24-12-2012، 15:27
الف)خط
تاريخ پيدايي خط، به درستي معلوم نيست. اين اندازه روشن است كه نخستين نوشتارهاي انسان، بسيار ساده و ابتدايي بوده است؛ به اين معني كه با طرزي به دور از ظرافت تصوير چيزها را ميكشيدند و به اين ترتيب مقصود خود را به ديگران ميفهماندند. به اين نوع خط « خط تصويري » ميگويند. خط تصويري به تدريج تكامل پيدا كرد و پس از گذشتن از مرحله علامتنويسي (معني نگاري) به مرحلهي الفبايي قدم گذاشت. الفبا براي اولين بار در ميان فنيقيها، كه در سرزمين فنيقي (لبنان كنوني و حوالي آن) سكونت داشتند، رواج پيدا كرد و از آنجا به ساير جاها پراكنده شد. ايرانيان در دوره پادشاهي مادها، علامتهاي ميخي بابلي را اقتباس كردند و مانند فنيقيها، از آن الفبايي مستقل ترتيب دادند. خط ميخي: الفبايي را كه ايرانيان در عهد باستان به كار ميبردند، خط ميخي نام نهادهاند. اين نام گذاري از آن جهت بوده است كه براي نوشتن آن از ميله آهني كوچك يا چوبي شبيه به ميخ استفاده ميكردند و خطهايي كه با آن بر لوحههاي گلي نقش ميكردند شبيه به ميخ بود. اين خط كه ميتوان آن را خط « هجايي » ناميد، داراي سي و شش حرف (هجا) بود و از چپ به راست نوشته ميشد. خط اوستايي: تاريخ اختراع خط اوستايي را اواخر دوره ساساني دانستهاند. از اين خط براي نوشتن متون ديني مربوط به آيين زردشتي، به ويژه كتاب اوستا استفاده شده است. اين خط از راست به چپ نوشته مي شد و چهل و چهار حرف داشت. خط پهلوي: خطي را كه ايرانيان در عصر اشكاني و ساساني به كار ميبرند و تا چند قرن بعد از اسلام هم به كار ميرفته است، خط « پهلوي» مينامند. كلمهي «پهلوي» اصلاً از واژهي «پژتو» گرفته شده كه اسم قوم اشكاني بوده است.
خط پهلوي كه قسمت عمده ادبيات پارسي ميانه بدان نوشته شده داراي اصلي آرامي (يكي از خطوط سامي) است. اين خط بيست و دو حرف (هجا) داشته و به مانند اوستايي از راست به چپ نوشته ميشده است.
ب) زبان
زبان ايرانيان پيش از اسلام – كه مادر و ريشه زبان روز ايران است – پارسي (فارسي) ناميده ميشود. اين زبان از شاخه زبانهاي هندو اروپايي است و به سه دورهي جداگانه تقسيم ميشود :
1. فارسي باستان: كه در دورهي هخامنشي رايج بوده و فرمانها و نامههاي شاهان به آن زبان نوشته ميشده است.
2. فارسي ميانه (پهلوي): زبانهاي ايراني ميانه به دو گروه عمده شرقي و غربي و هر كدام از اين دو گروه خود به دو شاخهي شمالي و جنوبي تقسيم ميشوند: شاخه شمالي از گروه غربي را «پهلوانيك » (پارتي) و شاخه جنوبي از گروه غربي را « پارسي ميانه » ميگويند. از شاخه شمالي يا پهلوانيك آثار زيادي در دست نيست اما از شاخهي جنوبي (پارسي ميانه) نگارشتهها و نوشتههاي بسيار موجود است.
3. فارسي نو: پس از ورود اسلام به ايران زبان فارسي با استفاده از خط (الفبا) عربي به مرحله نويني گام نهاد كه در اصطلاح بدان فارسي نو (دري) گفته ميشود.
پيوستگيهاي فرهنگي و ادبي دوره ساساني با عصر اسلامي
نوشتههاي پارسي ميانه كه از روزگار ساسانيان به دست ما رسيده است. تنها بخشي از ادبياتي است كه در آن زمان وجود داشته است. آثار فراوان ديگري به پارسي ميانه وجود داشته كه مصنّفان اسلامي از آنها نام بردهاند. برخي از آنها را هم به زبان عربي ترجمه كرده بودند.
از مهمترين اين نوشتهها ميتوان كتاب «خداي نامه» را نام برد كه در اواخر عهد ساساني پديد آمد و در نخستين سدههاي اسلامي چند بار به عربي ترجمه شد.
از روي ترجمههاي خداي نامه «سيرَالملوك» ها و «شاهنامه» هاي متعددي پرداخته شد كه يكي از آنها شاهنامهي منثور "ابومنصور عبدالرزاق توسي" است. در كتابهاي اخلاقي و آموزش فارسي مانند قابوس نامه، بحرالفوايد، نصيحته الملوك و اخلاق ناصري از اندرز نامهها و پند نامهها و پندهاي عصر ساساني كم و بيش استفاده شده است.
در زمينه ادبيات داستاني، علاوه بر روايات پهلواني و تاريخي، وجود كتابهايي مانند هزار افسانه يا داستانهاي مربوط به خسرو و شيرين و هفت پيكر كه به دورههاي پيش از اسلام باز ميگردد، گذشتهي ادبي پرباري را نشان ميدهند.
زبان و ادبيات در ايران بعد از اسلام
در گذشته، دورههاي تاريخ ادبيات را بر مبناي سلسلهها تقسيم بندي ميكردند مانند: شعر دورهي غزنوي يا ادبيات دورهي مغول. اما امروزه سير ادبيات فارسي را بر منباي شاخصها و سنتهاي ادبي و با توجه به افراد شاخص و سنتگذار تقسيمبندي ميكنند. منظور از شاخصها و سنت گذاران، افرادي هستند. كه مهمترين ويژگيهاي ادبي يك مقطع را ميتوان در آثار آنها پيدا كرد.
تقسيم دورههاي ادبي بر اين مبنا، لزوماً با تقسيمات سياسي، تاريخي و جغرافيايي همخواني و هماهنگي ندارد. گاهي شاعري كه از نظر زماني در دورهاي زندگي ميكند از لحاظ ادبي و فكري در دوره پس يا پيش از خود قرار ميگيرد.
با توجه به همين اصل كلي و صرف نظر از جريانهاي تاريخي، قلمرو بحث اين كتارب را در باب ادبيات ايران بعد از اسلام به چند دوره تقيسم ميكنيم.
خود آزمايي درس اول
1) الفبا، براي اولين بار در ميان كدام يك از اقوام و در چه زماني رواح رواج پيدا كرد؟
در ميان فنيقيها و حدود سه هزار سال قبل از ميلاد.
2)چرا سلسههاي تاريخي و حوادث سياسي نميتوان در تقسيم بندي اصل و مبنا قرار گيرد؟
زيرا سلسلههاي تاريخي و حوادث سياسي و اجتماعي فقط ميتوانند سير تحول و گذرا يك دوره را به دورهاي ديگر، كند يا تند كننده ولي هرگز در اين تقسيم بندي اصل و مبنا قرار نميگيرند.
3) اوستاي موجود از چه كتابهايي تشكيل شده است؟
اوستاي موجود از پنج كتاب ب ه نامهاي يسنا، يشتها، و يسپرد و نديدا و خرده اوستا تشكيل شده است كه جملگي حاوي نيايش اهورا مزدا، خداي بزرگ و بيهمتا. ايزدان و فرشتگان، ستايش پاكي و نيكي و راست كرداري، نكوهش ديوان و اهريمنان و همچنين دستورها و احكام و ذكرهاي مذهبي است.
4) خداي نامه چيست و منشأ و سرمشق چه نوع آثاري است؟
كتابي مهم است كه در اواخر عهد ساساني پديدآمد و در نخستين سدههاي اسلامي چند بار به عربي ترجمه شد و از روي ترجمههاي آن سيرالملوكها و شاهنامههاي متعددي پرداخته شد كه يكي از آنها شاهنامه منثور ابومنصور عبدالرزاق توسي است. اين كتاب منشأ و سرمشق آثار تاريخ نويسي در دورههاي بعد شد.
بخش اوّل
عصر پيش از رودكي
درآمدي بر عصر پيش از رودكي يا دوره شكل گيري زبان و فرهنگ جديد ايران (از سال 21 تا 250 هـ.ق)
سال 21 هـ.ق را از آن رو آغاز اين دوره قرار داديم كه در اين سال، امپراطوري عظيم ساساني كه از درون متلاشي شده بود. در برابر سپاه تازه نفس اسلام به زانو درآمد و در جنگ مهمي كه در حدود نهاوند، ميان دو طرف رو ي داد. يزدگرد سوم آخرين امپراطور ساساني، شكست خورد و عربها اين نبرد را «فتحالفتوح» ناميدند. از اين تاريخ به بعد نزديك به دويست سال، ايران از داشتن حكومت مستقل ملي محروم بود. با وجود اين جنگ و گريزهاي برخي از ايرانيان مخالف مانند المقنع به آفريد، بابك و كوشش ابومسلم خراساني، در برانداختن حكومت بنياميه و هم تلاشهاي ايرنيان دانش دوست در فرآگرفتن زبان عربي و انتقال ميراث فرهنگي گذشته ايرانيان به دامن اسلام از طريق ترجمهي متون پهلوي به عربي، در سرتاسر اين دو قرن ادامه داشت تا اين كه ابتدا امراي طاهري و بعد از آنها سامانيان در شرق و شمال شرقي ايران حكومتهاي نسبتاً مستقّلي تشكيل دادند.
درس دوّم
پيشگامي ايرانيان
ايرانيان تنها در قلمرو علوم نقلي و ادبي پيشگام نبودهاند. بلكه در زمينه علوم عقلي هم به دليل سابقه درخشاني كه پيش از اسلام در حوزه علمي گندي شاپور كسب كرده بودند. در صف مقدم قرار داشتند.
علل اصلي تأثير ايرانيان را در نقل و تدوين و نشر علوم در تمدن اسلامي، ميتوان چنين خلاصه كرد:
1-راه يافتن ايرانيان به دستگاه حكومت به ويژه در عصر عباسي و به دست گرفتن قدرت و امكانات دولتي.
2-چون ايرانيان، پيش از اسلام بر اثر رواج اديان و مذاهب مختلف باعث و تحقيق پيرامون مسائل ديني آشنا بودند. در دوره اسلامي نيز به مباحثات مذهبي رو آوردند و همين برخورد مذاهب و معتقدات با يكديگر عامل عمدهاي براي توجه كردن مسلمين به برخي از دانشهاي آن روزگار بود.
3-در فرهنگ ايرانيان علوم مختلف از قبيل رياضي، فلسفه و طب وجود داشت كه از فرهنگ يوناني يا هندي ترجمه و اقتباس شده بود و مدتها در گُندي شاپور تدريس ميشد با ترجمه اين علوم به زبان عربي، روحيه علمي مناسب با آن هم به فرهنگ اسلامي انتقال يافت و به دليل زمينه مناسبي كه در دامان اسلام پيدا كرد، به شدت مورد توجه و استقبال قرار گرفت.
شعوبيه
سياست بني اميه در مورد اقوام عجم (غيرعرب) و به ويژه ايرانيان، سخت گيرانه و از روي بيانصافي بود. آنان سيادت را خاص اعراب و همه اقوام و ملل ديگر را بنده و فرودست خود ميدانستند و با آنها همچون بندگان و افراد پست رفتار ميكردند. اين سياست بر ايرانيان كه خود را از هر جهت از تاريان برتر ميديدند. بسيار گران آمد و آنان را به واكنش شديد و مقابله به مثل و ادار كرد. به اين ترتيب كه ابتدا با تمسك به آيه شريفه: « اِناّ خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَراً وَ اُنْثي وَ جَعَلْنا كُمْ شُعُوبآً وَ قِبائلَ لِتَعارَ فوُا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَالله اَتقَيكُمْ.» موضوع برابري عرب و عجم را مطرح كردند و تنها عامل امتياز بخش را «تقوا» دانستند اما چون اعراب به اين امر راضي نشدند و همچنان به رفتار نادرست خود ادامه ميدادند. با حالت پرخاش، موضوع برتري عجم بر عرب را پيش كشيدند و حتي در نوشتهها و آثار خود در تحقير اعراب كوشيدند؛ اين گروه كه در دورههاي بعد نيز فعاليت داشتند « شعوبيه » ناميده شدند.
فارسي نو (دري) در ادامه پارسي ميانه
كلمه « دري» به معني « درباري» و منسوب به «در» (درباره درگاه) است و در اصطلاح، به زبان دولتي دستگاه ساساني اطلاق ميشود. گويش دري دنباله پهلوي ساساني است و در آن عناصري از پهلوي اشكاني هم ديده ميشود. اين گويش ابتدا در شرق ايران رايج بود اما در دوره بعد از اسلام، رسميت يافت و در امور اداري و براي نوشتن آثار ادبي به كار گرفته شد.
خط عربي
به درستي روشن نيست كه خط عربي از چه تاريخي براي نوشتن فارسي به كار رفت. قديمترين كتابي كه به خط فارسي امروز در دست است كتاب « ابثنَيه مَنْ حقايق الازويه» است كه در سال 477 هـ.ق توسط اسدي توسي و در زمينه پزشگي تحرير شده است.
استفاده از خط عربي در زبان فارسي، زبان و فرهنگ تودههاي مردم ايران را به ديانت مقدس اسلام نزديك كرد. اولين آثار شعر ونثري هم كه به زبان فارسي پديد آمد. در واقع همين خصلت را در خود منعكس كرده است.
نخستين سخن سرايان فارسي
در ايران پيش از اسلام، چه بسا كه به همين زبان فارسي هم شعر وجود داشته است اما مبناي وزن در شعر پيش از اسلام با آنچه ما به عنوان «شعر عروضي» ميشناسيم متفاوت بوده است؛ حتي از قرنهاي اوليه اسلامي هم اشعاري به لهجههاي محلي و گاه به فارسي دري موجود است كه در آنها مبناي عروض فارسي رعايت نشده است رواج شعر به شيوه عروضي از نيمهي اول قرن سوم هجري پيشتر نميرود و پيش از آن، اگر شعري هم وجود داشته، بر شيوه عروضي نبوده است.
تذكره نويسان از حكيم ابوحغص سغدي و عبّاس مروزي به عنوان نخستين شاعران پارسي گوي نام برده و حتّي اشعاري را هم به اين دو نسبت دادهاند امّا اطلاّعات مربوط به آنها جنبه تاريخي ندارد.
اوّلين نمونههاي شعر عروضي به زبان دري به اواخر دورهي طاهريان مربوط ميشود. حنظله بادغيسي، از شاعران منسوب به آل طاهر است كه ديوان شعري هم بدو نسبت دادهاند. اما بيشتر بايد به قول مسلّم تاريخ سيستان اعتماد كرد كه نخستين شاعر پارسي گوي را محمّد بن وضعيت سيستاني معرّفي ميكند. پس از او شاعران ديگر نيز به پارسي شعر گفتند. حمايت يعقوب ليث از شعر فارسي، به عنوان نقطهي عطفي در ادبيّات فارسي دري بايد مورد توجّه و تأكيد قرار گيرد و سال « 251 هـ . ق .» نقطه شروع شعر فارسي دري در دوره اسلامي، قلمداد ميشود.
خود آزمايي درس دوّم
1) فارسي نو (دري) را تعريف كنيد؟ درباره منشأ آن چه ميدانيد؟
كلمه داري به معني درباري و منسوب به در (دربار، درگاه) است و در اصطلاح، به زبان دولتي دستگاه ساساني اطلاق ميشود.
پاسخ قسمت دوّم سؤال: دنبالهي پهلوي ساساني است و در آن عناصري از پهلوي اشكاني هم ديده ميشود.
2) آيا ميتوان نخستين شاعر فارسي دري را مشخص كرد؟ چرا؟
خير ـ چون شعر در نزد تمام اقوام عالم، ناگزير از زماني آغاز ميشود كه انسان توانسته است شور و هيجان دروني خود را با كلام خيال انگيز و مؤثر بيان كند و براي چنين امري نميتوان آغازي معيّن كرد.
3) كدام منبع، محمّد بن وصيف را نخستين شاعر پارسي گو معرفي كرده است؟
تاريخ سيستان
4) قديمترين كتابي كه به خطّ فارسي امروز در دست است، چه نام دارد و در چه زمينهاي تأليف شده است؟ اين اثر به خطّ كيست؟
الابنيه عن حقايق الادويه ـ در زمينهي پزشكي ـ اين اثر به خطّ اسدي توسي است.
بخش دوم
عصر رودكي
درآمدي بر عصر رودكي يا دورهي تغزّل و خرد آزمايي
عصر رودكي از نظر سياسي و تاريخي، هم زمان است با دورهي اوج و اعتلاي حكومت ساماني در ماوراء النّهر و خراسان كه بيش از صد سال دوام داشته است. بخارا عمدهترين مركز فرهنگي به شمار ميآمد و فقها و اديبان، آثار ارزندهاي به پارسي و تازي پديد آوردند. از ديگر مراكز فضل و دانش و ادب، ميتوان سمرقند، مرو، توس، هرات و نيشابور، را نام برد.
شعر در عصر ساماني
در اين عصر با ظهور شاعران بزرگي چون رودكي و شهيد بلخي، شعر دري با تمام ويژگيهاي زباني و مضموني خود، رو به گسترش نهاد.
كثرت شاعران در اين دوره و شاعر نوازي و ادب پروري امراي ساماني نشان ميدهد كه بيشتر آنها، خود از درك زيبايي شعري بيبهره نبودهاند. از آن ميان، رودكي عنوان «پدر شعر فارسي» يافت و عظمت مقام او را بعضي از شاعران دورهي بعد مانند عنصري و فرّخي ستودند. طرز شاعري آنان بر سادگي لفظ و آساني معني استوار بود و بيشتر به بيرون و واقعيت حيات نظر داشتند.
موضوعات شعري، گذشته از وصف، بيشتر ستايش بود و اندرز و معاني تغزلي و احساسي و كمي هم مزاح. قالبهاي شعري، قصيده و قطعه و اندكي هم رباعي بود. محور فكري شاعران اين دوره خرد و تكيه بر دانش و فضيلت بود.
درس سوم
شهيد بلخي، خردمندي اندوهگين
ابوالحسن شهيد بلخي، از معاصران اميرنصر بن احمد ساماني و ابوعبداللّه جيهاني است كه بايد پيش از فردوسي، عنوان «شاعر خرد» را به او اختصاص داد. دانش شهيد افزون و خطّش نيكو بود و با فلسفه و كلام آشنايي داشت و به تازي و پارسي شعر نيكو ميگفته است. دانش و خواسته:
دانـش و خواستـه است نرگـس و گـل
كه به يك جاي، نشكفنـد به هم
هركه را دانش است خواسته نيست
و آنكه را خواسته است، دانش كم
رودكي، شاعر غزل و خرد آزمايي
ابوعبداللّه، جعفر بن محمّد را از آن رو «رودكي» ميگفتند كه در « رودك» يكي از روستاهاي سمرقند به دنيا آمده و در همان جا هم نشو و نما يافته بود. او در كودكي حافظه اي نيرومند داشت؛ چنان كه نوشتهاند در هشت سالگي قرآن را حفظ كرد و به شاعري پرداخت. قصيدههاي رودكي در نهايت لطف و استحكام و مثنويهايش سنجيده و رقّتانگيز بود. عنصري بر او رشك ميبرد: غزل را « رودكيوار » نيكو ميدانست و اعتراف ميكرد كه غزل او رودكي وار نيست. شاعران نزديك به روزگار او، او را شاعري نابينا ميشناختهاند اما از سخن خود او و به ويژه توصيفهاي دقيق و رنگارنگش، بر نميآيد كه همه عمر را در كوري گذرانده باشد. او در سال 329 هــ . ق. در زادگاهش در گذشت.
آثار و اشعار شيوه و شاعري رودكي
از ديوان عظيم رودكي كه گفتهاند صد دفتر شعر بوده، بيش از حدود هزار بيت بر جاي نمانده است. وي علاوه بر قصيده و غزل و قطعه و حتّي رباعي، چند مثنوي نيز سروده است. مثنوي كليله و دمنه و منظومه سندبادنامه، از آن جملهاند و از آنها جز ابياتي پراكنده در دست نيست.
رودكي در سرودن قصيدههاي مدحي و وصفي استاد بود و سبك وي، سبك خراساني يا تركستاني نام دارد و از خواصّ عمده آن، سادگي و در عين حال متانت و استحكام را ميتوان برشمرد. قصيده « پيري و ياد جواني » نمونه بارز اين گونه اشعار اوست.
تخيّل شعر رودكي بسيار نيرومند و زبانش ساده و روان و زنده و پر تپش است. توصيفهاي او طبيعي است و وي شعر فارسي را به كمال نسبي نزديك كرده است؛ از اين رو، برخي او را «پدر شعر فارسي» و «سلطان شاعران» لقب دادهاند. در شعر او شور و شادي، زهد و اندرز شكّ و يقين به هم در آميخته است. با اين حال او در مقابل غم و اندوه روزگار دلي قوي و فكري توانا دارد و در هر فرصتي، آدمي را به بردباري فرا ميخواند.
پند زمانه:
زمــانــه پنــدي آزاده وار داد مـــــــرا
زمانه را چو نكو بنـگري همه پنـد است
زبان ببند -مرا گفت- و چشم دل بگشاي
كه را زبان نه به بنداست، پاي در بنداست
بدان كسي كه فزون از تو آرزو چه كني؟
بدان نگر كه به حــال تو آرزومنـد است
خود آزمايي درس سوّم
1 ) از ويژگيهاي عمده شعر شهيد بلخي دو مورد را ذكر كنيد؟
1 ـ شهيد به تازي و پارسي شعر ميگفت.
2 ـ اشعار او غالباً با چاشني فكر و فلسفه توأم شده است.
2) در باب رودكي گفتهاند: « شعر او را بر شمرده ره صد هزار را هم فزون آيد اگر چونان كه بايد بشمري » اين مطلب نشانهي چيست؟ از اين تعداد شعر، چه مقدار در دست است؟
قسمت اوّل سؤال: نشانه ديوان عظيم رودكي است.
قسمت دوّم سؤال: از اين تعداد شعر، بيش از حدود هزار بيت بر جاي نمانده است
3) كدامين آثار توسّط رودكي به نظم در آمده است؟ آيا اين آثار در دست است؟
قسمت اول: كليله و دمنه و منظومه سندباد نامه
قسمت دوم: از آنها جز ابياتي پراكنده در دست نيست.
4) لقب « پدر شعر فارسي » خاصّ كدام يك از شاعران زير است؟
الف ـ رودكي
ب ـ فرّخي
ج ـ عنصري
د ـ منوچهري
بوشكور بلخي، شيفته دانايي
كودكي بوشكور، شاعر قرن چهارم هجري، با ايّام سالخوردگي رودكي سمرقندي و دوران كهولت وي با جواني فردوسي توسي مصادف بوده است. بوشكور از نظر مضمون و فكر و زبان و جلوههاي شعري، حدّ وسط رودكي و فردوسي به شمار ميرود.
مهمترين اثر او مثنوي «آفرين نامه» كه سرشار از اندرز و حكمت است ميباشد، كه جز ابياتي پراكنده چيزي از اين مثنوي به دست ما نرسيده است.
از آفرين نامه:
خردمنــد گويد خرد پادشاست
كه برخاص و برعام فرمانرواست
خـرد را تـن آدمي لشكر است
همـه شهوت و آرزو چاكـر است
جهان را به دانش توان يافتن
بــه دانش توان رستن و بافتن
كسايي، پرچمدار ادبيّات شيعه
دوازده سال از مرگ رودكي، شاعر پر آوازه قرن چهارم هجري ميگذشت كه ابوالحسن كسايي (به سال 341 هــ . ق.) در مرو ديده به جهان گشود. دوران شاعري كسايي با اواخر عهد ساماني و اوايل كار غزنويان هم زمان بوده است. وي در آغاز كار، مدّاح پادشاهان بود امّا در ميانه عمر پشيمان شد و به پارسايي و اندرزگويي روي آورد. مذهب او شيعه دوازده امامي است و او را بايد پيرو رودكي و پيشرو ناصر خسرو، شاعر آزاده قرن و پنجم هجري دانست.
اشعار كسايي
ديوان كسايي ظاهراً تا قرن ششم هجري موجود بوده و بعدها از ميان رفته است. كساني كه ديوان او را ديده بودند، آن را كتابي مشحون به مدايح و مناقب پيامبر و آل و سرشار از زهد و پند و موعظه توصيف كردهاند. او پيشگام شاعراني چون قوامي رازي (شاعر شيعي قرن ششم) و محتشم كاشاني (شاعر مرثيه سراي قرن دهم) است. يكي از قصيده هاي كسايي كه با اين بيت آغاز ميشود. نخستين سوگنامه مذهبي فارسي است كه به موضوع فاجعه كربلا پرداخته است:
باد صبا در آمد، فردوس گشت مرا
آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا
كسايي را « نقاش چيره دست طبيعت » هم گفتهاند.
« نمونه شعري » در وصف شنبليد:
بگشاي چشم و ژرف نگه كن به شنبليد
تابان به سان گوهر، اندر ميان خويد
برسان عاشقي كه ز شرم رخان خويش
ديباي سبز را به رخ خويش در كشيد
خودآزمايي درس چهارم
1) مثنوي «آفرين نامه» از كيست؟
از بوشكور بلخي
2) موضاعات شعري عصر رودكي كدامند؟
موضوعات شعري، گذشته از وصف، بيشتر ستايش بود و اندرز و معاني تغزّلي و احساسي و كمي هم مزاح.
3) چرا كسايي را پرچمدار ادبيّات شيعه دانستهاند؟
زيرا مذهب او شيعهي دوازده امامي بوده و هم زمان با فردوسي به عنوان نخستين شاعر دلبسته اهل بيت، درفش جانبداري و ستايش خاندان پيامبر را بر دوش كشيده است: مدحت كن و بستاي كسي را كه پيمبر بستود و ثنا كرد و بدو داد همه كار ...... و همچنين نخستين قصيدههاي منقبت و مرثيه را بايد در ديوان كسايي جستجو كرد.
4) عنوان «پدر شعر فارسي» به كدام شاعر نسبت داده شده است؟
رودكي
5) كدام شاعر را پيرو رودكي و پيشرو ناصرخسرو دانستهاند؟
كسايي
6) اين ابيات سروده كيست؟
اي آن كه غمگيـنّ و سـزاواري / واندر نهان، سرشك هـمي بـاري
رفت آن كه رفت و آمد آنكه آمد / بود آن چه بود، خيره چه غم داري!
همواره كرد خواهي گيتـي را؟ / گيتي اسـت، كي پـذيرد هـمـواري
رودكي
بخش سوم - عصر فردوسي
درآمدي بر عصر فردوسي، دورهي حماسه ملّي و فرد آرماني
سرزمين دوره ادب فارسي كه از نيمه سده چهارم تا نيمه سده پنجم (450-350 هـ.ق) طول كشيده است. عصر فردوسي يا عصر حماسه ملي و فرد آرماني نام نهادهايم.
آغاز اين دوره هم زمان است با اوج حاكميت سامانيان، در واقع، عصر انديشه استقلال ملي ايران است. بنابراين امراي ساماني با تأكيد بر ضرورت تأليف به زبان فارسي دري و گردآوري تاريخ و روايات گذشته ايران و همچنين با تشويق شاعران و نويسندگان و مؤلفان علوم و فنون، ميكوشند در ماوراءالنهر و خراسان بزرگ تركيب تازهاي از هويت فرهنگي را كه عبارت است از باز يافتن انديشه ايراني در چارچوب فرهنگ اسلامي – ترويج كنند. در آغاز اين دوره، هنوز بيش تر دانشمندان ايران به ضرورت، آثار خود را به عربي مينوشتند تا بتوانند در سرتاسر دنياي اسلام خوانندگان بيشتري پيدا كند ولي آن جا كه به قلمرو كار سامانيان مربوط ميشد. بيشتر نويسندگان فارسي زبان به نوشتن به زبان فارسي تشويق ميشدند. نثر هم در عصر سامانيان مانند نظم رو به ترقي گذاشت و در سال 346 هـ.ق به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق حاكم توس، داستانها و روايت زيادي مربوط به تاريخ گذشته ايران فراهم شد و به صورت مجموعهاي مستقل به زبان فارسي درآمد و به نام شاهنامه (شاهنامه منثور)، به عنوان نخستين اثر مستقل نثر فارسي در اختيار همگان قرار گرفت، كه چند سال بعد دقيق توسي و پس از او فردوسي نظم اين شاهنامه را به عهده گرفتند.
شعر اين دوره؛ بسيار اندك است ولي با اين حال، ميتواند استحكام قالب و معني تنوع اوزان و قالبها، گونهگوني مضامين و مايهها و خيالهاي شعري اين عصر را نشان بدهد. سنت داستان پردازي، منظومه سرايي اخلاقي و نظم حماسههاي ملي در اين دوره پايه گذاري ميشود.
شعر اين عصر، منادي صلح و آرامش و رفاه و شادي است و از خصوصيات بارز آن نزديكي يه طبيعت. آميختگي با موسقيي، داشتن رنگ ملي و ايراني در برگيرنده مايههاي حكمي و اخلاقي و فقدان مايههاي عرفاني و آسماني است. محور فكري شعر اين دوره، عشق به حقيقت، برتري يافتن خير در برابر شعر، بهروزي قوم ايراني و در نهايت، همه انسانهاي حق طلب است.
نكته:
نكته اصلي جريان شعر در اين دوره، بر حمايت از فرهنگ قومي و اهميت و اعتبار بخشيدن به زبان فارسي است.
در اين دوره، علاوه بر غزنه، توس به عنوان مهمترين فرهنگ شهر مورد توجه قرار ميگيرد و سه شاعر حماسه سراي اين عصر، يعني دقيقي و فردوسي و اسدي از اين شهر برميخيزند و ادبيات مردمي در كنار ادبيات ستايشي شكل ميگيرد.
تاريخ پيدايي خط، به درستي معلوم نيست. اين اندازه روشن است كه نخستين نوشتارهاي انسان، بسيار ساده و ابتدايي بوده است؛ به اين معني كه با طرزي به دور از ظرافت تصوير چيزها را ميكشيدند و به اين ترتيب مقصود خود را به ديگران ميفهماندند. به اين نوع خط « خط تصويري » ميگويند. خط تصويري به تدريج تكامل پيدا كرد و پس از گذشتن از مرحله علامتنويسي (معني نگاري) به مرحلهي الفبايي قدم گذاشت. الفبا براي اولين بار در ميان فنيقيها، كه در سرزمين فنيقي (لبنان كنوني و حوالي آن) سكونت داشتند، رواج پيدا كرد و از آنجا به ساير جاها پراكنده شد. ايرانيان در دوره پادشاهي مادها، علامتهاي ميخي بابلي را اقتباس كردند و مانند فنيقيها، از آن الفبايي مستقل ترتيب دادند. خط ميخي: الفبايي را كه ايرانيان در عهد باستان به كار ميبردند، خط ميخي نام نهادهاند. اين نام گذاري از آن جهت بوده است كه براي نوشتن آن از ميله آهني كوچك يا چوبي شبيه به ميخ استفاده ميكردند و خطهايي كه با آن بر لوحههاي گلي نقش ميكردند شبيه به ميخ بود. اين خط كه ميتوان آن را خط « هجايي » ناميد، داراي سي و شش حرف (هجا) بود و از چپ به راست نوشته ميشد. خط اوستايي: تاريخ اختراع خط اوستايي را اواخر دوره ساساني دانستهاند. از اين خط براي نوشتن متون ديني مربوط به آيين زردشتي، به ويژه كتاب اوستا استفاده شده است. اين خط از راست به چپ نوشته مي شد و چهل و چهار حرف داشت. خط پهلوي: خطي را كه ايرانيان در عصر اشكاني و ساساني به كار ميبرند و تا چند قرن بعد از اسلام هم به كار ميرفته است، خط « پهلوي» مينامند. كلمهي «پهلوي» اصلاً از واژهي «پژتو» گرفته شده كه اسم قوم اشكاني بوده است.
خط پهلوي كه قسمت عمده ادبيات پارسي ميانه بدان نوشته شده داراي اصلي آرامي (يكي از خطوط سامي) است. اين خط بيست و دو حرف (هجا) داشته و به مانند اوستايي از راست به چپ نوشته ميشده است.
ب) زبان
زبان ايرانيان پيش از اسلام – كه مادر و ريشه زبان روز ايران است – پارسي (فارسي) ناميده ميشود. اين زبان از شاخه زبانهاي هندو اروپايي است و به سه دورهي جداگانه تقسيم ميشود :
1. فارسي باستان: كه در دورهي هخامنشي رايج بوده و فرمانها و نامههاي شاهان به آن زبان نوشته ميشده است.
2. فارسي ميانه (پهلوي): زبانهاي ايراني ميانه به دو گروه عمده شرقي و غربي و هر كدام از اين دو گروه خود به دو شاخهي شمالي و جنوبي تقسيم ميشوند: شاخه شمالي از گروه غربي را «پهلوانيك » (پارتي) و شاخه جنوبي از گروه غربي را « پارسي ميانه » ميگويند. از شاخه شمالي يا پهلوانيك آثار زيادي در دست نيست اما از شاخهي جنوبي (پارسي ميانه) نگارشتهها و نوشتههاي بسيار موجود است.
3. فارسي نو: پس از ورود اسلام به ايران زبان فارسي با استفاده از خط (الفبا) عربي به مرحله نويني گام نهاد كه در اصطلاح بدان فارسي نو (دري) گفته ميشود.
پيوستگيهاي فرهنگي و ادبي دوره ساساني با عصر اسلامي
نوشتههاي پارسي ميانه كه از روزگار ساسانيان به دست ما رسيده است. تنها بخشي از ادبياتي است كه در آن زمان وجود داشته است. آثار فراوان ديگري به پارسي ميانه وجود داشته كه مصنّفان اسلامي از آنها نام بردهاند. برخي از آنها را هم به زبان عربي ترجمه كرده بودند.
از مهمترين اين نوشتهها ميتوان كتاب «خداي نامه» را نام برد كه در اواخر عهد ساساني پديد آمد و در نخستين سدههاي اسلامي چند بار به عربي ترجمه شد.
از روي ترجمههاي خداي نامه «سيرَالملوك» ها و «شاهنامه» هاي متعددي پرداخته شد كه يكي از آنها شاهنامهي منثور "ابومنصور عبدالرزاق توسي" است. در كتابهاي اخلاقي و آموزش فارسي مانند قابوس نامه، بحرالفوايد، نصيحته الملوك و اخلاق ناصري از اندرز نامهها و پند نامهها و پندهاي عصر ساساني كم و بيش استفاده شده است.
در زمينه ادبيات داستاني، علاوه بر روايات پهلواني و تاريخي، وجود كتابهايي مانند هزار افسانه يا داستانهاي مربوط به خسرو و شيرين و هفت پيكر كه به دورههاي پيش از اسلام باز ميگردد، گذشتهي ادبي پرباري را نشان ميدهند.
زبان و ادبيات در ايران بعد از اسلام
در گذشته، دورههاي تاريخ ادبيات را بر مبناي سلسلهها تقسيم بندي ميكردند مانند: شعر دورهي غزنوي يا ادبيات دورهي مغول. اما امروزه سير ادبيات فارسي را بر منباي شاخصها و سنتهاي ادبي و با توجه به افراد شاخص و سنتگذار تقسيمبندي ميكنند. منظور از شاخصها و سنت گذاران، افرادي هستند. كه مهمترين ويژگيهاي ادبي يك مقطع را ميتوان در آثار آنها پيدا كرد.
تقسيم دورههاي ادبي بر اين مبنا، لزوماً با تقسيمات سياسي، تاريخي و جغرافيايي همخواني و هماهنگي ندارد. گاهي شاعري كه از نظر زماني در دورهاي زندگي ميكند از لحاظ ادبي و فكري در دوره پس يا پيش از خود قرار ميگيرد.
با توجه به همين اصل كلي و صرف نظر از جريانهاي تاريخي، قلمرو بحث اين كتارب را در باب ادبيات ايران بعد از اسلام به چند دوره تقيسم ميكنيم.
خود آزمايي درس اول
1) الفبا، براي اولين بار در ميان كدام يك از اقوام و در چه زماني رواح رواج پيدا كرد؟
در ميان فنيقيها و حدود سه هزار سال قبل از ميلاد.
2)چرا سلسههاي تاريخي و حوادث سياسي نميتوان در تقسيم بندي اصل و مبنا قرار گيرد؟
زيرا سلسلههاي تاريخي و حوادث سياسي و اجتماعي فقط ميتوانند سير تحول و گذرا يك دوره را به دورهاي ديگر، كند يا تند كننده ولي هرگز در اين تقسيم بندي اصل و مبنا قرار نميگيرند.
3) اوستاي موجود از چه كتابهايي تشكيل شده است؟
اوستاي موجود از پنج كتاب ب ه نامهاي يسنا، يشتها، و يسپرد و نديدا و خرده اوستا تشكيل شده است كه جملگي حاوي نيايش اهورا مزدا، خداي بزرگ و بيهمتا. ايزدان و فرشتگان، ستايش پاكي و نيكي و راست كرداري، نكوهش ديوان و اهريمنان و همچنين دستورها و احكام و ذكرهاي مذهبي است.
4) خداي نامه چيست و منشأ و سرمشق چه نوع آثاري است؟
كتابي مهم است كه در اواخر عهد ساساني پديدآمد و در نخستين سدههاي اسلامي چند بار به عربي ترجمه شد و از روي ترجمههاي آن سيرالملوكها و شاهنامههاي متعددي پرداخته شد كه يكي از آنها شاهنامه منثور ابومنصور عبدالرزاق توسي است. اين كتاب منشأ و سرمشق آثار تاريخ نويسي در دورههاي بعد شد.
بخش اوّل
عصر پيش از رودكي
درآمدي بر عصر پيش از رودكي يا دوره شكل گيري زبان و فرهنگ جديد ايران (از سال 21 تا 250 هـ.ق)
سال 21 هـ.ق را از آن رو آغاز اين دوره قرار داديم كه در اين سال، امپراطوري عظيم ساساني كه از درون متلاشي شده بود. در برابر سپاه تازه نفس اسلام به زانو درآمد و در جنگ مهمي كه در حدود نهاوند، ميان دو طرف رو ي داد. يزدگرد سوم آخرين امپراطور ساساني، شكست خورد و عربها اين نبرد را «فتحالفتوح» ناميدند. از اين تاريخ به بعد نزديك به دويست سال، ايران از داشتن حكومت مستقل ملي محروم بود. با وجود اين جنگ و گريزهاي برخي از ايرانيان مخالف مانند المقنع به آفريد، بابك و كوشش ابومسلم خراساني، در برانداختن حكومت بنياميه و هم تلاشهاي ايرنيان دانش دوست در فرآگرفتن زبان عربي و انتقال ميراث فرهنگي گذشته ايرانيان به دامن اسلام از طريق ترجمهي متون پهلوي به عربي، در سرتاسر اين دو قرن ادامه داشت تا اين كه ابتدا امراي طاهري و بعد از آنها سامانيان در شرق و شمال شرقي ايران حكومتهاي نسبتاً مستقّلي تشكيل دادند.
درس دوّم
پيشگامي ايرانيان
ايرانيان تنها در قلمرو علوم نقلي و ادبي پيشگام نبودهاند. بلكه در زمينه علوم عقلي هم به دليل سابقه درخشاني كه پيش از اسلام در حوزه علمي گندي شاپور كسب كرده بودند. در صف مقدم قرار داشتند.
علل اصلي تأثير ايرانيان را در نقل و تدوين و نشر علوم در تمدن اسلامي، ميتوان چنين خلاصه كرد:
1-راه يافتن ايرانيان به دستگاه حكومت به ويژه در عصر عباسي و به دست گرفتن قدرت و امكانات دولتي.
2-چون ايرانيان، پيش از اسلام بر اثر رواج اديان و مذاهب مختلف باعث و تحقيق پيرامون مسائل ديني آشنا بودند. در دوره اسلامي نيز به مباحثات مذهبي رو آوردند و همين برخورد مذاهب و معتقدات با يكديگر عامل عمدهاي براي توجه كردن مسلمين به برخي از دانشهاي آن روزگار بود.
3-در فرهنگ ايرانيان علوم مختلف از قبيل رياضي، فلسفه و طب وجود داشت كه از فرهنگ يوناني يا هندي ترجمه و اقتباس شده بود و مدتها در گُندي شاپور تدريس ميشد با ترجمه اين علوم به زبان عربي، روحيه علمي مناسب با آن هم به فرهنگ اسلامي انتقال يافت و به دليل زمينه مناسبي كه در دامان اسلام پيدا كرد، به شدت مورد توجه و استقبال قرار گرفت.
شعوبيه
سياست بني اميه در مورد اقوام عجم (غيرعرب) و به ويژه ايرانيان، سخت گيرانه و از روي بيانصافي بود. آنان سيادت را خاص اعراب و همه اقوام و ملل ديگر را بنده و فرودست خود ميدانستند و با آنها همچون بندگان و افراد پست رفتار ميكردند. اين سياست بر ايرانيان كه خود را از هر جهت از تاريان برتر ميديدند. بسيار گران آمد و آنان را به واكنش شديد و مقابله به مثل و ادار كرد. به اين ترتيب كه ابتدا با تمسك به آيه شريفه: « اِناّ خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَراً وَ اُنْثي وَ جَعَلْنا كُمْ شُعُوبآً وَ قِبائلَ لِتَعارَ فوُا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَالله اَتقَيكُمْ.» موضوع برابري عرب و عجم را مطرح كردند و تنها عامل امتياز بخش را «تقوا» دانستند اما چون اعراب به اين امر راضي نشدند و همچنان به رفتار نادرست خود ادامه ميدادند. با حالت پرخاش، موضوع برتري عجم بر عرب را پيش كشيدند و حتي در نوشتهها و آثار خود در تحقير اعراب كوشيدند؛ اين گروه كه در دورههاي بعد نيز فعاليت داشتند « شعوبيه » ناميده شدند.
فارسي نو (دري) در ادامه پارسي ميانه
كلمه « دري» به معني « درباري» و منسوب به «در» (درباره درگاه) است و در اصطلاح، به زبان دولتي دستگاه ساساني اطلاق ميشود. گويش دري دنباله پهلوي ساساني است و در آن عناصري از پهلوي اشكاني هم ديده ميشود. اين گويش ابتدا در شرق ايران رايج بود اما در دوره بعد از اسلام، رسميت يافت و در امور اداري و براي نوشتن آثار ادبي به كار گرفته شد.
خط عربي
به درستي روشن نيست كه خط عربي از چه تاريخي براي نوشتن فارسي به كار رفت. قديمترين كتابي كه به خط فارسي امروز در دست است كتاب « ابثنَيه مَنْ حقايق الازويه» است كه در سال 477 هـ.ق توسط اسدي توسي و در زمينه پزشگي تحرير شده است.
استفاده از خط عربي در زبان فارسي، زبان و فرهنگ تودههاي مردم ايران را به ديانت مقدس اسلام نزديك كرد. اولين آثار شعر ونثري هم كه به زبان فارسي پديد آمد. در واقع همين خصلت را در خود منعكس كرده است.
نخستين سخن سرايان فارسي
در ايران پيش از اسلام، چه بسا كه به همين زبان فارسي هم شعر وجود داشته است اما مبناي وزن در شعر پيش از اسلام با آنچه ما به عنوان «شعر عروضي» ميشناسيم متفاوت بوده است؛ حتي از قرنهاي اوليه اسلامي هم اشعاري به لهجههاي محلي و گاه به فارسي دري موجود است كه در آنها مبناي عروض فارسي رعايت نشده است رواج شعر به شيوه عروضي از نيمهي اول قرن سوم هجري پيشتر نميرود و پيش از آن، اگر شعري هم وجود داشته، بر شيوه عروضي نبوده است.
تذكره نويسان از حكيم ابوحغص سغدي و عبّاس مروزي به عنوان نخستين شاعران پارسي گوي نام برده و حتّي اشعاري را هم به اين دو نسبت دادهاند امّا اطلاّعات مربوط به آنها جنبه تاريخي ندارد.
اوّلين نمونههاي شعر عروضي به زبان دري به اواخر دورهي طاهريان مربوط ميشود. حنظله بادغيسي، از شاعران منسوب به آل طاهر است كه ديوان شعري هم بدو نسبت دادهاند. اما بيشتر بايد به قول مسلّم تاريخ سيستان اعتماد كرد كه نخستين شاعر پارسي گوي را محمّد بن وضعيت سيستاني معرّفي ميكند. پس از او شاعران ديگر نيز به پارسي شعر گفتند. حمايت يعقوب ليث از شعر فارسي، به عنوان نقطهي عطفي در ادبيّات فارسي دري بايد مورد توجّه و تأكيد قرار گيرد و سال « 251 هـ . ق .» نقطه شروع شعر فارسي دري در دوره اسلامي، قلمداد ميشود.
خود آزمايي درس دوّم
1) فارسي نو (دري) را تعريف كنيد؟ درباره منشأ آن چه ميدانيد؟
كلمه داري به معني درباري و منسوب به در (دربار، درگاه) است و در اصطلاح، به زبان دولتي دستگاه ساساني اطلاق ميشود.
پاسخ قسمت دوّم سؤال: دنبالهي پهلوي ساساني است و در آن عناصري از پهلوي اشكاني هم ديده ميشود.
2) آيا ميتوان نخستين شاعر فارسي دري را مشخص كرد؟ چرا؟
خير ـ چون شعر در نزد تمام اقوام عالم، ناگزير از زماني آغاز ميشود كه انسان توانسته است شور و هيجان دروني خود را با كلام خيال انگيز و مؤثر بيان كند و براي چنين امري نميتوان آغازي معيّن كرد.
3) كدام منبع، محمّد بن وصيف را نخستين شاعر پارسي گو معرفي كرده است؟
تاريخ سيستان
4) قديمترين كتابي كه به خطّ فارسي امروز در دست است، چه نام دارد و در چه زمينهاي تأليف شده است؟ اين اثر به خطّ كيست؟
الابنيه عن حقايق الادويه ـ در زمينهي پزشكي ـ اين اثر به خطّ اسدي توسي است.
بخش دوم
عصر رودكي
درآمدي بر عصر رودكي يا دورهي تغزّل و خرد آزمايي
عصر رودكي از نظر سياسي و تاريخي، هم زمان است با دورهي اوج و اعتلاي حكومت ساماني در ماوراء النّهر و خراسان كه بيش از صد سال دوام داشته است. بخارا عمدهترين مركز فرهنگي به شمار ميآمد و فقها و اديبان، آثار ارزندهاي به پارسي و تازي پديد آوردند. از ديگر مراكز فضل و دانش و ادب، ميتوان سمرقند، مرو، توس، هرات و نيشابور، را نام برد.
شعر در عصر ساماني
در اين عصر با ظهور شاعران بزرگي چون رودكي و شهيد بلخي، شعر دري با تمام ويژگيهاي زباني و مضموني خود، رو به گسترش نهاد.
كثرت شاعران در اين دوره و شاعر نوازي و ادب پروري امراي ساماني نشان ميدهد كه بيشتر آنها، خود از درك زيبايي شعري بيبهره نبودهاند. از آن ميان، رودكي عنوان «پدر شعر فارسي» يافت و عظمت مقام او را بعضي از شاعران دورهي بعد مانند عنصري و فرّخي ستودند. طرز شاعري آنان بر سادگي لفظ و آساني معني استوار بود و بيشتر به بيرون و واقعيت حيات نظر داشتند.
موضوعات شعري، گذشته از وصف، بيشتر ستايش بود و اندرز و معاني تغزلي و احساسي و كمي هم مزاح. قالبهاي شعري، قصيده و قطعه و اندكي هم رباعي بود. محور فكري شاعران اين دوره خرد و تكيه بر دانش و فضيلت بود.
درس سوم
شهيد بلخي، خردمندي اندوهگين
ابوالحسن شهيد بلخي، از معاصران اميرنصر بن احمد ساماني و ابوعبداللّه جيهاني است كه بايد پيش از فردوسي، عنوان «شاعر خرد» را به او اختصاص داد. دانش شهيد افزون و خطّش نيكو بود و با فلسفه و كلام آشنايي داشت و به تازي و پارسي شعر نيكو ميگفته است. دانش و خواسته:
دانـش و خواستـه است نرگـس و گـل
كه به يك جاي، نشكفنـد به هم
هركه را دانش است خواسته نيست
و آنكه را خواسته است، دانش كم
رودكي، شاعر غزل و خرد آزمايي
ابوعبداللّه، جعفر بن محمّد را از آن رو «رودكي» ميگفتند كه در « رودك» يكي از روستاهاي سمرقند به دنيا آمده و در همان جا هم نشو و نما يافته بود. او در كودكي حافظه اي نيرومند داشت؛ چنان كه نوشتهاند در هشت سالگي قرآن را حفظ كرد و به شاعري پرداخت. قصيدههاي رودكي در نهايت لطف و استحكام و مثنويهايش سنجيده و رقّتانگيز بود. عنصري بر او رشك ميبرد: غزل را « رودكيوار » نيكو ميدانست و اعتراف ميكرد كه غزل او رودكي وار نيست. شاعران نزديك به روزگار او، او را شاعري نابينا ميشناختهاند اما از سخن خود او و به ويژه توصيفهاي دقيق و رنگارنگش، بر نميآيد كه همه عمر را در كوري گذرانده باشد. او در سال 329 هــ . ق. در زادگاهش در گذشت.
آثار و اشعار شيوه و شاعري رودكي
از ديوان عظيم رودكي كه گفتهاند صد دفتر شعر بوده، بيش از حدود هزار بيت بر جاي نمانده است. وي علاوه بر قصيده و غزل و قطعه و حتّي رباعي، چند مثنوي نيز سروده است. مثنوي كليله و دمنه و منظومه سندبادنامه، از آن جملهاند و از آنها جز ابياتي پراكنده در دست نيست.
رودكي در سرودن قصيدههاي مدحي و وصفي استاد بود و سبك وي، سبك خراساني يا تركستاني نام دارد و از خواصّ عمده آن، سادگي و در عين حال متانت و استحكام را ميتوان برشمرد. قصيده « پيري و ياد جواني » نمونه بارز اين گونه اشعار اوست.
تخيّل شعر رودكي بسيار نيرومند و زبانش ساده و روان و زنده و پر تپش است. توصيفهاي او طبيعي است و وي شعر فارسي را به كمال نسبي نزديك كرده است؛ از اين رو، برخي او را «پدر شعر فارسي» و «سلطان شاعران» لقب دادهاند. در شعر او شور و شادي، زهد و اندرز شكّ و يقين به هم در آميخته است. با اين حال او در مقابل غم و اندوه روزگار دلي قوي و فكري توانا دارد و در هر فرصتي، آدمي را به بردباري فرا ميخواند.
پند زمانه:
زمــانــه پنــدي آزاده وار داد مـــــــرا
زمانه را چو نكو بنـگري همه پنـد است
زبان ببند -مرا گفت- و چشم دل بگشاي
كه را زبان نه به بنداست، پاي در بنداست
بدان كسي كه فزون از تو آرزو چه كني؟
بدان نگر كه به حــال تو آرزومنـد است
خود آزمايي درس سوّم
1 ) از ويژگيهاي عمده شعر شهيد بلخي دو مورد را ذكر كنيد؟
1 ـ شهيد به تازي و پارسي شعر ميگفت.
2 ـ اشعار او غالباً با چاشني فكر و فلسفه توأم شده است.
2) در باب رودكي گفتهاند: « شعر او را بر شمرده ره صد هزار را هم فزون آيد اگر چونان كه بايد بشمري » اين مطلب نشانهي چيست؟ از اين تعداد شعر، چه مقدار در دست است؟
قسمت اوّل سؤال: نشانه ديوان عظيم رودكي است.
قسمت دوّم سؤال: از اين تعداد شعر، بيش از حدود هزار بيت بر جاي نمانده است
3) كدامين آثار توسّط رودكي به نظم در آمده است؟ آيا اين آثار در دست است؟
قسمت اول: كليله و دمنه و منظومه سندباد نامه
قسمت دوم: از آنها جز ابياتي پراكنده در دست نيست.
4) لقب « پدر شعر فارسي » خاصّ كدام يك از شاعران زير است؟
الف ـ رودكي
ب ـ فرّخي
ج ـ عنصري
د ـ منوچهري
بوشكور بلخي، شيفته دانايي
كودكي بوشكور، شاعر قرن چهارم هجري، با ايّام سالخوردگي رودكي سمرقندي و دوران كهولت وي با جواني فردوسي توسي مصادف بوده است. بوشكور از نظر مضمون و فكر و زبان و جلوههاي شعري، حدّ وسط رودكي و فردوسي به شمار ميرود.
مهمترين اثر او مثنوي «آفرين نامه» كه سرشار از اندرز و حكمت است ميباشد، كه جز ابياتي پراكنده چيزي از اين مثنوي به دست ما نرسيده است.
از آفرين نامه:
خردمنــد گويد خرد پادشاست
كه برخاص و برعام فرمانرواست
خـرد را تـن آدمي لشكر است
همـه شهوت و آرزو چاكـر است
جهان را به دانش توان يافتن
بــه دانش توان رستن و بافتن
كسايي، پرچمدار ادبيّات شيعه
دوازده سال از مرگ رودكي، شاعر پر آوازه قرن چهارم هجري ميگذشت كه ابوالحسن كسايي (به سال 341 هــ . ق.) در مرو ديده به جهان گشود. دوران شاعري كسايي با اواخر عهد ساماني و اوايل كار غزنويان هم زمان بوده است. وي در آغاز كار، مدّاح پادشاهان بود امّا در ميانه عمر پشيمان شد و به پارسايي و اندرزگويي روي آورد. مذهب او شيعه دوازده امامي است و او را بايد پيرو رودكي و پيشرو ناصر خسرو، شاعر آزاده قرن و پنجم هجري دانست.
اشعار كسايي
ديوان كسايي ظاهراً تا قرن ششم هجري موجود بوده و بعدها از ميان رفته است. كساني كه ديوان او را ديده بودند، آن را كتابي مشحون به مدايح و مناقب پيامبر و آل و سرشار از زهد و پند و موعظه توصيف كردهاند. او پيشگام شاعراني چون قوامي رازي (شاعر شيعي قرن ششم) و محتشم كاشاني (شاعر مرثيه سراي قرن دهم) است. يكي از قصيده هاي كسايي كه با اين بيت آغاز ميشود. نخستين سوگنامه مذهبي فارسي است كه به موضوع فاجعه كربلا پرداخته است:
باد صبا در آمد، فردوس گشت مرا
آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا
كسايي را « نقاش چيره دست طبيعت » هم گفتهاند.
« نمونه شعري » در وصف شنبليد:
بگشاي چشم و ژرف نگه كن به شنبليد
تابان به سان گوهر، اندر ميان خويد
برسان عاشقي كه ز شرم رخان خويش
ديباي سبز را به رخ خويش در كشيد
خودآزمايي درس چهارم
1) مثنوي «آفرين نامه» از كيست؟
از بوشكور بلخي
2) موضاعات شعري عصر رودكي كدامند؟
موضوعات شعري، گذشته از وصف، بيشتر ستايش بود و اندرز و معاني تغزّلي و احساسي و كمي هم مزاح.
3) چرا كسايي را پرچمدار ادبيّات شيعه دانستهاند؟
زيرا مذهب او شيعهي دوازده امامي بوده و هم زمان با فردوسي به عنوان نخستين شاعر دلبسته اهل بيت، درفش جانبداري و ستايش خاندان پيامبر را بر دوش كشيده است: مدحت كن و بستاي كسي را كه پيمبر بستود و ثنا كرد و بدو داد همه كار ...... و همچنين نخستين قصيدههاي منقبت و مرثيه را بايد در ديوان كسايي جستجو كرد.
4) عنوان «پدر شعر فارسي» به كدام شاعر نسبت داده شده است؟
رودكي
5) كدام شاعر را پيرو رودكي و پيشرو ناصرخسرو دانستهاند؟
كسايي
6) اين ابيات سروده كيست؟
اي آن كه غمگيـنّ و سـزاواري / واندر نهان، سرشك هـمي بـاري
رفت آن كه رفت و آمد آنكه آمد / بود آن چه بود، خيره چه غم داري!
همواره كرد خواهي گيتـي را؟ / گيتي اسـت، كي پـذيرد هـمـواري
رودكي
بخش سوم - عصر فردوسي
درآمدي بر عصر فردوسي، دورهي حماسه ملّي و فرد آرماني
سرزمين دوره ادب فارسي كه از نيمه سده چهارم تا نيمه سده پنجم (450-350 هـ.ق) طول كشيده است. عصر فردوسي يا عصر حماسه ملي و فرد آرماني نام نهادهايم.
آغاز اين دوره هم زمان است با اوج حاكميت سامانيان، در واقع، عصر انديشه استقلال ملي ايران است. بنابراين امراي ساماني با تأكيد بر ضرورت تأليف به زبان فارسي دري و گردآوري تاريخ و روايات گذشته ايران و همچنين با تشويق شاعران و نويسندگان و مؤلفان علوم و فنون، ميكوشند در ماوراءالنهر و خراسان بزرگ تركيب تازهاي از هويت فرهنگي را كه عبارت است از باز يافتن انديشه ايراني در چارچوب فرهنگ اسلامي – ترويج كنند. در آغاز اين دوره، هنوز بيش تر دانشمندان ايران به ضرورت، آثار خود را به عربي مينوشتند تا بتوانند در سرتاسر دنياي اسلام خوانندگان بيشتري پيدا كند ولي آن جا كه به قلمرو كار سامانيان مربوط ميشد. بيشتر نويسندگان فارسي زبان به نوشتن به زبان فارسي تشويق ميشدند. نثر هم در عصر سامانيان مانند نظم رو به ترقي گذاشت و در سال 346 هـ.ق به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق حاكم توس، داستانها و روايت زيادي مربوط به تاريخ گذشته ايران فراهم شد و به صورت مجموعهاي مستقل به زبان فارسي درآمد و به نام شاهنامه (شاهنامه منثور)، به عنوان نخستين اثر مستقل نثر فارسي در اختيار همگان قرار گرفت، كه چند سال بعد دقيق توسي و پس از او فردوسي نظم اين شاهنامه را به عهده گرفتند.
شعر اين دوره؛ بسيار اندك است ولي با اين حال، ميتواند استحكام قالب و معني تنوع اوزان و قالبها، گونهگوني مضامين و مايهها و خيالهاي شعري اين عصر را نشان بدهد. سنت داستان پردازي، منظومه سرايي اخلاقي و نظم حماسههاي ملي در اين دوره پايه گذاري ميشود.
شعر اين عصر، منادي صلح و آرامش و رفاه و شادي است و از خصوصيات بارز آن نزديكي يه طبيعت. آميختگي با موسقيي، داشتن رنگ ملي و ايراني در برگيرنده مايههاي حكمي و اخلاقي و فقدان مايههاي عرفاني و آسماني است. محور فكري شعر اين دوره، عشق به حقيقت، برتري يافتن خير در برابر شعر، بهروزي قوم ايراني و در نهايت، همه انسانهاي حق طلب است.
نكته:
نكته اصلي جريان شعر در اين دوره، بر حمايت از فرهنگ قومي و اهميت و اعتبار بخشيدن به زبان فارسي است.
در اين دوره، علاوه بر غزنه، توس به عنوان مهمترين فرهنگ شهر مورد توجه قرار ميگيرد و سه شاعر حماسه سراي اين عصر، يعني دقيقي و فردوسي و اسدي از اين شهر برميخيزند و ادبيات مردمي در كنار ادبيات ستايشي شكل ميگيرد.