امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

«زندگينامه شهيد رجايي از زبان خودش»

#1
بعد از مدتي با فدائيان اسلام همكاري مي‌كردم و در جلسات آنان شركت داشتم. مصدق هم فعاليتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب اين شعار فدائيان اسلام شديم كه مي‌گفتند:«همه كار و همه چيز تنها براي خدا» و «اسلام برتر از همه چيز است و هيچ چيز برتر از اسلام نيست» و بلاخره اينكه «احكام اسلام بايد مو به مو اجرا شود.» 
بعد از 4سال اول نيروي هوايي كه 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زيادي از افراد نيروي هوايي تصفيه شديم و رفتيم به نيروي زميني، در آن يك سال مبارزه، بچه‌هايي با ما تبعيد شده بودند. براي اين كه برگرديم به نيروي هوايي، ارتش هم بعد از مدتي ناچار شد بگويد اگر نمي‌خواهيد، استعفا بدهيد و ما هم بهترين فرصت را ديديم و استعفا كرديم. مساله‌اي كه بايد عرض كنم، اين كه به موازات اين حركت، از همان سالي كه به نيروي هوايي آمدم، با آقاي طالقاني آشنا شدم و تقريبا هرشب جمعه را در مسجد هدايت بوديم و هر روز جمعه ايشان يك جلسه داشتند در خاني‌آباد، منزل يك نانوايي بود و ما هم در خدمتشان بوديم و مي‌توانم بگويم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبي و طرز تفكر و غيره، تحت تعليم مرحوم طالقاني بودم و فكر مي‌كنم از هر كسي به ايشان نزديك‌تر بودم. 

«50 روز در زندان»
مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت كرد به افطار و نهضت آزادي ايران اعلام كرد كه ما جزء نفرات اولي بوديم كه در نهضت ثبت نام كرديم. 
سپس كم‌كم به عنوان عضو نهضت آزادي در دبيرستان كمال مشغول تدريس بودم. در 11 ارديبهشت سال 1342 شناسايي شدم و به وسيله ساواك در قزوين دستگير شدم و بعد از دستگيري منتقلم كردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوين بودم كه عده‌اي هم با من در آنجا زنداني شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, اماني بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اينكه به قيد كفيل از زندان آزاد و بعد از محاكمه تبرئه شدم. 

«ستاد نماز جمعه»
در سال 1346 با دوستاني كه در زندان بوديم. من و آقاي فارسي و آقاي باهنر، سه نفري يك تيم شديم و بقاياي هيات موتلفه را اداره مي‌كرديم. 
بسياري از اين برادران كه ستاد نماز جمعه را تشكيل مي‌دهند آن موقع جزء سرشاخه‌هاي هيات موتلفه بودند كه بنده‌هم به نام مستعار اميدوار در آن جلسات شركت داشتم. جلساتي داشتيم تا اينكه كم‌كم برادران از زندان بيرون آمدند. كم‌كم يك سازمان جديد به وجود آمد، براي اين كه يك پوشش اجتماعي داشته باشد و كار سياسي هم بكند به نام بنياد رفاه و تعاون اسلامي ناميده شد. 
آقاي فارسي رفت خارج؛ سريك سال، قرار شد كه من بروم كارهاي آقاي فارسي را ارزيابي كنم و اطلاعاتي بدهم و بگيرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاريس بعد تركيه, بعد سوريه؛ و آقاي فارسي هم آمد سوريه و ما همديگر را آنجا ديديم. 

«شكنجه در زندان»
با اكثر بنيانگذاران سازمان مجاهدين از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدايت كه پاي تفسير آقاي طالقاني بوديم. آشنا شده بودم.در سال 47 يكبار سعيد محسن براي عضوگيري به من مراجعه كرد, ولي به علت اختلافاتي كه در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتيم، من موافقت نكردم به عضويت اين سازمان درآيم، منتهي شرعا تعهد كرده بودم كه تماس را به هيچ‌كس نگويم. شهيد رجايي چون رابطه‌اي نزديك با مبارزات اسلامي روحانيت داشت و به خصوص در جلسات شهيد بهشتي شركت مي‌كرد و در رابطه با سازمان مجاهدين هم بود، در آذرماه 1353 دستگير شد و زير شكنجه قرار گرفت. 
ساواك خيلي انتظار داشت كه از من اطلاعات زيادي به دست بياورد. آن سال كه من كميته را مي‌گذراندم، واقعا جهنمي بود كه بيست روز تمام مرا مي‌زدند و هيچ مساله‌اي را هم عنوان نمي‌كردند و فقط اظهار مي‌كردند كه «حرف بزن» يا اينكه روزها چندين ساعت سرم را به پنجه‌هايم به حالت ركوع مي‌بستند و اظهار مي‌كردند كه درجا بزنم و اينكه صليب مي‌كشيدند و مي‌بستند و آويزان مي‌كردند تا اينكه صحبت كنم. ما هم روزها و شبها كتك مي‌خورديم و 14 ماه اين مسئله طول كشيد. 
يكي از روزهاي ماه رمضان، درست نيمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را يك روز ساعت 8 بردند تاساعت يك بعدازظهر كه هنگام برگرداندن حالم طوري بود كه مرا كشان،كشان به سلولم آوردند. آن روز يكي از روزهاي خيلي خوب زندگي من بود و خيلي خوشحال بودم كه روزه هستم و شكنجه مي‌شوم.يادم هست كه در اتاق شكنجه و يا در سلولم بيشتر اوقات آيه «يا منزل السكينه في قلوب المومنين» را تكرار مي‌كردم. وقتي شكنجه مي‌شدم, مجبورم مي‌كردند كه برروي پاهاي تاول زده بدوم. آنجا قسمتهايي از دعا را كه قوعلي خدمتك جوارحي.... اين قسمت‌هاي دعا را تكرار مي‌كردم. 
ارديبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعيدي در زندان عادي به سر مي‌بردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم براي ما يك كلاس بود و تجربياتي هم در آنجا اندوختيم. در آبان 1357 روز عيد غدير در سايه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شديم و به اين ترتيب دوران بازداشتم را گذراندم.


«پس از آزادي از زندان»
بعد از آنكه از زندان بيرون آمدم، در تشكيلات انجمن اسلامي معلمان وارد شدم؛ با اين تشكيلات كار مي‌كردم تا پيروزي انقلاب. انقلاب كه پيروز شد، من هم از همان ابتدا نزديك به مركز مبارزه، يعني مدرسه رفاه و كميته استقبال امام كه در آنجا حضور داشتم و كم و بيش عهده ‌دار مسئوليت‌هايي بودم و به عنوان يك خدمتگذار كوچك، حركت كردم تا انقلاب پيروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزير آموزش و پرورش شروع به فعاليت كردم. 
وزير آموزش و پرورش كه استعفا كرد، ابتدا به عنوان كفيل و بعد به عنوان وزير آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقريبا يكسالي وزير آموزش و پرورش بودم که نسبتا دوره خوبي بود و خوشحال و راضي بودم. نزديكي‌هاي انتخابات بود كه يك شب برادرمان هاشمي تلفن كرد و از من خواست كه براي نمايندگي مجلس كانديدا شوم. ولي من اظهار تمايل كردم كه وزارت آموزش و پرورش را حفظ كنم. ايشان پيشنهاد كردند كه «به مجلس بياييد و اگر امكان وزير شدن نبود، لااقل بتوانيد به عنوان نماينده خدمت كنيد.» حرف ايشان را پسنديدم و كانديداي نمايندگي شدم و براي نمايندگي مجلس انتخاب شدم. 


«انتخاب به نخست‌وزيري» 
بعد از يكسري گفتگوهايي كه اكثر هم‌ميهنان عزيزم مطلع هستند، من به نخست‌وزيري رسيدم، نخست‌وزيري را به عنوان يك تكليف شرعي انقلابي پذيرفتم و از صميم قلب مي‌گفتم كه داراي يك كابينه 36 ميليوني هستم. 
انتخاب به رياست جمهوري را با آرا 13 ميليوني امت حزب الله و شهيد داده، اداي تكليف الهي و رسيدن به فوز عظيم در راه اسلام و خدمت به جمهوري اسلامي مي‌دانستم.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  زیباترین جذابترین خطبہ کہ شنیدم (نقد خلافت بعد رحلت پیامبر از زبان امام علی)
  زندگينامه امام حسن مجتبي (ع)
  ماجرای مسلمان شدن پروفسور جکی یینگ از زبان خودش + تصاویر
  معرفی ادیان به زبان فلشخوری(آیین شینتو ص 14 )
  خاطرات شهيد محمود كاوه
  خلاصه اي از زندگينامه حضرت فاطمه زهرا (س)
Rainbow چرا نماز را به زبان عربی می خوانیم ؟
  زبان فطرت را از یاد نبریم
  رسول خلوت‌های خاص خودش را داشت. ............
  دلایل نزول قرآن به زبان عربی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان