11-08-2014، 19:33
تفسیر واژه رب
ایران مطلب : یکی از اسمای الهی واژه «ربّ» است، هر چند به صورت مفرد استعمال نمی شود و پیوسته به صورت مضاعف مانند (رب العرش)، (رب العالمین)، (رب السماوات و الارض)، (رب الناس)، (رب الفلق)، (ربکم) (ربّنا) و... استعمال می گردد ولی در عین حال شایسته است نخست «رب» به صورت مستقل مورد بحث قرار گیرد.
این فارس می گوید: ربّ به معنی مالک، خالق، صاحب، مصلح می باشد. فیروز آبادی می نویسد: رب به معنی مالک، مستحق، صاحب آمده است. لفظ « ربّ » در قرآن و لغت در موارد زیر که همگی، صورت گسترده یک معنی است به کار رفته است.
1- تربیت و پرورش، مانند ؛ رب الولد رباه : فرزند را پرورش داد.
2- مراقبت و اصلاح وضع ؛ رب ضیعته: به اصلاح مزرعه خود پرداخت.
3- حکومت و سیاست ؛ مانند: قد ربّ فلان قومه، ساسهم و جعلهم ینقادون له: بر قوم خود حکومت و ریاست کرد و آنان را مطیع خود ساخت.
4- مالک: در حدیث وارد شده است که پیامبر فرمود: ارب غنم ام رب ابل : تو مالک گوسفند هستی یا شتر؟
5- صاحب رب الدار، صاحب خانه، در قرآن می خوانیم: (فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ (قریش /3) «صاحب این خانه را بپرستید».
اگر چه این لفظ (رب) در این موارد و مشابه آنها بکار می رود ولی اگر دقت کنیم «ربّ» یک معنی بیش ندارد و آن کسی است که اختیار و تصرف در امور مربوط به شی را داشته باشد.
بنابراین اگر به صاحب مزرعه «رب الضیعه» می گویند، چون اصلاح و پرورش آن به او مربوط است، و اگر به فرمانروا «رب» می گویند، چون امور کشور و مردم به او تفویض شده است، و اگر به صاحب خانه و مالک یک چیز «رب» می گویند، برای این که زمام آن شی و کیفیت تصرف در آن از شئون او است.
از این بیان روشن می شود که مربی و مصلح و رییس و مالک و صاحب، رویه های مختلف از یک واقعیت اند و هرگز نباید این ها را معانی مختلف شمرد، بلکه معنی «رب» که از ماده «ربب» گرفته شده، نه «ربی» همان کسی است که تدبیر و اراده و تصرف در چیزی از آن او باشد و دقت در آیات قرآن نیز همین معنا را می رساند: مثلاً یوسف، عزیز مصر را که در خانه او سکونت داشت، «رب» خوانده و می گوید: (... إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْوَاىَ ...) (یوسف /23)
«او صاحب و اختیار دار من است که از من نگهداری می کند.»
ربوبیت غیر از خالقیت است، ربوبیت به معنی توحید در کارگردانی و تدبیر است، ممکن است انسانی بگوید: جهان یک خالق بیش ندارد، ولی خدا تدبیر جهان را به موجودات آسمانی با ارواح واگذار نموده است و اتفاقاً مسئله در زمان حضرت ابراهیم چنین بود
همچنین یوسف فرمانروای عصر را « رب » خوانده و به یکی از دو نفری که خواب او را تعبیر کرد، چنین گفت: (.. أَمَّا أَحَدُكُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا ...) (یوسف /41) « یکی از شما ساقی فرمانروا می شود.» فرمانروا صاحب اختیار و تدبیر کننده کشور بود.
قرآن یهود و نصاری را نکوهش می کند که آن ها علمای دینی خود را «ارباب» خود برگزیده اند، چنان که می فرماید: (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ ...) (توبه /31) « دانشمندان و راهبان خود را جز خدا ارباب برگزیده اند» و نکته آن این است که زمام تشریع و حلال و حرام را به دست این دو گروه داده بودند که حلال خدا را حرام و حرام آن را حلال می کردند.
اگر خدا خود را «ربّ البیت» می خواند چون اختیار این خانه از هر جهت مربوط به او است، و کسی در آن حقّ تصرف ندارد. همچنین خدا خود را (رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...) (صافات /5) و رب ستاره ای به نام « شعری» می خواند و می فرماید: (وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى) (نجم/49) برای این است که خدا مدیر و متصرف در عالم آفرینش از آن جمله ستاره شعری است و شئون این جهان در اختیار او است.
از این بیان می توان گفت که «رب» یک معنی بیش نداشته و سایر معانی رویه های مختلف از یک واقعیت است و در همه موارد آن، معنی واحدی که اختیار داری و سرپرستی است، محفوظ می باشد.
جا دارد به این نکته اشاره کنیم که وهابیان توحید را به دو قسم تقسیم کرده اند: توحید ربوبی و توحید الوهی، توحید ربوبی را به معنی خالقیت می گیرند، اعتقاد به این که یک خالق بیش در جهان نیست و قسم دوم را به معنی توحید در عبادت می گیرند و این که باید معتقد بود که یک معبود به حق، بیش نیست.
اگر خدا خود را «ربّ البیت» می خواند چون اختیار این خانه از هر جهت مربوط به او است، و کسی در آن حقّ تصرف ندارد
ولی در هر دو اصطلاح دچار اشتباه هستند، ربوبیت غیر از خالقیت است، ربوبیت به معنی توحید در کارگردانی و تدبیر است، ممکن است انسانی بگوید: جهان یک خالق بیش ندارد، ولی خدا تدبیر جهان را به موجودات آسمانی با ارواح واگذار نموده است و اتفاقاً مسئله در زمان حضرت ابراهیم چنین بود. مردم بابل به یک خالق معتقد بودند، ولی در عین حال برای جهان، رب های گوناگون مانند خورشید و ماه و ستاره می اندیشیدند.
آری این نکته را باید گفت که از نظر واقعیت، تدبیر در عالم آفرینش جدا از خالقیت نیست و اصلاً تدبیر مجموعه ی هستی، ملازم با آفرینندگی است: ولی بحث ما درباره ی واقعیت خارجی نیست، بلکه بحث ما یک بحث مفهومی و جداسازی مفهوم «رب» از مفهوم خالق است و علت این که در لغت «رب» غیر از خالق است و کارگردانی غیر از آفرینندگی است این که بشر در زندگی خود تدبیر را جدا از آفرینندگی می بیند، یک باغبان «رب» هست ولی خالق و آفریدگار نیست، روی همین تصور مشرکان «بابل» برای این دو مفهوم در عالم خارج دو مصداق قائل بودند و خالق جهان را غیر از «رب» جهان می دانستند.