دشمنم دوست من است» بیان کرد. موضوع از این قرار بود که می خواستند در مناطق تحت تسلط دشمن با استفاده از تضادهای دینی و قومی و سیاسی انقلاب بپاکنند تا در قدم اول مواضع بریتانیا و روسیه را تضعیف نمایند. این راهبرد به هیچوجه منحصر به خاور نزدیک و میانه نبود. مبلغان اتریشی- مجاری تلاش می کردند یهودیان مقیم لهستانِ روس را علیه روسها بشورانند. سازمان امنیت آلمان در ایرلند از شورشیان کاتولیک حمایت می کرد و در روسیه از انقلابیان کمونیست. در خاور نزدیک آلمان و اتریش و دولت عثمانی به جهاد علیه متفقین متوسل شدند. به نظر می آمد که بسیج مردم دیندار علیه متفقین از طرفی و مشروعیت دادن به جنگ خود با آنها با استناد به خلافت کذایی سلطان عثمانی و توسل به حس همبستگی مسلمانان از سوی دیگر بسیار نوید بخش باشد. ماکس فون اوپنهایم بارون آلمانی در اکتبر 1914 این نقشه پان اسلامی را در تذکاریه ای تحت عنوان «انقلابی کردن مناطق اسلامی دشمنان ما» خلاصه کرد. برای هماهنگ کردن عملیات مربوطه، اداره ای در ستاد ارتش به وجود آوردند که با وزارت خارجه همکاری نزدیکی داشت. خود اوپنهایم به ریاست «بخش اطلاعات خاورزمین» منتصب شد، سازمانی که تبلیغات برای سلطان و حمایت از جهاد مسلمانان وجنبش های انقلابی را در خاورنزدیک بر عهده داشت.

این نهادها و تذکاریه های متعدد اوپنهایم در گذشته، مورخان را بر آن داشت که از «جهاد ساخت آلمان» سخن بگویند، یعنی جریانی انقلابی که آلمان در منطقه راه انداخته بود و قرار بود در خدمت اهداف امپریالیستی آلمان باشد. ولی واقعیت امر غیر از این بود. مقامات آلمانی به رغم برخی از اختلافات، روی هم رفته در تفاهم با متفقان عثمانی عمل می کردند. در استانبول فعالیت های مربوطه عثمانی توسط سازمان امنیت انور پاشا بنام «تشکیلات مخصوصه» و «دفتر مرکزی برای جنبش اسلامی» که بخشی از وزارت جنگ بود، برنامه ریزی و هماهنگ می شد. گذشته از آن نقشه پان اسلامی مدتها پیش از شروع جنگ جهانی اول روی میز بود. تقریباً از سال 1900 پس از تجزیه مناطق بزرگ اروپایی که اکثراً مسیحی نشین بودند، افکار پان اسلامی بخش مهمی از مبانی ایدئولوژیک سیاست عثمانی را تشکیل می داد. تصورات پان اسلامی برای ساختن زیربنای ایدئولوژیک مبارزات دفاعی با قدرتهای مسیحی، مثلاً در لیبی، مناسب به نظر می آمد. ایدئولوژی مؤثر پان اسلامی را در سیاست عثمانی می توان با نگاهی به گذشته تا زمان سلطان عبدالحمید دوم ردیابی کرد. او اولین سلطان عثمانی است که نقش فعال خود را به عنوان خلیفه 300 میلیون مسلمان حتی اگر خارج از قلمرو سلطنتش هم باشند، تأکید کرده است. بنابراین تنها مبلغان آلمانی نبودند که افکار پان اسلامی را به منطقه وارد کردند، بلکه آنها از افکار موجود برای پیشبرد مقاصد خود بهره برداری نمودند.

عملیات

بنابراین، تبلیغات آلمانی و عثمانی در خارج از مرزهای عثمانی، یعنی در ایران و مصر و افغانستان، فقط یک هدف داشت: می خواستند ناآرامی ایجاد کنند و دولتها را یا برای ورود به جنگ در کنار قدرتهای محور وادارند و یا آنها را براندازند و به جایشان رژیم هایی بگذارند که این منظور را تأمین کنند. پس از آنکه دولت عثمانی فعالانه وارد جنگ شد، نیروهایی به کشورهای همسایه فرستاد تا به نفع این دولت تبلیغ کنند و مردم را به شورش تحریک نمایند.

برای مثال به شرح «پروژه ایران» می پردازیم. این کشور به دو منطقه نفوذ روس و انگلیس تقسیم شده بود. قدرت دولت مرکزی عمدتاً به تهران منحصر بود. تنها نیروی نظامی بومی، ژاندرمری تحت هدایت افسران سوئدی بود که بر 5000 نفر بالغ می شد. عشایر نیمه مستقل در سیاست ایران نقش عمده ای برعهده داشتند. جاسوسان آلمانی از اوایل سال 1915 با هدایت وزارت خارجه آلمان از مرزهای ایران به این کشور نفوذ کرده و موفق شده بودند تعداد زیادی از سرشناسان و رؤسای عشایر را با خود همراه کنند. آنها با ترکیبی از دادن رشوه و تبلیغات دینی و ملی در کار خود موفق بودند. گذشته از آن، آلمانی ها موفق شدند ژاندرمری را نیز با خود همسو کنند. این عملیات بقدری مؤثر بود که بریتانیا در اکتبر 1915 آلمانی ها و متحدانشان را «آقابالاسران تهران» می شناخت. واما کودتایی که چند ماه بعد با ناشیگری به اجرا درآمد با شکست مواجه شد و موفقیت های پیشین آلمان و عثمانی را بی ثمر ساخت.

در نگاه اول چنین به نظر می آید که این سرانجام در مورد همه پروژه های انقلابی دولت های محور صدق می کند: در مصر هم انقلابی نشد، افغانستان بیطرف ماند و سودان آرام. و اما مسائل پیچیده تر از این بود.

تفسیر

بسیاری از آلمانی ها پس از جنگ به پروژه های انقلابی خود نظر انتقادی داشتند. اوتو لیمان فون زاندرس رئیس هیئت نظامی آلمان در ترکیه این نقشه ها را با دید انتقادی «تاحد زیادی مبهم» نامید. ریشارد فون کولمان سفیر آلمان در استانبول و معاون بعدی وزارت خارجه در خاطرات خود می نویسد: «این گونه مداخلات خارجی بلای جان مردم شده بود. در مغز آلمانی ها، شرق همچنان سرزمین هزار و یکشب بود.» کورت پروفر، یکی از فعالان راهبرد انقلابی بعدها اظهار داشت که این نقشه ها توهماتی بیش نبوده است. ولی محققان جوان نشان داده اند که شکست در جنگ بسیاری از آلمانی ها را واداشته که اقدامات خود را بین سالهای 1914 و 1918 با خودبیزاری و خودکم بینی ارزیابی کنند.

برخورد علمی با این موضوع از دهه 1960 مبتنی بود بر این نوع تفاسیر و اشکال ایدئولوژیک آنها. در این مورد فریتس فیشر مورخ آلمانی نفوذ کلام بیشتری داشت. دو یقین فرضی به او و مقلدانش نسبت داده می شود: اولاً اینکه این عملیات کاملاً ناموفق بود، ثانیاً بخشی از قدرت طلبی امپریالیستی رایش در جهان به شمار می رفت که با سفر ویلهلم دوم به خاورمیانه در سال 1898 شروع شده بود. این نظر دیگر قابل دفاع نیست، ولی تا اواخر قرن بیستم اثرات قابل ملاحظه ای بر جای گذاشته بود.

تفسیر دوباره

ابتدا وضع قدرتهای محور از جمله آلمان را در خاور نزدیک خاطر نشان می سازیم. آلمان در آنجا از موضع ضعف عمل می کرد و مبلغان سیاست شرقی آلمان این را بخوبی می دانستند. رایش آلمان در وضعی نبود که بتواند برنامه های امپریالیستی اجرا کند. راهبرد انقلابی تلاشی بود برای جبران این ضعف. گذشته از آن همان طور که اشاره شد به پا کردن انقلاب های پان اسلامی برخلاف ادعای فیشر به هیچ وجه فکر ابتکاری آلمان برای فریب دادن دولت عثمانی نبود. بلکه آلمان می خواست با همکاری متحد عثمانی خود از ایدئولوژی موجود و تجربه شده بهره برداری کند. این انقلابها فقط به عنوان کمک های جانبی برای حمله به دشمن برنامه ریزی شده بود. قصد آن نبود که سلطه آلمان بر منطقه جایگزین سلطه روس و انگلیس شود.

همچنین در تز راجع به ناموفقی کامل سیاست آلمانی عثمانی در انقلابی کردن منطقه باید تجدید نظر شود. نگاهی به ایران موضوع را روشن می کند: شگفت انگیز و پرمعناست که نمایندگان تز امپریالیسم مدت مدیدی به برداشت روس و انگلیس از مسئله انقلابی کردن منطقه توجهی نکرده اند. از منابع بریتانیایی برمی آید که جاسوسان آلمان و متحدانشان چقدر به موفقیت نزدیک بودند. در سپتامبر 1915 نایب پادشاه بریتانیا در هندوستان حدس می زد که انقلابی رخ خواهد داد و ظرف چند هفته علیه بریتانیا اعلام جنگ خواهد شد، بطوری که بین 1915 و 1918 کمتر از 100 جاسوس آلمانی موفق شدند 10000 نیروی روس و انگلیس را در ایران معطل کنند. این واحدهای نظامی به میدانهای نبرد اروپایی نرفتند در حالی که جایشان در آنجا به شدت خالی بود. علاوه برآن عملیات آلمان و عثمانی دولت انگلیس را مجبور کرد که هزینه سنگینی را در ایران متحمل شود. درحالی که دولت آلمان بین 1914 و 1918 تقریباً 48 میلیون مارک طلایی هزینه کرد، دولت بریتانیا فقط در سال 1918 در حدود 30 میلیون پوند طلایی (برابر 360 مارک طلایی) خرج کرد تا از عملیات انقلابی جلوگیری کند.

ولی انقلاب پان اسلامی در جای دیگری اثر گسترده تری را به جای گذاشت. دولت انگلیس نگران بود از اینکه تبلیغات پان اسلامی قدرتهای محور در هندوستان که دارای اقلیت قوی مسلمان بود، انعکاس بیشتری داشته باشد. در دسامبر 1914 در پاریس طی یک کنفرانس فرانسوی و بریتانیایی راجع به اقدامات دفاعی در برابر تبلیغات پان اسلامی مشاوره شد. بریتانیا در سال 1916 یک قدم فراتر رفت و ادارات نظامی و غیرنظامی را برای مقابله با حرکات پان اسلامی با تشکیل یک «دفتر عربی» مستقر در قاهره نهادینه کرد. دفتر عربی از آن جهت شهرت یافت که نقشه قیامهای عربی در آنجا طرح و نظارت می شد. ولی آنچه کمتر شهرت یافته آن است که این دفتر در سال 1916 به این منظور بنیادگذاری نشده بود که انقلاب بپاکند، بلکه برای این منظور که از انقلابهای پان اسلامی جلوگیری نماید.

بر عکس، قیامهای عربی که در واقع یکی رشته یورشها و دستبردهای بی فایده از لحاظ نظامی بود که نوعی عملیات تبلیغاتی ضد عثمانی به شمار می رفت. هنگامی که شریف مکه در سال 1916 به مبارزه مسلحانه دست زد، وظیفه اصلی دفتر عربی نگارش بیانیه های مربوط به آن بود. فکر اساسی این بود که از سلطان عثمانی که به عنوان خلیفه مسلمین اعلام جهاد کرده بود، سلب مشروعیت شود. استدلال مندرج در بیانیه های پخش شده در شمال آفریقا و هندوستان و مصر و سودان این بود: اکنون که عربهای مسلمان مسلحانه علیه سلطان عثمانی قیام کرده اند، او چگونه می تواند به نمایندگی از جانب همه مسلمانان مردم را به جنگ علیه متفقین بخواند. واما این تبلیغات چندان نتیجه بخش نبود. مثلاً هنری مک ناهون کمیسار عالی بریتانیا در مصر به لندن نوشت: «مردم حسین را یاغی در برابر خلیفه و سرسپرده بریتانیا تلقی می کنند.»

اثرات پایدار

با شکست قدرتهای محور در سال 1918 همه تلاشها برای بپاکردن انقلاب به پایان رسید. واما نگاهی به تحولات بعدی در منطقه نشان می دهد که اثرات آن پس از پایان جنگ نیز دوام داشت. مثلاً در مصر قدرت اشغالی بریتانیا بین سالهای 1914 و 1918 با نهایت بیرحمی از هر گونه حرکت مخالف سیاسی ممانعت می کرد و برای جلوگیری از تبلیغات پان اسلامی موافق قدرتهای محور، سانسور پست و خبرگزاری همه جانبه برقرار کرده بود. همه اتریشی ها و آلمانی ها از کشور اخراج یا زندانی شدند و اتباع شاغل این کشورها در ادارات دولتی مصر از خدمت برکنار شدند. اوایل نوامبر 1914 حکومت نظامی برقرار گردید. صدها مخالف سیاسی تبعید شدند. این سرکوبیها سرانجام در بهار سال 1919 منجر به قیامی در مصر شد، دیرتر از آنکه برای آلمانی ها نفعی داشته باشد، هرچند که پیامد فعالیت های آنها بود. در نتیجه این قیام، مصر در سال 1922 استقلال محدود خود را بازیافت. ولی بریتانیا مجبور شد با فکر سلطه مطلق بر خاور نزدیک برای همیشه وداع کند.

وضع افغانستان نیز بی شباهت به این نبود. اعزام هیئتی آلمانی به سرپرستی اُسکار فون نیدرمایر نزد امیر افغانستان برای ترغیب او به حمله به هندوستان یکی از عملیات معروف غیرمتعارف آلمان در طی جنگ بود. خبر رسیدن این هیئت به افغانستان به رغم همه تلاشهای روس و انگلیس برای جلوگیری از آن مانند بمبی در سال 1915 در وزارت خارجه انگلیس صدا کرد. جاسوسهای بریتانیا پس از آن مرتباً از جو پرتنش جنگی در میان توده های مردم که امیدوار بودند امیر به بریتانیا اعلام جهاد کند، گزارش می دادند. ظاهراً در اینجا نیز آلمانیها فقط قدم کوتاهی از موفقیت دور بودند. نیدرمایر به رغم وجود یک جناح قوی طرفدار جنگ در دربار، نهایتاً موفق نشد امیر بسیار محتاط را از راه سیاست بیطرفی منحرف سازد. و اما نگاهی به سایر تحولات منطقه نشان می دهد که آلمانها چقدر به موفقیت نزدیک بودند. هنگامی که شاهزاده امان الله پس از کشته شدن پدرش در سال 1919 بر تخت سلطنت نشست، تلاشش برای کسب استقلال کامل کشور واقعاً منجر به جنگ با بریتانیا شد که درست یک سال دیرتر از آن بود که برای آلمان نفعی داشته باشد. پدر امیر جدید قربانی سوءقصد جناح ناراضی طرفدار جنگ شده بود، جناحی که احساس می کرد امیر از فرصتی که آلمانیها فراهم کرده اند، بخوبی استفاده نمی کند. جنگ سوم افغان و انگلیس که به دنبال آن درگرفت، چالشی بسیار جدی برای بریتانیا بود، زیرا در بخشی از جبهه مورد تعرض قرار گرفته بود که در پشت آن خطر قیام طوایف هندی سلطه انگلیس را تهدید می کرد. امیر جدید در مذاکرات بعدی موفق شد تقریباً به همه اهداف سیاسی خود نایل شود. شگفت انگیز است که امان الله با چه دلایلی افغانها را به تحت سلاح می خواند. این دلایل به طور چشمگیری به آنهایی شباهت داشت که چند سال قبل آلمانی ها برای مجاب کردن پدرش می آوردند. به ویژه تأکید بر وضع وخیم مسلمانهای تحت سلطه انگلیس، تهدید سرزمین های اسلامی در اثر جنگ بریتانیا با ترکها و فراخواندن مسلمانها به جهاد جالب توجه است. در بیانیه هایی که به دستور امیر چاپ می شد، ادعا شده بود که هند و مصر قیام کرده اند و آلمان جنگ با انگلیس را از سر گرفته است. همه اینها تقلید فنون تبلیغاتی آلمان در جنگ جهانی اول بود.

خلاصه

اقدامات دولتهای محور برای بپا کردن انقلاب در خاورمیانه پدیده ای تاریخی است که با استدالهای ساده و تک بعدی قابل توضیح نیست. ابتدا اتحادیه ای از دولتها که خود را در موضع ضعف می دید به این ابزار متوسل شد تا کمبود سیاسی و نظامی خود را جبران کند. قدرتهای بزرگ اروپایی (رایش آلمان و اتریش و مجارستان) در ارائه ایده لوژیها از صدور ضوابط و ارزشها و جهان بینی های اروپایی صرف نظر کردند و عمداً از عقاید و افکاری استفاده کردند که در منطقه رایج بود. بدین روال حداقل، عزت نفس ترکهای متحد را شدیداً تقویت کردند که اتکا به نفس آنها در همکاری مصداق آشکار آن است. اثرات انقلابی کردن منطقه در نگاه دوم پدیدار می شود: هدف های اصلی یعنی قیامهای علنی و ورود متحدان جدید به جنگ در کنار قدرتهای محور تحقق نیافت و اما اثرات ثانوی آن مانند خسارات مادی شدید به دشمن انکارناپذیر است. و نهایتاً این تلاشهای قدرتهای محور، پس از جنگ به تحولات غیرعمدی مانند پاگرفتن جنبش های ضدامپریالیستی منجر شد که موضع بریتانیا را در منطقه متزلزل ساخت.
الکساندر ویل مورخ آلمانی است و دکترای خود را با رساله قبضه نکردن قدرت جهانی درباره سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول گذرانده است و اکنون عضو هیئت دبیران روزنامه تاتس است
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  -سه مدل هاینکل ساخته شده توسط آلمان در جنگ جهانی اول-
  معرفیـ|نیروی زمینی آلمان در دوران جنگ جهانی|
  عملکرد نظام شوروی در طول در طول جنگ جهانی و جنگ سرد
  معرفی|دو مدل تانک روسی خطرناک که در جنگ جهانی دوم شکست را به ارث بردند.
  |-SS-سه عدد از تانک های آلمان نازی که قاتل متفقین در جنگ جهانی دوم بودند-SS-|
  بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم
  کشف مین جنگ جهانی دوم توسط ماهیگیران انگلیسی
  بلژیک در جنگ جهانی دوم
  خودکشی هیتلر: با زوایای پنهان جنگ جهانی دوم آشنا شوید!
  تاپیک مرجع: لیست ژنرال های جنگ جهانی دوم بر اساس ملیت

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان