امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه کار خفن

#1
Brick 
سلام،سلام
خو ب میخوام با کمک همه اعضا یه رمان بنویسیم
که هرکی هرجوری خواست ادامه اش بده  Heart
استارتشو من میزنم بقیش با شما دوستتون دارم Heart
اسم رمانم شیشمین نفری که پارت میزاره انتخاب می کنه  Tongue

با صدای استاد  سرمو بالا گرفتم
دانشگاهم بدبختی های خودشو داشت ها از اون طرف بعد از تموم کردن اون همه دوره نظامی و جهشی زدن الان باید به عنوان یه مامور مخفی تو دانشگاه ،شیمی میخوندم که چی جلوی یه مشت تخم جن جهش یافته رو بگیرم تا مواد مخدر نسازن
به ننظرتون این زندگی من دارم اخه
خودکارمو روی میز گذاشتم و به سمت پرده سمینار اتاق پا تند کردم
مثل همیشه به خاطر حواس پرتی توی کلاس باید حرفای استادو توضیح میدادم
استاد:خوب خانم تهرانی مقدم توضیح بدید که چه چیزی باعث حواس پرتی شما اونم تو کلاس من شده بود
من(البته تو دلم)خو خنگ خدا من موندم تو چه جور دانشمندی هستی که نمی فهمی اگه توضیح بدم که دیگه مامور مخفی نیستم اوسکول خنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
من:ببخشید استاد من اماده ام برای تنبیه
استاد:تنبیهی در کار نیست شما تا اطلاع سانوی به کلاس من نمیاید مفهومه
من(تودلم)به پشمم
من:بله استاد
سریع به سمت صندلیم رفتمو چون امروز کلاس دیگه ای تو دانشگاه نداشتیم بعد از جمع کردن وسایلم به سمت دو تا کوچه بالا تر رفتم تا از اونجا با سربازم به سمت اداره بریم
داشتم کوچه رو متر میکردم که رحیمی پشت سرم بوق زد
رحیمی:سلام سروان بهنام
من :سلام لطفا  زود تر برو که خیلی کار دارم
رحیمی :چشم
اهای تویی که پشت پازدی به قلبم و رفتی دیگه برنگرد چون تو دنیای من هیچ اشغالی بازیافت نمیشه
راستی من عوض نمی شم ولی خیلی جاها عوضی میشم اینو تو مخت فرو کن1818
پاسخ
آگهی
#2
من:افرین خواهشا دست بردار میزنم میکشمت
رحیمی:بهتره تا اتفاقی نیوفتاده در برم
من:برو!!!!!!!!!!!!!!!
رحیمی:میرم فقط ی سوال داشتم
من:بگو
رحیمی:الناز تو................ ول کن اصلا الان میرم
من:بگو بببینم چی میگی و راستی منو با اسم کوچکم صدا نکن
رحیمی پسر دوست خانوادگیمون بود اسمش عباد بود از من ی سال بزرگ بود
خواهرش اسمش عسل ک من خیلی دوستش داشتم هر چند از من اولا خوشش نمیومد
عباد و عسل دو قلو بودن مادرشون 6 سال پیش بر اثر بیماری مرده بود حالا اونا با پدرشون زدنگی میکردن پسر خوشگلی بود همه ی دخترا دنبالش بودن اما هیچ وقت از دختری خوشش نیومده بود ما هم فقط دوست ساده بودیم
موهای بور داشت و چشمانی ابی بوکس کار میکرد و خیلی هم پولدار بود
..................
پاسخ
 سپاس شده توسط tamana m
#3
من که زیاد رمان نمینویسم ولی بخاطر ابجیم






Big Grin
پاسخ
#4
(16-03-2020، 15:02)ناتاشا1 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من که زیاد رمان نمینویسم ولی بخاطر ابجیم






Big Grin

بنویس دیگه
پاسخ
#5
(16-03-2020، 14:57)aysan666666 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من:افرین خواهشا دست بردار میزنم میکشمت
رحیمی:بهتره تا اتفاقی نیوفتاده در برم
من:برو!!!!!!!!!!!!!!!
رحیمی:میرم فقط ی سوال داشتم
من:بگو
رحیمی:الناز تو................ ول کن اصلا الان میرم
من:بگو بببینم چی میگی و راستی منو با اسم کوچکم صدا نکن
رحیمی پسر دوست خانوادگیمون بود اسمش عباد بود از من یه سال بزرگتر بود
خواهرش اسمش عسل ک من خیلی دوستش داشتم هر چند از من اولا خوشش نمیومد
عباد و عسل دو قلو بودن مادرشون 6 سال پیش بر اثر بیماری مرده بود حالا اونا با پدرشون زدنگی میکردن پسر خوشگلی بود همه ی دخترا دنبالش بودن اما هیچ وقت از دختری خوشش نیومده بود ما هم فقط چون دوست خانوادگی بودیم انتقالیشو گرفتم تا بشه سرباز خودم و سربازی شو تو پایگاه ما بگذرونه
این منگلم بعد 6 سال جهشی زدن تو دبستان حالا دکتراشو گرفته بودو اومده بود سربازی و نقش سرباز منو تو اداره داشت
موهای بور داشت و چشمانی ابی بوکس کار میکرد و خیلی هم پولدار بودند
..................

با یکمی تغییرات Heart مرسی ایسان جان
اهای تویی که پشت پازدی به قلبم و رفتی دیگه برنگرد چون تو دنیای من هیچ اشغالی بازیافت نمیشه
راستی من عوض نمی شم ولی خیلی جاها عوضی میشم اینو تو مخت فرو کن1818
پاسخ
#6
(16-03-2020، 16:43)tamana m نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(16-03-2020، 14:57)aysan666666 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من:افرین خواهشا دست بردار میزنم میکشمت
رحیمی:بهتره تا اتفاقی نیوفتاده در برم
من:برو!!!!!!!!!!!!!!!
رحیمی:میرم فقط ی سوال داشتم
من:بگو
رحیمی:الناز تو................ ول کن اصلا الان میرم
من:بگو بببینم چی میگی و راستی منو با اسم کوچکم صدا نکن
رحیمی پسر دوست خانوادگیمون بود اسمش عباد بود از من یه سال بزرگتر  بود
خواهرش اسمش عسل ک من خیلی دوستش داشتم هر چند از من اولا خوشش نمیومد
عباد و عسل دو قلو بودن مادرشون 6 سال پیش بر اثر بیماری مرده بود حالا اونا با پدرشون زدنگی میکردن پسر خوشگلی بود همه ی دخترا دنبالش بودن اما هیچ وقت از دختری خوشش نیومده بود ما هم فقط چون دوست خانوادگی بودیم انتقالیشو گرفتم تا بشه سرباز خودم و سربازی شو تو پایگاه ما بگذرونه
این منگلم بعد 6 سال جهشی زدن تو دبستان حالا دکتراشو گرفته بودو اومده بود سربازی و نقش سرباز منو  تو اداره داشت
موهای بور داشت و چشمانی ابی بوکس کار میکرد و خیلی هم پولدار بودند
..................

با یکمی تغییرات  Heart  مرسی ایسان جان

مدال های زیادی داشت هرچند اولا ب من اموزش میداد ولی بعد ها من رفتم کلاس رزمی

اگه می تونستیم انتخاب بشیم دوتامونم ب عنوان پلیس انتخاب میشدیم که البته  دوره ی تخصصی داش مجبور بودیم اونجا هم اموزش ببینیم خیلی سخته واقعا ................
پاسخ
#7
توی راه آنقدر سر عباد غر غر کردم که آخرش تو ترافیک سرشو به فرمون میکوبند. ولی حال داد مخصوصا این که از لجش براش انتقالی گرفتم اداره خودمون که بشه زیر دست خودم. اولاش خیلی خوشحال بود که میتونه سربازیشو راحت باشه ولی از اونجایی که من سخت گیر ترین مافوق بودم همهی سرباز ها ازم وحشت داشتن. و روابط خانوادگی هم مانع از زجر دادن عباد نبود. به همین دلیل موجه داداشمون به گه خوردن‌ افتاده بود و می‌خواست برگرده اداره قبلیش.
خلاصه که از کلفت خونمون بیشتر ازش سواری میگرفتم.بعد از رسوندن من هم مثل همیشه فرستادمش واسه رد گم کنی ماشین و لباسشو عوض کنه بیاد دنبالم که بریم به پارتی مختلت دختری و پسری که زده بودن تو کار آشپزی مواد....
اهای تویی که پشت پازدی به قلبم و رفتی دیگه برنگرد چون تو دنیای من هیچ اشغالی بازیافت نمیشه
راستی من عوض نمی شم ولی خیلی جاها عوضی میشم اینو تو مخت فرو کن1818
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان