21-02-2012، 20:36
دختر ها پس سخت گیری نکنن
|
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه " |
|||||||||||||||||||||||||||||
21-02-2012، 20:36
دختر ها پس سخت گیری نکنن
23-02-2012، 13:29
نامه عاشقانه :
لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مى نهى بر کلام من ، با حترام سلامت مى گويم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مى دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. ديرروز يادگارى هايت همدم من شدند و به حرفهاى نگفته من گوش دادند. و برايم دلسوزى کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکرارى بود و يادآورى خاطرات با تو بودن. دست نوشته ات را مى بوسيدم و گريه مى کردم. زيبا ، به بزرگى مهربانى ات ببخش که اشکهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت کردم. ولى نيافتمت. از کهکشان دلسپردگى من خسته شدى که تاب ماندن نياوردى و بى خبر رفتى ؟ مهتاب کهکشان نيافتنى من ، آنقدر بى تاب ديدنت شده ام که دلتنگى ام را به قاصدک سپردم و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوى تو فرستادم. روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدک هم برنگشت. شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد، اشکالى ندارد. تو عزيزى ، اگه يه قاصدک هم از من قبول کنى ، خودش دنيايى است. کاش ياسهايى که برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز کنند.کاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشکهاى من بيندازد. نازنين ، هر پرنده سفر کرده اى از تو مى خواند و هر غنچه اى که مى شکفد، نام تو را بر زبان مى آورد. نيم نگاهى به روزهاى تنهايى ام کن و لحظه هاى زرد و بى صداى مرا تو آبى و ترانه باران کن. بگذار باز هم قاصدک ترانه هاى من در هواى دلتنگى تو پرواز کند. همين حوالى بى قرارى ها باز هم گلهاى بى تابى شکفته. زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به يادت مثل شمع مى سوزم و ذره ذره وجودم آب مى شود. تو هم به ياد بى تابى هايم شمعى روشن کن و بگذار مثل من بسوزد. مهربانى باران ، يادم کن در هر شبى که بى ستاره شد.
23-02-2012، 16:37
چقد رمانتیک!!!!!!!!!!!!
24-02-2012، 17:23
عطار در کتاب زیبای خویش منطقالطیر آنها را اینگونه بیان میکند:
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنار پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک هفتمین، وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را در کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت وادی اول: طلب چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هرچ هست چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نور ذات چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار وادی دوم: عشق بعد ازین، وادی عشق آید پدید غرق آتش شد، کسی کانجا رسید کس درین وادی بجز آتش مباد وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد عاشق آن باشد که چون آتش بود گرمرو، سوزنده و سرکش بود گر ترا آن چشم غیبی باز شد با تو ذرات جهان همراز شد ور به چشم عقل بگشایی نظر عشق را هرگز نبینی پا و سر مرد کارافتاده باید عشق را مردم آزاده باید عشق را وادی سوم: معرفت بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادیی بی پا و سر سیر هر کس تا کمال وی بود قرب هر کس حسب حال وی بود معرفت زینجا تفاوت یافتست این یکی محراب و آن بت یافتست چون بتابد آفتاب معرفت از سپهر این ره عالیصفت هر یکی بینا شود بر قدر خویش بازیابد در حقیقت صدر خویش وادی چهارم: استغنا بعد ازین، وادی استغنا بود نه درو دعوی و نه معنی بود هفت دریا، یک شمر اینجا بود هفت اخگر، یک شرر اینجا بود هشت جنت، نیز اینجا مردهایست هفت دوزخ، همچو یخ افسردهایست هست موری را هم اینجا ای عجب هر نفس صد پیل اجری بی سبب تا کلاغی را شود پر حوصله کس نماند زنده، در صد قافله گر درین دریا هزاران جان فتاد شبنمی در بحر بیپایان فتاد[۲] وادی پنجم: توحید بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت رویها چون زین بیابان درکنند جمله سر از یک گریبان برکنند گر بسی بینی عدد، گر اندکی آن یکی باشد درین ره در یکی چون بسی باشد یک اندر یک مدام آن یک اندر یک، یکی باشد تمام نیست آن یک کان احد آید ترا زان یکی کان در عدد آید ترا چون برون ست از احد وین از عدد از ازل قطع نظر کن وز ابد چون ازل گم شد، ابد هم جاودان هر دو را کس هیچ ماند در میان چون همه هیچی بود هیچ این همه کی بود دو اصل جز پیچ این همه وادی ششم: حیرت بعد ازین وادی حیرت آیدت کار دایم درد و حسرت آیدت مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیر مانده و گم کرده راه هرچه زد توحید بر جانش رقم جمله گم گردد ازو گم نیز هم گر بدو گویند: مستی یا نهای؟ نیستی گویی که هستی یا نهای در میانی؟ یا برونی از میان؟ بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟ فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟ یا نهٔ هر دو توی یا نه توی گوید اصلا میندانم چیز من وان ندانم هم، ندانم نیز من عاشقم، اما، ندانم بر کیم نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟ لیکن از عشقم ندارم آگهی هم دلی پرعشق دارم، هم تهی وادی هفتم: فقر و فنا بعد ازین وادی فقرست و فنا کی بود اینجا سخن گفتن روا؟ صد هزاران سایهٔ جاوید، تو گم شده بینی ز یک خورشید، تو هر دو عالم نقش آن دریاست بس هرکه گوید نیست این سوداست بس هرکه در دریای کل گمبوده شد دایما گمبودهٔ آسوده شد گم شدن اول قدم، زین پس چه بود؟ لاجرم دیگر قدم را کس نبود عود و هیزم چون به آتش در شوند هر دو بر یک جای خاکستر شودند این به صورت هر دو یکسان باشدت در صفت فرق فراوان باشدت گر، پلیدی گم شود در بحر کل در صفات خود فروماند به ذل لیک اگر، پاکی درین دریا بود او چو نبود در میان زیبا بود نبود او و او بود، چون باشد این؟ از خیال عقل بیرون باشد این
24-02-2012، 20:26
عشق واقعی وجود نداره. اگه کسی واقعا عاشقت باشه باید با همه چیزت کنار ییاد حتی گذشتت. اما پسرا تا میفهمن دختره قبلا دوست پسر داشته ولش میکنن با اینکه شب قبلش با تمام وجود به دختره می گفتن عاشقش هستن!
24-02-2012، 21:09
(24-02-2012، 20:26)jojotala نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. دو نکته: 1- همه ی پسر ها این طوری نیستند 2-بعضی از دختر ها دوستی خود را با دروغ شروع می کنند نه البته همه ی اون ها
24-02-2012، 21:12
دخترا خیلی نامردن بخصوص girl friend خودم
24-02-2012، 21:13
پسرا که بدترن
24-02-2012، 21:16
thank you
25-02-2012، 20:00
عزیزمییییییییییییییی فرشته جونم.
| |||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
داستــآن|سهراب و گردآفريد| | |||||
داستــآن|سياوش و سودابه| | |||||
داستــآن|شاهنامه_زال| | |||||
داستــآن "ویتــآتو ژیلینسـ ـ ــکآی" |