زندگی بد یک خون اشام

[اچ ای جی دختر جن زده]

عاشق بود و ناراحت تشنه به خون و روانی ناراحت از اینکه نمیتونست با کسی دوست بشه برادرش ترکش کرده بود غمگین اون اگه مادرشو بیدا میکرد به عشقش میرسید اما ................. اون خون اشام بود ومادرش رو میکشت اون حتی نمیتونست بره بیرون ترس از اینکه کسی با میخ بکشتش یا بسوزه افتاب سوزناک بود کم کم بارون گرفت باخودش گفت این بهترین وقته برم بیرون رفت بیرون 7 ساعت گذشت افتاب شد اون داشت میسوخت داشت جون میداد با خودش گفت حداقل بدون درد قلب میمیرم راحت میشم اما یکی اومد اونو نجات داد بعد از سال ها علف خاری میخواست دوباره خون بخوره اونم خون همون شخصی که نجاتش داد بحش حمله کرد اما............................ میخی به قلبش کرد اون شخص نامرد دعا خوند تا اینکه خون اشام مرد بدون عشقش با درد شدید بدون خوشحالی ونرمالی اون رفت اما نه بیش مادرش اون دنیا *** مادرش زنده بود خون اشام اهی کشید و رفت اون میخواست برادرش رو بیدا کنه اون تونست بیداش کنه اما داداشش جهنم بود اون سالها خواهرشو گول زده بود که ما خون اشام های خوبی هستیم اون 110 نفر رو کشته بود وهمرو به خون اشام ها میفروخت اما اصلا نمیدونست اون دنیا حساب بس میده همینو بس :4fv: