امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ترسناک جزیره ناشناخته قسمت دوم

#1
داستان جزیره ناشناخته شماره اول
درسال2013 یک کشتی از مسیر خود منحرف شد وبه یک جزیره ناشناخته رسید افرادی که داخل کشتی بودند برای رفع نیاز خود به داخل جنگل های جزیره می رفتند و از میوه های جزیره استفاده می کردند پس از 3 روز تعدادی از سرنشینان کشتی ازحالت طبیعی خارج شده وبه دیگران حمله می کردند و پس از گاز گرفتن شاهرگ گردن آنان و مکیدن خون آن ها پس از چند دقیقه آن ها هم به همان صورت به بقیه حمله می کردند پس از مدتی تعداد کمی از سرنشینان کشتی باقی ماندند وبه سرعت با استفاده از تنه درختان قایق درست کردند واز ترس فرار کردند وپس از اینکه خودرا به مکانی رساندند ماجرا رابرای دیگران تعریف کردند در یک چشم بهم زدن شایعات عجیبی مثل باد میان مردم وزیدن گرفت همه در مورد موجودات ادم خوار صحبت می کردند با این خبرها امنیت بشر تهدیدمی شد تعدادی از کشورها ازجمله ایران امریکا انگلیس اسپانیا و عراق تصمیم گرفتند برای خاتمه دادن به این شایعات گروهی تشکیل دهند وباتوجه به اطلاعاتی که درباره مکان ماهواره ای جزیره داشتند عملیاتی در جزیره صورت دهند وبه شایعات خاتمه دهند پس از دوماه تمرینات سخت این ارتش برای شروع عملیات آماده شدند وبا یک کشتی مجهز به طرف جزیره به راه افتادند در ساعت 7:45 صبح آن ها به جزیره رسیدند و ... ادامه دارد
به سلامتیه رفقای قدیم
که شدن ..... های جدید
پاسخ
 سپاس شده توسط ♫♪M.J.X♪♫ ، peyman29 ، #marya#
آگهی
#2
داستان جزیره ناشناخته قسمت دوم
درساعت 7:45 دقیقه صبح آن ها به جزیره رسیدند آغاز اولین عملیات را شروع کردند هیچ موجودی در جزیره وجود ندارد آن ها سرتاسر جزیره را مورد تجسس قرار دادند ولی هیچ موجودی درجزیره نبود فرمانده ارتش ارطبات خودرا با اداره پلیس برقرار کرد و خبر را به آنان گفت دستور داده شد که تا یک هفته برای احتیاط آنجا بمانند ارتش در تمامی نقاط جزیره پخش شد در ساعت 12 شب صدای فریاد وحشت ناکی جزیره را در برگرفت و بعد از چند ثانیه موجودات عجیبی شبیه انسان با چشم های سفید و بدن ها به شدت زخمی به افراد ارتش حمله کردند سربازان ارتش نمی توانستند با تفنگ جلوی آن ها را بگیرند چون بعد از افتادن روی زمین درعرض چند ثانیه دباره بلند شده و حمله را آغاز می کردند در یک چشم بهم زدن نصف ارتش از بین رفت این جنگ نا برابر تازمانی که خورشید بالا آمد ادامه داشت درهمان لحظه آن موجودات سریع فرار کردند و دیگر آثری از آن ها در جزیره نبود وقتی خبر ها به شبکه های تلوزیونی رسید ترس و وحشت مردم را فرا گرفت و کسی جرات بیرون آمدن از خانه خودرا نداشت و... ادامه دارد
به سلامتیه رفقای قدیم
که شدن ..... های جدید
پاسخ
 سپاس شده توسط #marya#
#3
ادغام شد!
داستان ترسناک جزیره ناشناخته قسمت دوم 1
پاسخ
 سپاس شده توسط hokm


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان