یه کار خفن - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: یه کار خفن (/showthread.php?tid=279770) |
یه کار خفن - tamana m - 14-03-2020 سلام،سلام خو ب میخوام با کمک همه اعضا یه رمان بنویسیم که هرکی هرجوری خواست ادامه اش بده استارتشو من میزنم بقیش با شما دوستتون دارم اسم رمانم شیشمین نفری که پارت میزاره انتخاب می کنه با صدای استاد سرمو بالا گرفتم دانشگاهم بدبختی های خودشو داشت ها از اون طرف بعد از تموم کردن اون همه دوره نظامی و جهشی زدن الان باید به عنوان یه مامور مخفی تو دانشگاه ،شیمی میخوندم که چی جلوی یه مشت تخم جن جهش یافته رو بگیرم تا مواد مخدر نسازن به ننظرتون این زندگی من دارم اخه خودکارمو روی میز گذاشتم و به سمت پرده سمینار اتاق پا تند کردم مثل همیشه به خاطر حواس پرتی توی کلاس باید حرفای استادو توضیح میدادم استاد:خوب خانم تهرانی مقدم توضیح بدید که چه چیزی باعث حواس پرتی شما اونم تو کلاس من شده بود من(البته تو دلم)خو خنگ خدا من موندم تو چه جور دانشمندی هستی که نمی فهمی اگه توضیح بدم که دیگه مامور مخفی نیستم اوسکول خنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ من:ببخشید استاد من اماده ام برای تنبیه استاد:تنبیهی در کار نیست شما تا اطلاع سانوی به کلاس من نمیاید مفهومه من(تودلم)به پشمم من:بله استاد سریع به سمت صندلیم رفتمو چون امروز کلاس دیگه ای تو دانشگاه نداشتیم بعد از جمع کردن وسایلم به سمت دو تا کوچه بالا تر رفتم تا از اونجا با سربازم به سمت اداره بریم داشتم کوچه رو متر میکردم که رحیمی پشت سرم بوق زد رحیمی:سلام سروان بهنام من :سلام لطفا زود تر برو که خیلی کار دارم رحیمی :چشم RE: یه کار خفن - کــــــــــⓐرمَن - 16-03-2020 من:افرین خواهشا دست بردار میزنم میکشمت رحیمی:بهتره تا اتفاقی نیوفتاده در برم من:برو!!!!!!!!!!!!!!! رحیمی:میرم فقط ی سوال داشتم من:بگو رحیمی:الناز تو................ ول کن اصلا الان میرم من:بگو بببینم چی میگی و راستی منو با اسم کوچکم صدا نکن رحیمی پسر دوست خانوادگیمون بود اسمش عباد بود از من ی سال بزرگ بود خواهرش اسمش عسل ک من خیلی دوستش داشتم هر چند از من اولا خوشش نمیومد عباد و عسل دو قلو بودن مادرشون 6 سال پیش بر اثر بیماری مرده بود حالا اونا با پدرشون زدنگی میکردن پسر خوشگلی بود همه ی دخترا دنبالش بودن اما هیچ وقت از دختری خوشش نیومده بود ما هم فقط دوست ساده بودیم موهای بور داشت و چشمانی ابی بوکس کار میکرد و خیلی هم پولدار بود .................. RE: یه کار خفن - ناتاشا1 - 16-03-2020 من که زیاد رمان نمینویسم ولی بخاطر ابجیم RE: یه کار خفن - کــــــــــⓐرمَن - 16-03-2020 (16-03-2020، 15:02)ناتاشا1 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. بنویس دیگه RE: یه کار خفن - tamana m - 16-03-2020 (16-03-2020، 14:57)aysan666666 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. با یکمی تغییرات مرسی ایسان جان RE: یه کار خفن - کــــــــــⓐرمَن - 16-03-2020 (16-03-2020، 16:43)tamana m نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. مدال های زیادی داشت هرچند اولا ب من اموزش میداد ولی بعد ها من رفتم کلاس رزمی اگه می تونستیم انتخاب بشیم دوتامونم ب عنوان پلیس انتخاب میشدیم که البته دوره ی تخصصی داش مجبور بودیم اونجا هم اموزش ببینیم خیلی سخته واقعا ................ RE: یه کار خفن - tamana m - 05-01-2021 توی راه آنقدر سر عباد غر غر کردم که آخرش تو ترافیک سرشو به فرمون میکوبند. ولی حال داد مخصوصا این که از لجش براش انتقالی گرفتم اداره خودمون که بشه زیر دست خودم. اولاش خیلی خوشحال بود که میتونه سربازیشو راحت باشه ولی از اونجایی که من سخت گیر ترین مافوق بودم همهی سرباز ها ازم وحشت داشتن. و روابط خانوادگی هم مانع از زجر دادن عباد نبود. به همین دلیل موجه داداشمون به گه خوردن افتاده بود و میخواست برگرده اداره قبلیش. خلاصه که از کلفت خونمون بیشتر ازش سواری میگرفتم.بعد از رسوندن من هم مثل همیشه فرستادمش واسه رد گم کنی ماشین و لباسشو عوض کنه بیاد دنبالم که بریم به پارتی مختلت دختری و پسری که زده بودن تو کار آشپزی مواد.... |