11-05-2014، 18:18
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
زمزمههای ناکام فراموشخانه/مروری گذرا بر جمهوریخواهی در عصر قاجار
ملکمخان، فراموشخانه را که بنیان نهاد از همان ابتدا در مظان اتهام بود که ترویج جمهوریخواهی و آزادیخواهی را در دستور کار دارد. برخی روایت میکنند که برای نخستینبار، زمزمه جمهوریخواهی در دوره دوم حکومت ناصرالدین شاه بود که مطرح شد. آنهم از میانهی فراموشخانهای که ملکمخان موسس و گرداننده آن بود. اعضای فراموشخانه در پی جمهوریای بودند که ریاست آن را به جلالالدین میرزا شازده قاجار بسپارند و اصلاحات را آغاز کنند. این زمزمهها به گوش شاه رسید و او را به وحشت انداخت. فراموشخانه با اجازه ناصرالدینشاه تاسیس شد اما وقتی شاه شنید که اهالی فراموشخانه در پی برچیدن بساط سلطنت هستند آنجا را تعطیل و ملکمخان را تبعید کرد. میرزا ملکمخان میگفت: «بریاسای بیشتر از ممالک اروپا آئین جمھوریت بایست نھاد و آحاد حشم را بر تفاصیل مراتب و تفاوت مناصب در حقوق مملکت و حدود سلطنت مشارکت بایست بود...» فریدون آدمیت درباره آنچه بر فراموشخانه رفت، مینویسد: «این فکر گناهی نابشخودنی بود. ملکم مغضوب شد. بساط فراموشخانه برچیده شد و در روزنامه دولتی اعلام گردید ھرگاه بعد از این اجامر و اوباش شھر – یعنی جوانان تحصیلکرده، نخبگان و نزدیکان دستگاه دربار و دولت - لفظ فراموشخانه را جاری کنند و پیرامون این مزخرفات بروند مورد خشم و غضب دولت قرار خواھند گرفت.»
زمزمههای ناکام فراموشخانه/مروری گذرا بر جمهوریخواهی در عصر قاجار
سیدنیما حسینی
ایران بیش از 2500 سال پادشاهی را از سر گذرانده بود که مردمانش به خیابانها آمدند و پس از حدود دو دهه مبارزه، انقلابشان را به پیروزی رساندند. از پی همین انقلاب بود که سخن از رفراندم راندند، صندوقهای رای بر سر هر کوی و برزن نهادند و پاسخی از اکثریت طلب کردند، که آیا سلطنت را با جمهوری جایگزین کنند یا نه. دوازدهمین روز بهار 1358 هزاران نفر در پای صندوقهای رای پاسخی به این آرمان دیرین دادند و سرانجام ستاره بخت جمهوریخواهان در آسمان ایران درخشید، که مردم در پیروی از رهبران سیاسی خویش و در صدر آنها امام خمینی (ره) به «جمهوری اسلامی» دادند و آن را رسمیت بخشیدند. هرچند اولین جمهوری فراگیر در ایران در همان سال متولد شد و رشد و نمو خود را طی سه دهه با فراز و نشیب بسیار گذراند اما داستان جمهوری بسیار پیش از آن روز بهاری آغاز شده بود. بسیاری برای به خاطر آوردن کوششهای جمهوریخواهانه در تاریخ ایران به سیدحسین فاطمی اشاره میکنند. وزیر کابینهی دکتر محمد مصدق که در او را جمهوریخواه شهید میخوانند و در جمهوریخواهیاش شکی به دل راه نمیدهند. آنسوتر یعنی حدود سه دهه قبل؛ رضاخان میرپنج و اکثریت مجلس چهارم شورای ملی هستند که به همراه روزنامهنگاران و روشنفکران همراهشان، جملگی فریاد جمهوریت سر دادند و مجلس چهارم را در برابر انتخابی مهم قرار دادند. هرچند به جایی نرسیدند و اقلیتی مقتدر در برابرشان صفآرایی کرد و اعلام جمهوری ایرانی را باز تا چندین سال به تعویق انداخت. همهی آنچه گفته شد در این کشور بر «جمهوری» و «جمهوریخواهی» رفته است اما روایت ما از جمهوریخواهی ایرانی از جایی دیگر آغاز میشود. جایی در میانه پادشاهی ناصرالدین شاه.
ناصرالدینشاه فراموشخانه را از ترس جمهوریخواهی بست
دوران ناصرالدین شاه قاجار با ظهور امیرکبیر برابر بود. صدراعظمی که حرفهای نویی داشت و ایدههایی مترقی در سر میپروراند. تاسیس دارالفنون و انتشار روزنامه، موجی تازه از اصلاحطلبی و نوآوری را در عرصه سیاست ایرانی رقم زد. بسیاری برنامه درازمدت امیرکبیر را تغییر ساختاری در حکومت میدانند و از همین رو معتقدند اندیشه جمهوریخواهی نخست در میانهی سیاستهای وی مجال بروز و ظهور یافت. امیرکبیر کشته شد اما ایدهای که شاید از خلال سیاستهای نوین وی سربرمیآورد باقی ماند تا حاملانی دیگر بیابد. سرعت گرفتن حرکت کشور به سوی پیشرفت و ترقی و نزدیکتر شدن به فرهنگ مغربزمین که با سفر نخبگان و شاهزادگان به بلاد فرنگ تشدید میشد اندک اندک مفاهیمی مانند مشروطه، جمهوری، پارلمان و قانون را به ایران آورد. با این حال آمدن این مفاهیم و بویژه جمهوری به ایران آنچنان به مذاق پادشاهان خوش نمیآمد. عجیب هم نبود که جمهوری به معنای مرگ سلطنت بود و شاهان نه تنها جمهوری را برنمیتافتند حتی آن را نکوهش هم میکردند.
ملکمخان، فراموشخانه را که بنیان نهاد از همان ابتدا در مظان اتهام بود که ترویج جمهوریخواهی و آزادیخواهی را در دستور کار دارد. برخی روایت میکنند که برای نخستینبار، زمزمه جمهوریخواهی در دوره دوم حکومت ناصرالدین شاه بود که مطرح شد. آنهم از میانهی فراموشخانهای که ملکمخان موسس و گرداننده آن بود. اعضای فراموشخانه در پی جمهوریای بودند که ریاست آن را به جلالالدین میرزا شازده قاجار بسپارند و اصلاحات را آغاز کنند. این زمزمهها به گوش شاه رسید و او را به وحشت انداخت. فراموشخانه با اجازه ناصرالدینشاه تاسیس شد اما وقتی شاه شنید که اهالی فراموشخانه در پی برچیدن بساط سلطنت هستند آنجا را تعطیل و ملکمخان را تبعید کرد. میرزا ملکمخان میگفت: «بریاسای بیشتر از ممالک اروپا آئین جمھوریت بایست نھاد و آحاد حشم را بر تفاصیل مراتب و تفاوت مناصب در حقوق مملکت و حدود سلطنت مشارکت بایست بود...» فریدون آدمیت درباره آنچه بر فراموشخانه رفت، مینویسد: «این فکر گناهی نابشخودنی بود. ملکم مغضوب شد. بساط فراموشخانه برچیده شد و در روزنامه دولتی اعلام گردید ھرگاه بعد از این اجامر و اوباش شھر – یعنی جوانان تحصیلکرده، نخبگان و نزدیکان دستگاه دربار و دولت - لفظ فراموشخانه را جاری کنند و پیرامون این مزخرفات بروند مورد خشم و غضب دولت قرار خواھند گرفت.»
هراس شاه و هیات حاکمه از جمهوری و جمهوریخواهی به گونه ای بود که هر حرکت آزادیخواهانه، عدالتطلبانه و حتی ضد نفوذ بیگانگان را جمهوریخواهی نامیده و درصدد مقابله با آن بودند. مثلاً جنبشی که علیه واگذاری امتیاز تنباکو به تالبوت روسی به راه افتاد را شورشی جمهوریخواهانه نامیدند. به گفته حاج سیاح همه مخالفان ناصرالدین شاه به بابیگری و جمهوریخواهی متهم میشدند بهطوری که او و میرزا رضا کرمانی را دستگیر کردند و در زندان با غل و زنجیر بستند و تهدید کردند اگر مقرری ماموران دولتی و فراشان زندان را نپردازند آنان را به بهانه بابیگری، ترویج افکار جمهوریت و شرابخواری حبس خواهند کرد و مراتب را به مردم اطلاع می دهند. همسانی اتهام جمهوریخواهی و بابیگری طنر تلخی است که در برههیی از تاریخ آنچنان رواج داشته است که خندیدن به آن ممکن نبود.
دوره مظفرالدینشاه؛ لباس جمهوریت بر تن مشروطه!
تلاشهای جمهوریخواهان برای ترویج تفکراتشان که در دوران ناصرالدینشاه با تعطیلی فراموشخانه به در بسته خورده بود در دورهی سلطنت مظفرالدینشاه و اوجگیری جنبش مشروطهخواھی ادامه یافت. در دوره مظفرالدین شاه فضا تا حدی بازتر شد و مبارزات جدیتری برای تغییر شکل حکومت صورت گرفت ولی نگاه حکومت به جمهوری همان نوع بدبینانه و ارتدادی بود. از آنجا که پادشاه هرگونه تلاشی در جهت جمهوریخواهی را مواجهه با خویش میدانست و بیپاسخاش نمیگذاشت، جمهوریخواهان در این برهه زیر لوای مشروطهطلبی فعالیت میکنند. این تلاشها اما از چشم هیئت حاکمه به دور نمیماند. در آن زمان عینالدوله صدراعظم بود. او بدگمان شده بود و دریافته بود که مشروطهخواھان قصد دارند جمھوریت را همچون لباسی به مشروطیت بپوشانند...عین الدوله وقتی شنید سیدمحمد طباطبائی روحانی برجستهی صدر مشروطه در بالای منبر، مقصود خود را به لفظ مشروطیت ادا کرده است،تفسیری نزد پادشاه برد که مشروطهخواهان قصد اعلام جمهوری دارند.
بی گمان، عین الدوله و درباریان با اغراق درباره نیات و عقاید جمھوریخواھانه مشروطهطلبان ھدف سیاسی دو سویهای را دنبال میکردند. از یک سو ترساندن شاه و واداشتن او به مقابلهی سختگیرانهتر نسبت به خواستھای مشروطهخواھان و از سوی دیگر به عقب راندن مشروطهخواھان و در تگنا قرار دادن آنان. سید محمد طباطبائی وقتی شنید عینالدوله به قول معروف پنبهی مشروطهخواهان را نزد پادشاه میزند، در پاسخ عینالدوله لازم دانست از سر مصلحت سیاسی و ھم از فراز منبر سیاسی مسجدشاه تھران شکوه کند و بگوید: «از دولت تاکنون چیزی جز عدل نخواستهایم. حالا بعضی میگویند ما مشروطهطلب یا جمھوریطلب میباشیم... این حرفھا را مردم به ما میبندند... ما بجز مجلسی که جمعی در آن باشند که بهدرد مردم و رعیت برسند کاری دیگر و عرضی دیگر نداریم. قدری که سخت میگیریم میگویند مشروطه و جمھوری را میخواھند. زمانی که سکوت میکنیم میگویند آقایان زیر زانویی گرفتهاند که دیگر صدایشان بریده است...»
طباطبایی در ھمان موعظه و برای رد اتھام جمھوریخواھی به اصطلاح به نعل و به میخ میزند و در سخنانی تناقضآمیز میگوید: «ما اجرای قانون اسلام را میخواھیم. ما مجلسی میخواھیم که در آن مجلس، شاه و گدا در حدود قانونی مساوی باشند. ما نمیگوییم مشروطه و جمھوری؛ ما میگوییم مجلس مشروعه عدالتخانه.»
دربارهی جمھوریخواھی سید محمد طباطبائی در «تاریخ بیداری ایرانیان» اشارات مکرری دیده میشود: «جنابش را متھم نمودهاند به این که جمھوریت را طالبند و قانونیت مملکت را مایل، به این جھت پادشاه را به ایشان رغبتی نیست...» مجدالاسلام هم در جایی گفته است: «اگر چه خیال آقای طباطبایی جمھوریت دولت ایران است لکن با مقصود ما منافاتی ندارد چه؛ ما اجرای قانون اسلام و تنظیم ادارات دولت را خواھانیم و این در ضمن جمھوریت و مشروطیت ھر دو حاصل است. جمھوریت از افراد مشروطیت است. مقصود ما رفع ظلم و استبداد است خواه بعنوان جمھوریت باشد خواه بعنوان مشروطیت...»
وجود همین نمونهھای تاریخی است که برخی از پژوھشگران تاریخ معاصر ایران به چنین برداشتی دست یافتهاند که واژهھای مشروطه و مشروطهخواھی، ظاھرا و در اوایل مترادف بودهاند با مفھوم جمھوریخواھی. این نتیجهگیری حامد الگار در مترادف دانستن واژهھای مشروطهخواھی و جمھوریخواھی شاید آمیخته باشد با اندکی بیاحتیاطی و شتابزدگی در قرائت تاریخ ایران معاصر. مشروطهخواھان در پی جمھوریت نبودند. گرایش طباطبایی و دیگران فردی و پوشیده بود. با اینھمه نزد ایرانیان میان مشروطهخواھی و جمھوریخواھی رابطهای ھست.
پنج،شش نفر جمهوریخواه و تهدید به اعلام جمهوری
کشمکش دربار استبدادی محمدعلی شاه با دولت مشروطه و مجلس بر سر حدود اختیارات دربار، دولت و مجلس، و نھایتاً بر سر اصول متمم قانون اساسی، داستان پر فراز و نشیبی است. محمدعلیشاه در صدد محدود کردن و از میان برداشتن مجلس بود و مجلس در مقام دفاع از اصول مشروطیت و جلوگیری از تعرض محمد علیشاه به قانون اساسی. در مرحلهای از جدال محمدعلیشاه و مجلس که صحبت آشتی و سوگند و تعھد متقابل در میان بود محمدعلی شاه در سوگندنامه خود به مجلسیان نوشت: «برای رفع سوءظن و اطمینان خاطر عموم به این کلامالله مجید قسم یاد میکنیم که اساس مشروطیت و قوانین اساسی را کلیتاً در کمال مواظبت، حمایت و رعایت کرده و اجرای آنرا بھیچ وجه غفلت نکنیم... و ھرگاه نقض عھد و مخالفت از ما بروز کند، در نزد صاحب قرآن مجید مطابق عھد و شروط و قسمی که از وکلای ملت گرفتهایم، مسئول خواھیم بود. لیله ١٧ ذیقعده ١٣٢۵»
در برابر سوگندنامه محمدعلی شاه نمایندگان نیز بیکار ننشستند. آنان نیز قسمنامهای تهیه کردند و در متن آن باظرافت و به تلویح پذیرش «اساس» سلطنت محمدعلی شاه را مشروط به گردن نھادن او به قوانین کرد: «در این موقع که اعلیحضرت برای رفع سوءظن ملت سوگند یاد فرمودند که حافظ قوانین اساسی مشروطیت باشند، ما وکلای ملت امضاء کنندگان ذیل نیز به این کلامالله مجید قسم یاد میکنیم مادامی که قوانین اساسی و حدود مشروطیت را اعلیحضرت، حامی و مجری و نگھبان باشند، بھیچ وجه منالوجوه خیانت به اساس سلطنت ایشان نکنیم و حدود و حقوق پادشاه مبتوع عادل خودمان را موافق قانون اساسی محفوظ و محترم بداریم.»
محمدعلی شاه به تعھدات خود پایبند نبود. مقدمات کودتا را فراھم میآورد. انجمن رشت خواھان خلع او از سلطنت بود. برخی از نمایندگان مجلس فراتر رفته از خلع محمد علیشاه و برقراری جمھوری سخن گفتند.آستروکراوسکی (از کارگزاران حکومت روسیه در ایران) در گزارش دھم ژانویه ١٩٠٧ به سنپترزبورگ در اینباره مینویسد: «وکلای مجلس در اختلاف با محمدعلی شاه می گفتند که اگر شاه به بیاعتنایی به مجلس خاتمه ندھد، میتوان نظام جمھوری برقرار ساخت.»
درباره گرایش انقلابی و جمھوریخواھانه چند تن از نمایندگان مجلس وقت، گزارشهای هارتویگ، وزیر مختار روس حائز اھمیتاند. در جریان کمشکشھای دربار، مجلس و دولت، وزیر مختار روس گزارشھایی از گفتوشنودھای خود با برخی شخصیتھای معتبر از جمله مجتھد بھبھانی، نظامالسلطنه رئیس الوزراء، مشیرالدوله وزیر امور خارجه و شخص محمدعلی شاه... تھیه و ارسال کرده بود. بخشی از گفتوگوی او با نظامالسلطنه رئیسالوزراء درباره گرایش چندتن از نمایندگان به برقراری جمھوری است. در جریان این گفتوگوست که ھارتویگ به نظامالسلطنه میگوید:«بهخاطر اجتناب از حوادث پیچیدهتر و خطرناکتر، بایستی ھرچه زودتر زمینه آشتی پادشاه با نمایندگان مردم را فراھم نمود.» او میافزاید: «درباریان آذربایجانی شاه این شایعه را دامن میزنند که مجلس میخواھد برای ھمیشه حکومت سلطنتی را در مملکت از میان بردارد و مانند فرانسه رژیم حکومت جمھوری برقرار سازد... آیا واقعاً در مجلس کسانی که طرفدار تأسیس جمھوری ایران باشند وجود ندارند؟» نظامالسلطنه بدون تردید و درنگ میگوید: «چنین افرادی واقعاً وجود دارند اما تعدادشان بیش از پنج تا شش نفر نیست و درست از ھمان اختلافی که متأسفانه بین پادشاه و مجلس وجود دارد مایه و نیرو میگیرند. چنانچه شاه و وزیران و پارلمان با یکدیگر متحد شوند و به فعالیت دوستانه و مفیدی به خیر ملت که ھمه بار سنگینی بینظمی و بی سروسامانی کنونی را بردوش دارد بپردازند، غلبه بر نفوذ مخرب گروه مزبور، و دفع فعالیت ھرج و مرج طلبانه انجمنھا کار دشواری نخواھد بود..»
درباره گرایش انقلابی و جمھوریخواھانه چند تن از نمایندگان مجلس وقت، گزارشهای هارتویگ، وزیر مختار روس حائز اھمیتاند. در جریان کمشکشھای دربار، مجلس و دولت، وزیر مختار روس گزارشھایی از گفتوشنودھای خود با برخی شخصیتھای معتبر از جمله مجتھد بھبھانی، نظامالسلطنه رئیس الوزراء، مشیرالدوله وزیر امور خارجه و شخص محمدعلی شاه... تھیه و ارسال کرده بود. بخشی از گفتوگوی او با نظامالسلطنه رئیسالوزراء درباره گرایش چندتن از نمایندگان به برقراری جمھوری است. در جریان این گفتوگوست که ھارتویگ به نظامالسلطنه میگوید:«بهخاطر اجتناب از حوادث پیچیدهتر و خطرناکتر، بایستی ھرچه زودتر زمینه آشتی پادشاه با نمایندگان مردم را فراھم نمود.» او میافزاید: «درباریان آذربایجانی شاه این شایعه را دامن میزنند که مجلس میخواھد برای ھمیشه حکومت سلطنتی را در مملکت از میان بردارد و مانند فرانسه رژیم حکومت جمھوری برقرار سازد... آیا واقعاً در مجلس کسانی که طرفدار تأسیس جمھوری ایران باشند وجود ندارند؟» نظامالسلطنه بدون تردید و درنگ میگوید: «چنین افرادی واقعاً وجود دارند اما تعدادشان بیش از پنج تا شش نفر نیست و درست از ھمان اختلافی که متأسفانه بین پادشاه و مجلس وجود دارد مایه و نیرو میگیرند. چنانچه شاه و وزیران و پارلمان با یکدیگر متحد شوند و به فعالیت دوستانه و مفیدی به خیر ملت که ھمه بار سنگینی بینظمی و بی سروسامانی کنونی را بردوش دارد بپردازند، غلبه بر نفوذ مخرب گروه مزبور، و دفع فعالیت ھرج و مرج طلبانه انجمنھا کار دشواری نخواھد بود..»
فریدون آدمیت در بررسی گفتوگوی نظامالسلطنه و ھارتویگ مینویسد: «رئیس الوزراء نگفت که آن پنج شش نماینده جمھوریخواه در عقاید سیاسیشان آزاد بودند. در اصطلاح سیاسی زمانه مفھوم جمھوریخواه ملازمت انقلابی داشت و ھارتویگ ھمین معنا را در نظر داشت. اما نظامالسلطنه متذکر گردید که آن اقلیت معدود از اختلاف میان مجلس و شاه مایه و نیرو میگرفت، یعنی بدون اینکه در مجلس از چندان اعتبار سیاسی برخوردار باشد از آن تعارض بھرهبرداری میکرد.»
هرچند آدمیت درباره میزان تاثیرگذاری جمهوریخواهان مجلس در دوران جدال پارلمان با محمدعلیشاه حرفهایی دارد، اما به هر حال از سخنان نظامالسلطنه برمیآید که گروهی هرچند کمتعداد آتش جمهوریخواهی را در مجلس آن زمان نیز همچنان روشن نگاه داشته بودند. با اینهمه اختلاف میان مجلس و شاه به توپ بستن مجلس را در پی آورد و این تلاشها نیز جایی برای ظهور نیافت.