دروغ های متداول برخی پسران به دختران همراه با معانی آنها
دروغ: بعدا باهات تماس می گیرم
معنی: دیگه هیچ وقت منو نمی بینی
دروغ: تو قسمتی از وجود منی- نمی دونی تا چه اندازه دوستت دارم
معنی: تو برای من به اندازه کافی زیبا، باهوش و پولدار نیستی میزارمت کنار
دروغ: اون دختر هیچ تیریپی با من نداره – ما فقط دوست معمولی هستیم
معنی: عاشقشم
دروغ: من ترو برای وجود خودت دوست دارم
معنی: من فقط دنبال ………. هستم
دروغ: آخر این هفته با دوستام داریم میریم کوه
معنی: داریم میریم دختر بازی.
دروغ: می تونی ۵ هزار تومن بهم قرض بدی؟ تا آخر هفته بهت برمیگردونم
معنی: پولتو ببوس و باهاش خداحافظی کن.
این هم شاید بزرگترین دروغی باشد که تا بحال گفته شده :
دروغ: قول میدم تا زمانیکه مرگ مارو از هم جدا نکرده عاشقت باشم، باهات صادق باشم و ازت نگهداری کنم.
معنی: ازت میخوام لباسامو بشوری، خونمو تمیز کنی، غذا برام بپزی، وقتی مریض میشم ازم پرستاری کنی، از بچه هام مراقبت کنی، به دوستام و خـانوادم سـرویـس بدی . هر وقت بخوام میـرم با دوسـتــام و دخـتـرای دیـگـه گـردش، هیچوقت پول بـهت نمی دم و هیچ کلمه خوشـحال کنـنده ای بـهت نخواهم گفت و هیچ کاری که برای تو جالب باشه انجام نخواهم داد.
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان استپس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرشرا بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کردپس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کردسپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کنزن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدیدو آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق دادسپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنمو آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفتهمان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!
دروغ: بعدا باهات تماس می گیرم
معنی: دیگه هیچ وقت منو نمی بینی
دروغ: تو قسمتی از وجود منی- نمی دونی تا چه اندازه دوستت دارم
معنی: تو برای من به اندازه کافی زیبا، باهوش و پولدار نیستی میزارمت کنار
دروغ: اون دختر هیچ تیریپی با من نداره – ما فقط دوست معمولی هستیم
معنی: عاشقشم
دروغ: من ترو برای وجود خودت دوست دارم
معنی: من فقط دنبال ………. هستم
دروغ: آخر این هفته با دوستام داریم میریم کوه
معنی: داریم میریم دختر بازی.
دروغ: می تونی ۵ هزار تومن بهم قرض بدی؟ تا آخر هفته بهت برمیگردونم
معنی: پولتو ببوس و باهاش خداحافظی کن.
این هم شاید بزرگترین دروغی باشد که تا بحال گفته شده :
دروغ: قول میدم تا زمانیکه مرگ مارو از هم جدا نکرده عاشقت باشم، باهات صادق باشم و ازت نگهداری کنم.
معنی: ازت میخوام لباسامو بشوری، خونمو تمیز کنی، غذا برام بپزی، وقتی مریض میشم ازم پرستاری کنی، از بچه هام مراقبت کنی، به دوستام و خـانوادم سـرویـس بدی . هر وقت بخوام میـرم با دوسـتــام و دخـتـرای دیـگـه گـردش، هیچوقت پول بـهت نمی دم و هیچ کلمه خوشـحال کنـنده ای بـهت نخواهم گفت و هیچ کاری که برای تو جالب باشه انجام نخواهم داد.
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان استپس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرشرا بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کردپس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کردسپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کنزن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدیدو آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق دادسپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنمو آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفتهمان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!