25-02-2020، 13:23
همراه با ترجمه فارسی
تُنسى كأنك لم تكن
تنسى كمصرع طائر
ككنيسة مهجورة تنسى
كحب عابر
وكوردة في الريح
وكوردة في الثلج
تنسى
انا للطريق
هناك من سبقت خطاه خطاي
من املى رؤاه على رؤاي
هناك من نثر الكلام على سجيته
ليعبر في الحكاية
او يضيء لمن سيأتي بعده
أثرا غنائيا وجرسا
تُنسى كأنك لم تكن
شخصا ولا نصا..وتنسى
امشي على هدي البصيرة
ربما أعطي الحكاية سيرة شخصية
فالمفردات تقودني وأقودها
انا شكلها
وهي التجلي الحر
لكن قيل ما سأقول
يسبقني غد ماض
انا ملك الصدى لا عرش لي الا الهوامش
فالطريق هو الطريقة
ربما نسي الأوائل وصف شيء ما
لاوقظ فيه عاطفة وحسا
تنسى كأنك لم تكن خبرا ولا أثرا وتنسى
انا للطريق
هناك من تمشي خطاه على خطاي
ومن سيسبقني الى رؤياي
من سيقول شعرا في مديح حدائق المنفى امام البيت
حرا من غدي المقصوم
من غيبي ودنياي
حرا من عبادة الأمس
من فردوسي الأرضي
حرا من كناياتي ومن لغتي
فأشهد أنني حر وحي حين..أُنسى
فراموش میشوی گویی که هرگز نبودهای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش میشوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب… فراموش میشوی
من برای جاده هستم…
آنجا که قدمهای دیگران از من پیشی گرفته
کسانی که رویاهایشان به رویاهای من دیکته میشود
جایی که کلام را به خُلقی خوش تزئین میکنند، تا به حکایتها وارد شود
یا روشناییای باشد برای آنها که دنبالش خواهند کرد
که اثری تغزلی خواهد شد … و خیالی.
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
آدمیزاد باشی
یا متن
فراموش میشوی.
با کمک داناییام راه میروم
باشد که زندگیای شخصی حکایت شود.
گاه واژگان مرا به زیر میکشند،
و گاه من آنها را به زیر میکشم
من شکلشان هستم
و آنها هرگونه که بخواهند، تجلی میکنند
ولی گفتهاند آنچه را که من میخواهم بگویم.
فردا، قبلاً از من پیشی گرفته است
من پادشاه پژواک هستم
بارگاهی برای من نیست جز حاشیهها
و راه، راه است
باشد که اسلافم فراموش کنند
توصیف کردن چیزهایی را که ذهن و حس را به خروش در میآورند.
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
خبری بوده باشی
و یا ردّی
فراموش میشوی.
من برای جاده هستم…
آنجا که ردّ پای کسان بر ردّ پای من وجود دارد
کسانی که رویای من را دنبال خواهند کرد
کسانی که شعری در مدح باغهای تبعید بر درگاه خانهها خواهند سرود
آزاد باش از فردایی که میخواهی!
از دنیا و آخرت!
آزاد باش از عبادتهای دیروز!
از بهشت بر روی زمین!
آزاد باش از استعارات و واژگان من!
تا شهادت دهم
همچنان که فراموش میکنم
زنده هستم!
و آزادم!
محمود درویش
تُنسى كأنك لم تكن
تنسى كمصرع طائر
ككنيسة مهجورة تنسى
كحب عابر
وكوردة في الريح
وكوردة في الثلج
تنسى
انا للطريق
هناك من سبقت خطاه خطاي
من املى رؤاه على رؤاي
هناك من نثر الكلام على سجيته
ليعبر في الحكاية
او يضيء لمن سيأتي بعده
أثرا غنائيا وجرسا
تُنسى كأنك لم تكن
شخصا ولا نصا..وتنسى
امشي على هدي البصيرة
ربما أعطي الحكاية سيرة شخصية
فالمفردات تقودني وأقودها
انا شكلها
وهي التجلي الحر
لكن قيل ما سأقول
يسبقني غد ماض
انا ملك الصدى لا عرش لي الا الهوامش
فالطريق هو الطريقة
ربما نسي الأوائل وصف شيء ما
لاوقظ فيه عاطفة وحسا
تنسى كأنك لم تكن خبرا ولا أثرا وتنسى
انا للطريق
هناك من تمشي خطاه على خطاي
ومن سيسبقني الى رؤياي
من سيقول شعرا في مديح حدائق المنفى امام البيت
حرا من غدي المقصوم
من غيبي ودنياي
حرا من عبادة الأمس
من فردوسي الأرضي
حرا من كناياتي ومن لغتي
فأشهد أنني حر وحي حين..أُنسى
فراموش میشوی گویی که هرگز نبودهای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش میشوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب… فراموش میشوی
من برای جاده هستم…
آنجا که قدمهای دیگران از من پیشی گرفته
کسانی که رویاهایشان به رویاهای من دیکته میشود
جایی که کلام را به خُلقی خوش تزئین میکنند، تا به حکایتها وارد شود
یا روشناییای باشد برای آنها که دنبالش خواهند کرد
که اثری تغزلی خواهد شد … و خیالی.
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
آدمیزاد باشی
یا متن
فراموش میشوی.
با کمک داناییام راه میروم
باشد که زندگیای شخصی حکایت شود.
گاه واژگان مرا به زیر میکشند،
و گاه من آنها را به زیر میکشم
من شکلشان هستم
و آنها هرگونه که بخواهند، تجلی میکنند
ولی گفتهاند آنچه را که من میخواهم بگویم.
فردا، قبلاً از من پیشی گرفته است
من پادشاه پژواک هستم
بارگاهی برای من نیست جز حاشیهها
و راه، راه است
باشد که اسلافم فراموش کنند
توصیف کردن چیزهایی را که ذهن و حس را به خروش در میآورند.
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
خبری بوده باشی
و یا ردّی
فراموش میشوی.
من برای جاده هستم…
آنجا که ردّ پای کسان بر ردّ پای من وجود دارد
کسانی که رویای من را دنبال خواهند کرد
کسانی که شعری در مدح باغهای تبعید بر درگاه خانهها خواهند سرود
آزاد باش از فردایی که میخواهی!
از دنیا و آخرت!
آزاد باش از عبادتهای دیروز!
از بهشت بر روی زمین!
آزاد باش از استعارات و واژگان من!
تا شهادت دهم
همچنان که فراموش میکنم
زنده هستم!
و آزادم!
محمود درویش