امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان پیرمرد پیر (بسیار زیبا)

#1
Heart 
داستان پیرمرد پیر  (بسیار زیبا) 1 پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند. دستان پیرمرد میلرزید، چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند، اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت. پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.

پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد. به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند. در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد، در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است. اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود. یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود. با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟‌” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم .” و بعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.
قدرت درک کودکان فوق العاده است. چشمان آنها پیوسته در حال مشاهده، گوشهایشان در حال شنیدن. ذهنشان در حال پردازش پیام های دریافت شده است. اگر ببینند که ما صبورانه فضای شادی را برای خانواده تدارک میبینیم، این نگرش را الگوی زندگی شان قرار می دهند.
داستان پیرمرد پیر  (بسیار زیبا) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط S R U H ، سانا50 ، ~~SARA:HIVA~~ ، tms ، saeid ، نفس هستم ، L²evi ، آرمیتا18 ، Ayda khoshgele ، alishariati2011 ، pari_t ، نفس. ، -Nᴇɢᴀʀ- ، یاسی@_@
آگهی
#2
خیلی زیبا بود داشت گریم میگرفت از این تایپ های گریه آور نذارcrying
Би садар эм нь бэлгийн хавьталд орсон

Тэр ...  нэртэй байсан
پاسخ
 سپاس شده توسط ☆รคђคг★ ، ✘PETER✘ ، نفس هستم
#3
عالی بود
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#4
(20-04-2014، 17:26)SOROU$H نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
خیلی زیبا بود داشت گریم میگرفت از این تایپ های گریه آور نذارcrying

مجبورت نکردن ک بیایی

(20-04-2014، 17:26)SaHaR ♪ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
عالی بود

ی سپاس هم بدع راه دوری نمیری
داستان پیرمرد پیر  (بسیار زیبا) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط نفس هستم
#5
دیگه دست سرنوشت من رو آورد
Би садар эм нь бэлгийн хавьталд орсон

Тэр ...  нэртэй байсан
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘ ، نفس هستم
#6
خوب بود مرسي

پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
آگهی
#7
معرررررررررکه بود Heart
غم اگر  ترکم کند تنهای تنها میشوم...
Confused
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#8
عالی بود+سپاسBig GrinBig GrinBig Grin
..

 [ ᴇvɪʟ ]
사람들의 수용을 위해 사는 경우, 거절로 죽을거야 

..
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#9
مرسی داش
زندگی گاهی من تغیر میکنم




اینگونه



داستان پیرمرد پیر  (بسیار زیبا) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#10
خوب شد نوشتی پیرمرد پیر.اگه نه فکر میکردم پیرمرد جوونهDodgy
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘ ، نفس.


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان