04-07-2012، 18:19
به آسمان که می نگرم دلم بیشتر می گیرد...
احساس می کنم کسی را ندارم....
کسی را ندارم تا در کنارش آرام بگیرم...
خودم هستم و یک دنیا تنهایی...
نمی دانم چرا روزها که می گذرد بیشتر از دیروز
احساس تنهایی می کنم...
گاهی اوقات با اینکه همه کنارم هستن اما باز
حس می کنم کسی را ندارم...
کسی نیست تا تنهایی هایم را با او قسمت کنم...
خدایا می بینی دلم گرفته است...
خدایا می بینی چقدر بی کسم...
تنهایی هایم را می بینی...
خدای مهربان اجازه دارم کمی با تو درد ودل کنم...؟
شاید تو دردم را بفهمی آخر تو نیز مثل من تنهایی...
تو درد بی کسی را چشیده ای...
می دانی چه می گویم...
راستی چطور می توانی تنها بمانی...؟
تو مثل من دلت نگرفته...؟
دلت بی قراری نمی کند...؟
بهانه نمی گیرد...؟
از تو چه پنهان خدایم دل کوچک من خیلی بهانه گیر
شده است...
مدام بهانه کسی را می گیرد که باید باشد اما نیست...
احساس می کنم کسی را ندارم....
کسی را ندارم تا در کنارش آرام بگیرم...
خودم هستم و یک دنیا تنهایی...
نمی دانم چرا روزها که می گذرد بیشتر از دیروز
احساس تنهایی می کنم...
گاهی اوقات با اینکه همه کنارم هستن اما باز
حس می کنم کسی را ندارم...
کسی نیست تا تنهایی هایم را با او قسمت کنم...
خدایا می بینی دلم گرفته است...
خدایا می بینی چقدر بی کسم...
تنهایی هایم را می بینی...
خدای مهربان اجازه دارم کمی با تو درد ودل کنم...؟
شاید تو دردم را بفهمی آخر تو نیز مثل من تنهایی...
تو درد بی کسی را چشیده ای...
می دانی چه می گویم...
راستی چطور می توانی تنها بمانی...؟
تو مثل من دلت نگرفته...؟
دلت بی قراری نمی کند...؟
بهانه نمی گیرد...؟
از تو چه پنهان خدایم دل کوچک من خیلی بهانه گیر
شده است...
مدام بهانه کسی را می گیرد که باید باشد اما نیست...