ارسالها: 470
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 1075
سپاس شده 700 بار در 341 ارسال
حالت من: هیچ کدام
مَعشوق ِ مَنْ
مَردی سْتْ
دَر رویآهآی ِ دور دَسْتْ
سَرْشآر اَز مِتآنت،غُرورْ وَ وَقــ ـآر
رُخْ دَرْ رُخ ِ او
غَرْقْ میشَوَم در اِصآلَتَشْ. . .
به تَمــ ـآم ِ حَرْفْهــ ـآی ِ رَد ّ و بَدَلْ نَشُدهء بِینِمــ ـآنْ سوگَنْدْ
حُضورَشْ حُرْمَتی دارد بَس مُقَدََّس
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15381 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
نـــَــﮧ.... !
الــآن نـَــﮧ... !
فـِـعلا دورت شُلوغــِـﮧ.... !
تَنهــآت كـــﮧ گـُـذاشتـَـטּ....یـــآد ِ مـَـטּ مے اُفتے....
اونوَقت دیگـِــﮧ شَرمنده
چون احتـِمالا مـَــטּ دیگـــِــﮧ تَنهـــآ نیستـَـم !!
ارسالها: 470
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 1075
سپاس شده 700 بار در 341 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دیـشَبــ خُـدا آهستـٍـﮧ دَر گـوشَمْــ ـ گـفتــــ
دیـگـ ـﮧ بَـسـِـﮧ!!
بـارانَـمْــ ـ اَز اَشکـــ هـایـت خـِجـآلـت مے کـشَد... !!!
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24895 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
در بدترین روزها امیدوار باش زیرا
که زیباترین باران ها از سیاه ترین
ابرهامیبارند
ارسالها: 906
موضوعها: 620
تاریخ عضویت: Oct 2012
سپاس ها 1757
سپاس شده 3366 بار در 924 ارسال
حالت من: هیچ کدام
داستان ديوانگی و عشق
زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.
ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!
ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!
چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬ همه قبول کردند.
ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !
همه به دنبال جايی بودند که قايم بشوند.
نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.
خيانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.
اصالت به ميان ابر ها رفت.
هوس به مرکز زمين راه افتاد.
دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت٬ به اعماق دريا رفت.
طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.
حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق.
آرام آرام همه قايم شده بودند و
ديوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ ...
اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.
تعجبی هم ندارد. قايم کردن عشق خيلی سخت است.
ديوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزديک می شد٬ که عشق رفت وسط يک دسته گل رز آرام نشت.
ديوانگی فرياد زد: دارم ميام. دارم ميام ...
همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود.
بعد هم نظافت را يافت. خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبری نبود.
ديوانگی ديگر خسته شده بود که حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.
ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.
صدای ناله ای بلند شد.
عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد٬ دست هايش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.
شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.
ديوانگی که خيلی ترسيده بود با شرمندگی گفت
حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟
عشق جواب داد: مهم نيست دوست من٬ تو ديگه نميتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می کنم از اين به بعد يار من باش.
همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.
و از همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...
نظرت چیه؟
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15381 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
صبـ ـر کُنـ !
اینـ تمآمـ حـ ـرفمـ نیستــ
" تـ ـــو " نبآیـ ـد دُعآے مَنـ بآشے
از خُـ ـدآ خواستمـ موافـ ـق بـ ــود
میتـ ـوآنے " خُــ ـدآے " مـ ـن بآشے .. ..
ارسالها: 1,877
موضوعها: 34
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 5513
سپاس شده 6600 بار در 3565 ارسال
حالت من: هیچ کدام
گاهی حــــرف ها وزن ندارد …
ریتم ندارد …
آهنگ ندارد …
اما خوب گوش کن …
درد دارد … درد ...
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15381 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
عاشق که میشی
هم حسود میشی
هم خودخواه
هم دیوونه
هم تنها !!!
ارسالها: 470
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 1075
سپاس شده 700 بار در 341 ارسال
حالت من: هیچ کدام
تو را بجای تمام کسانی که نشناخته ام می دارم
تو را بجای تمام روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود
تو را بخاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را بجای تمام روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم