27-10-2014، 22:26

نام و نام خانوادگی: کریم اندرابی
نام پدر: حبیب اللّه
تاریخ و محلّ تولّد: 10/9/1333 ـ اندراب
تاریخ ومحلّ شهادت: 28/7/1363، میمك
آخرین سمت: فرماندهى گردان روح الله از لشكر 5 نصر
زندگی نامه:
كریم اندرابى فرزند حبیب اللّه در دهم آبان ماه سال 1333چشم به جهان گشود. مادرش مىگوید: «وقتى از سفر مكّه آمدیم، خداوند این فرزند را به ما داد.» در 6 سالگى به چاه افتاد كه عنایات الهى شامل حال اوشد و نجات پیدا كرد.
تا اول دبیرستان بیشتردرس نخواند، چون مىگفت: «این رژیم طاغوتى است.» به همین خاطر به درس ادامه نداد و به روستا برگشت و به كار كشاورزى مشغول شد تا این كه به سربازى رفت.
در دوران سربازى دوست نداشت زیر سلطهى گروهبان یا فرماندهاى باشد. در اواسط خدمت سربازى در اوج خفقان پیام حضرت امام را شنید و عزم خود را جزم به عنوان مخالفت با رژیم ازسرباز خانه فرار كرد.
با شروع انقلاب به صورت فعال در تظاهرات و راهپیمایىها شركت مىكرد. در پخش اعلامیّه و رسالهى امام بسیار كوشا بود. با بعضى از دانشجویان نوارهاى امام را تكثیر مىكرد.
كریم اندرابى در 17 سالگى با خانم فاطمه حاجى بیگلو پیمان ازدواج بست كه مدّت زندگى مشترك آنها 5 سال بود. و ثمرهى این ازدواج یك پسر به نام یوشع است كه در بیست و چهارم دى ماه سال 1359 به دنیا آمد. در كارهاى خانه به همسرش كمك مىكرد.
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى وارد سپاه شد و تا زمان شهادت درسپاه بود. با شروع جنگ تحمیلى به فرمان امام، براى حفظ و حراست از ارزشهاى اسلامى و براى دفاع از دین و رضاى خدا به جبهههاى حق علیه باطل شتافت.
رفتن به جنگ را یك وظیفه شرعى مىدانست و براى دفاع ازكشور و ناموس به جبهه رفت. زمانى كه اعلام شد به هر پاسدار مبلغى پرداخت مىشود او گفت: «من براى پول به جبهه نمىروم.»فرماندهى گردان روح اللّه از لشكر 5 نصر بود. در پشت جبهه به خانوادههاى شهدا سركشى مىكرد. در زمان جنگ تك و تنها حدود چهارصد نفر عراقى را اسیر كرده بود. به خاطر شجاعتش در جنگ به او لقب «شیر خوزستان» داده بودند.
همسر شهید فاطمه حاجى بیگلو به نقل از خود شهیدمىگوید: «یك شب در خطّ مقدّم جبهه در حال نماز شب خواندن بودم كه فرداى آن روز عملیّات داشتیم. در سنگر مشغول نماز شب بودم كه ناگهان پردهى سنگر كنار رفت و آقایى با لباس شخصى وارد سنگر شد و به من گفت: شما از صبح خسته شدید، برایتان چایى بیاورم؟ من كه در حال نماز بودم به او گفتم: بعدا مىخورم. بعد آن آقا رفت. بعد از مدّتى كه به خود آمدم، فهمیدم كه در این مكان كسى كه با لباس شخصى نمىتواند باشد؟!»
اوایل جنگ او را به منطقه كردستان اعزام و در آن جا منافقین و دمكرات ها آن ها را محاصره كردند. سه روز بدون غذا با آن ها جنگیدند كه این استقامت رزمندگان، منافقین و ضدّانقلاب ها رامأیوس كرد و عاقبت از محاصره بیرون آمدند.در آن درگیرى اندرابى از ناحیهى دست مجروح شد و با وجود مجروحیّت دوباره به جبهه رفت.
همچنین مىگوید: «در عملیّات بیت المقدس در كنار رود كارون شهید اندرابى سخت مریض بود. چهل درجه تب داشت. ناى راه رفتن نداشت. از طرفى خمپارهاى به دیگ غذا خورده بود. گرسنه و خسته بودیم. وقتى عملیّات شروع شد، شهید پیشاپیش نیروها در حركت بود، در صورتى كه كسى را یاراى رفتن نبود.»همسر شهید فاطمه حاجى بیگلو مىگوید: «آخرین بارى كه او به جبهه اعزام شد و در حال حاضر شدن بود، من وسایل او را آماده مىكردم كه پسرم از خواب بلند شد و گفت: بابا، الآن تفنگت تو كوچه بود و خونى و من آن را برداشتم. شهید به فكر فرو رفت و گفت: این دفعه آخرى است كه شما را مىبینم. دیگر برنمىگردم و تفنگ مرا یوشع برمىدارد. پس از مدّتى كه در جبهه بود، تلفن كرد و گفت:امشب عملیّات داریم، از من راضى باش. دعا كن خواب پسرم درست باشد.»
همرزم شهید ابوالفضل فروعىراد مىگوید: «در عملیّات میمك به شكم او تیر خورد. در شرایطى بود كه نمىتوانست راه برود،ولى طورى عمل كرد كه نیروها متوجّه نشدند. نیروها را به جلو هدایت كرد كه به راه خود ادامه دهند. بعد او را به بیمارستان منتقل مىكنند كه در راه به شهادت مىرسد.»كریم اندرابى در 28/7/1363، در عملیّات عاشورا، در منطقهى میمك بر اثر اصابت تركش به ناحیهى سینه و شكم به درجه رفیع شهادت نایل گردید و در بهشت فضل نیشابور به خاك سپرده شد.
شهید در وصیّت نامهى خود مىگوید: «چیزى ندارم بگویم، ولى سفارش كوتاه به خانوادهى عزیز، همسر مهربانم، فرزند مهربان و عزیزم، برادران با غیرت و خواهران عزیزم، از شما تقاضادارم كه صبرو استقامت را پیشه كنید و از شما مىخواهم از من راضى باشید.م خصوصا پدر مهربان و همسر عزیزم كه من شما را زیاد زحمت دادم. و شما پدر و خانوادهى عزیز و همسر مهربانم، مىخواهم كه امام را تنها نگذارید كه تنها گذاشتن امام، تنها گذاشتن اسلام عزیز و امام حسین(ع) است. همسر مهربانم، مىخواهم كه صبر كنید كه صبر درراه خدا اجر زیاد دارد و از شما تقاضا دارم كه فرزندم را حسینوار تربیت كنى و خودتان چون زینب(س) باشید.
امیدوارم كه همگى از من راضى باشید. باز هم مىگویم اسلام را رها نكنید كه همه چیز در اسلام نهفته است.
خانوادهى عزیز و مهربانم، از شما مىخواهم كه از من راضى باشید، چون اگر راضى نباشید، شهادت ما شهادت نقصدار مىباشد.صبر و استقامت كنید، همچون امام زینالعابدین (ع) و زینب كبرى(س).»