04-08-2013، 17:22
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خاطرات یک مداد (قابل توجه کسانی که مداداشنو گاز میگیرن)(به ترتیب هفته بخوانید)
شنبه یکشنبه
امـــــروز مــرتب و منظــــم با لبـاس نـو و نوک تـیز، این دانش آموز مثل اینکه واقـعا هاری داره.مثـل یـک
پشت ویترین مغازه لـوازم تــحریر مـیدرخــشیـدم. سنجاب هارچنان مرابه نیش کشیده است که جای
شــــــما مـداد نـــبودیــد کــه بـفـهـمـیـد داشـتــن دندان هایش روی بدنم زق زق میکند. مگر من خیارم
نــوک تـیز چــه حـالی داره . منتظر بودم تا اولـیـن که این طور مرا می جَوی. نجو عزیزم. مگر تو موشی
دفتـری را کـه بـه نـوکـم رسید حسابی سیاه کنم یاسنجابی؟ تمام سرم تف مالی شده و جای دندان
یــک دانـش آمـوز کـثیـف کــه آب بـینـی و دهانش های این هیولا رو سرم مانده است.
آویزین بـود از در مغــازه وارد شــد. اول فـکـر کـردم دوشنبه
مریـــض اسـت. جـوری به من نگاه میکرد که انگار دانش آموز عزیز لطفا فـــشار نــده. نوک من از کربن
دفعه اولش است یک مداد خشــگل را از نــزدیـک ساخته شده نه آهن. اگه به نوک عقاب هم اینقدر
می ہبیند. با نگاهش میخواست مرا بخورد اما به فشار بیاوری می شکند چــه بــــرسه به نو نحیــــف
اشتباه مرا خرید. من. لطفا فشار نده، خودم مینویسم. لا اقل به این
سه شنبه دفتر رحم کن. تمام تـنش زخــمی شــده فشار نـده
امروز دانـش آموز با یکی از هم کلاسـی هایــش عزیزم. فشار نده میشکند. آهان خوب شــــــــد نوکم
سر کلاس درس حرفشان شد و قرار دعوا رابرای شکسـت؟ حـالا هـــی بـتـراش، هــی بـتراش. بسه.
زنـگ آخر گذاشتند. وقتی زنگ خورد، دانش آموز مگــه من مته ام. کجارو میخوای سوراخ کنی که این
در حالـی که می لرزید مــرا مثل یک شمشیردر قدرنوکم رو تیزمیکنی.من افزارنوشتنم نه ابزار جنگی
دسـتـــش گـــرفتــه بود. آخر من قرار بود به جنگ چهارشنبه
بـــی ســودی بــروم. قرار بود فقط بر صفحه کاغذ امروز ســر کلاس دانـــش آموز مرا داخل گوشش فرو
بنویسم به او گفــــــتم مـــرا در کــــیفـت بــــگذار میکرد. هـــــی در گوشــش دادم میزدم بچه مگر من
و مـــــــثل بچه آدم بــه خــانه برو. خدا پدر و مادر گوش پــــاک کنم، الان پرده گوشـــت پـــاره مــیشود.
آقــــای این آقـای نـــاظــم را بـیامرزد. معلوم نبود گوشش بدهکار نبود. حتم باید معلم دعوایش میکرد
چه بلایی سرم می آمد. شایـــد آلان گـــــــوشه تا مرا از گوشش بیرون بیاورد. شانس آوردم فقــط مرا
زندان بودم یا شاید داخل جــوی آب. در گوشش فرو کرد، اگر در سوراخ بینی اش فـــــــــرو
میکرد آبرویم پیش بقیه مداد ها میرفت.