06-04-2021، 16:29
من که هستم؟ همهی ما این سوال را از خودمان پرسیدهایم. بخش بزرگی از جواب این سوال به درک و فهم ما از چیستی خودمان برمیگردد. عوامل زیادی در شکلگیری هویت ما نقش دارند؛ ارتباط ما با دیگران و فضایی که در آن زندگی میکنیم، سرنوشت ما را تعیین میکند. ولی در آخر، این ما هستیم که تصمیم میگیریم چه اهدافی را در زندگی انتخاب کنیم، به سمت چه آیندهای حرکت کنیم و چه هویتی را برای خود بسازیم.
معرفی رمان عاشقانه هرگز رهایم مکن
داستان در انگلستان قرن بیستم اتفاق میافتد. گروهی دانشآموز روستایی در مدرسهای عجیب و غریب به نام «هیلشم» زندگی میکنند. مدرسهای که مشابه مدارسی که تا کنون دیدهایم، نیست. با اینکه دانشآموزان مدرسه به فعالیتهای معمولی مثل نقاشی کشیدن، کتاب خواندن و بازی کردن مشغولاند، اما رازی در این مدرسه وجود دارد که فقط مسئولین مدرسه از آن باخبرند. رازی دربارهی دانشآموزانی که در مدرسه زندگی میکنند و سرنوشت غریبی در انتظارشان است.
«روت، تومی و کتی» از دانشآموزان این مدرسه هستند. همبازیهایی که از زمان مدرسه تا دوران بزرگسالیشان رابطهی عاشقانهی پیچیدهای با هم دارند. آنها از همان دوران مدرسه در جستجو برای کشف حقایقی دربارهی زندگیشانند. حقایقی که نشان میدهد علت وجود داشتن آنها با انسانهای دیگر فرق دارد. «کتی اچ سی» راوی داستان، بعد از گذشت سالها از دوران کودکیش اکنون پرستاری است که تلاش میکند از معمای مدرسهی «هیلشم» پرده بردارد. این داستان دربارهی اندوه موقعیت انسانی و چیستی اوست. داستانی که خواننده در آن انعکاسی از زندگی خودش را مییابد.
درباره کازوئو ایشی گورو
کازوئو ایشی گورو (Kazuo Ishiguro) در ناکازاکی ژاپن در 1954 متولد شد و در کودکی به انگلستان مهاجرت کرد. او در انگلستان، فلسفه و زبان انگلیسی آموخت و اولین کتابش «منظرهی پریده رنگ تپهها» را بر اساس پایاننامهاش نوشت. استفاده از فرهنگ ژاپنی در رمانهایی که او به انگلیسی مینویسد، از ویژگیهای نویسندگی اوست.
به گفتهی منتقدین، رمانهای ایشی گورو ترکیبی از آثار «جين آستین، فرانس كافكا و مارسل پروست» است. او از كسي پيروي نميكند و جهان زيباييشناختي متعلق به خود را ميآفريند. ایشی گورو دنیاهایی را خلق می کند که تصویر بزرگتری از مضامين تاريخي، شيوه و رسوم حكومتداري و رفتار و منش مردم به دست میدهد، درست هنگامی که خوانندگانش در دورهاي نامشخص از تاريخ جهان قرار دارند.
سبک نگارش کازوئو ایشی گورو
کتابهای ایشی گورو با نثری مینیمالیستی دربارهی واکنش انسانها در شرایط مختلف است. بسته به دورهی زمانی و کشوری که شخصیتها در آن زندگی میکنند، جایگاه آنها در جامعه تغییر میکند. نقطهی قوت رمان این است که در سطوح عمیقتری خوانده می شود و نسلهای متفاوتی با آن ارتباط برقرار می کنند. این ویژگی رمان، آن را برای پرداخت به مسائل فلسفی به صورتی بنیادیتر، عمیقتر و جهان شمولتر مناسب ساخته است.
ایشی گورو تمایلی ندارد در رمانهایش دربارهی اخلاقیات بنویسد. با سخن گفتن از احساسات است که برخی جنبههای انسان بودن برجسته میشود. او به دنبال این نیست که به خوانندههایش بگوید چه کنند یا چه نکنند، بلکه تلاش میکند تا نشان دهد بودن در آن وضعیت چه حسی دارد.
ارتباطات بین شخصیتها در رمانهای ایشی گورو مهم است؛ چرا که با توصیف این ارتباطات شخصیتپردازی طبیعیتری انجام میشود. از نظر او، این ارتباطات باید واقعگرایانه و اصیل باشند و به جای یک رابطهی کلیشهای و معیار، نشاندهندهی یک رابطهی غافلگیرانه و متحیرکننده باشند. خاطرات، ضمیر و نحوهی جهان بینی این شخصیت ها در مرکز توجه داستان قرار دارد. این شخصیت ها از طریق ذهن مخاطب جان میگیرند، بنابراین جهانهای ارائه شده توسط رمان بر جهانهای ذهنی مخاطبین از جهات گوناگونی تأثیرگذار است.
آثار ایشی گورو در هارمونی زیبایی با جهانبینی او قرار دارد. یکی از چیزهایی که همیشه برای ایشی گورو جالب بوده، این است که انسانها به صورت همزمان، در دنیاهای کوچک و بزرگی زندگی میکنند؛ همهی آنها فضایی شخصی دارند که در آن مجبور به تلاش برای رسیدن به عشق و خوشبختیاند، اما این فضا به شکلی اجتنابناپذیر با دنیای بزرگتری همپوشانی دارد؛ دنیایی که سیاست یا حتی جهانهای پادآرمانشهری در آن حکومت میکنند. انسانها به صورت همزمان در دنیاهای کوچک و بزرگ زندگی میکنند و هیچ کدامشان را هم نمیتوانند نادیده بگیرند.
رمان هرگز رهایم نکن با ترجمهی سهیل سُمّی توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است. نسخهی صوتی کتاب بر اساس این ترجمه در فیدیبو قرار گرفته است. امکان خرید اینترنتی فایل پی دی اف pdf با ناشر ققنوس نیز در سایت موجود است. گزیدهای از کتاب منتشر شده توسط نشر ققنوس به عنوان مثالی از نثر ساده و احساسی ایشی گورو را میخوانیم: «همیشه به رودخونه فکر میکنم که جریان آبش واقعاً سریعه. و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت میبرن. جریان آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از همدیگه جدا شن.»
آثار و جوایز کازوئو ایشی گورو
ایشی گورو یکی از شناخته شدهترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب «هنرمندی از جهان شناور» برندهی جایزهی «وایت برد» و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب «بازماندهی روز» برندهی جایزهی «بوکر» شد. هرگز رهایم نکن نیز نامزد جایزهی «بوکر» شد. ایشی گورو در سال 2017 جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرد. کتابهای وقتی یتیم بودیم، غول مدفون، شبانهها، تسلیناپذیر و شام خانوادگی از آثار دیگر اوست. از رمانهای «بازماندهی روز» و «هرگز رهایم نکن» اقتباس سینمایی ساخته شده است.
نقد فیلم هرگز رهایم مکن: بازی کردن در نقش خدا
فیلم هرگز رهایم نکن بر اساس کتاب ایشی گورو در سال 2010 به کارگردانی «مارک رومنک» و با بازی «کری مولیگان، کیرا نایتلی و اندرو گارفیلد» ساخته شد. در نقد و بررسی فیلم میتوان گفت داستان با استفاده از فضایی تخیلی دربارهی آزادی سرنوشت آدمی کندوکاو میکند. بیننده در مواجهه با این فیلم فراتر از احساس همدردی برای شخصیتهای آن، دربارهی وضعیت خودش به فکر فرو میرود. آیا سیستم موجود تنها علت زندگی غمانگیز شخصیتها است یا کمبود ابتکار شخصی و عدم تلاش برای تغییر در وضعیت موجود نیز در این سرنوشت تاثیر گذاشته است؟
مدرسهی «هیلشم» در واقع یک یتیمخانه یا پرورشگاه است. هدف این پرورشگاه القای این فکر به کودکان است که حقی برای زندگی کردن ندارند. «هیلشم» از طرف یک موسسهی اهدای عضو اداره میشود. مهندسی ژنتیک در دنیای خیالی این داستان به جایی رسیده است که میتواند نسخههایی از انسانها را بازسازی کند. کودکانی که در این مدرسه زندگی میکنند همه بدلهایی از همتایانی ثروتمندند که منتظرند وقتی بزرگ شدند، اعضای بدن خود را به صاحبانشان اهدا کنند. این کودکان در محیطی محدود بدون ارتباط با دنیای بیرون زندگی میکنند، در حالی که آنها را به شدت از دنیای بیرون از مدرسه ترساندهاند؛ به طوری که هرگز از محیط مدرسه دور نمیشوند. منفعلانه آنچه به آنها گفته میشود را میپذیرند و بدون هیچگونه مقاومت یا شورشی به سرنوشت خود تن میدهند. این کودکان متعلق به طبقهی جدیدی به نام اهداکنندگان هستند؛ طبقهای که جامعه تمایل دارد به آنها نگاهی ابزاری داشته باشد و به خودش دردسر فکر کردن دربارهی حقوق آنها را ندهد و وجدانش را درگیر حس گناه نکند. ایشی گورو، یکی از این کودکان را به عنوان راوی داستان انتخاب میکند تا جهت نگاه خواننده را به درون این گروه تغییر دهد و وضعیت آنها را تحلیل کند. عشق بین شخصیتهای کتاب آنها را تشویق میکند تا سرنوشت خود را تغییر دهند. شایعاتی دربارهی به تعویق انداختن زمان اهدا به گوششان میرسد و امید آنها را به شوق میآورد حتی اگر منشاء آن دروغ باشد. همذات پنداری بیننده با کودکان شبیهسازیشده احساس ناراحتی و خشم او را برمیانگیزد تا با آنهایی همراه شود که تلاش میکنند به جامعه ثابت کنند این کودکان هم انساناند و روح دارند. اهداکنندگان نمایندهی کلیه طبقاتی هستند که در جامعه از حقی برخوردار نیستند و به آنها به عنوان انسان نگاه نمیشود.
فیلم نگاهی محکومکننده به مدرنیته و پیشرفت فناوریهای مدرن دارد. ولی لایههایی عمیقتر از مخالفت با زیستفناوری و تولید مثل غیرجنسی در فیلم هرگز رهایم مکن وجود دارد. آنچه ایشی گورو در داستانش گفته دربارهی زندگی است. زندگیای که بالاخره به پایان میرسد؛ همهی آدمها در برابر آن محکوم به مرگاند و این سرنوشت را میپذیرند. ایشی گورو از زبان کتی میگوید: «من یه جهان جدید رو دیدم که داشت با سرعت از راه میرسید. علم زدهتر، با کارآیی بیشتر، آره. درمانهای بیشتر برای بیماریهای قدیمی. خیلی خوبه. اما من یه جهان سنگدل و بیرحم و یه دختربچه رو دیدم، که چشماش رو سفت بسته بود و جهان مهربون و قدیمی رو تنگ در آغوش کشیده بود، جهانی رو که ته قلبش می دونست باقی موندنی نیست و اون رو بغل کرده و التماس میکرد، تا اون جهان هرگز رو بر نتابه. من این رو دیدم.»
معرفی رمان عاشقانه هرگز رهایم مکن
داستان در انگلستان قرن بیستم اتفاق میافتد. گروهی دانشآموز روستایی در مدرسهای عجیب و غریب به نام «هیلشم» زندگی میکنند. مدرسهای که مشابه مدارسی که تا کنون دیدهایم، نیست. با اینکه دانشآموزان مدرسه به فعالیتهای معمولی مثل نقاشی کشیدن، کتاب خواندن و بازی کردن مشغولاند، اما رازی در این مدرسه وجود دارد که فقط مسئولین مدرسه از آن باخبرند. رازی دربارهی دانشآموزانی که در مدرسه زندگی میکنند و سرنوشت غریبی در انتظارشان است.
«روت، تومی و کتی» از دانشآموزان این مدرسه هستند. همبازیهایی که از زمان مدرسه تا دوران بزرگسالیشان رابطهی عاشقانهی پیچیدهای با هم دارند. آنها از همان دوران مدرسه در جستجو برای کشف حقایقی دربارهی زندگیشانند. حقایقی که نشان میدهد علت وجود داشتن آنها با انسانهای دیگر فرق دارد. «کتی اچ سی» راوی داستان، بعد از گذشت سالها از دوران کودکیش اکنون پرستاری است که تلاش میکند از معمای مدرسهی «هیلشم» پرده بردارد. این داستان دربارهی اندوه موقعیت انسانی و چیستی اوست. داستانی که خواننده در آن انعکاسی از زندگی خودش را مییابد.
درباره کازوئو ایشی گورو
کازوئو ایشی گورو (Kazuo Ishiguro) در ناکازاکی ژاپن در 1954 متولد شد و در کودکی به انگلستان مهاجرت کرد. او در انگلستان، فلسفه و زبان انگلیسی آموخت و اولین کتابش «منظرهی پریده رنگ تپهها» را بر اساس پایاننامهاش نوشت. استفاده از فرهنگ ژاپنی در رمانهایی که او به انگلیسی مینویسد، از ویژگیهای نویسندگی اوست.
به گفتهی منتقدین، رمانهای ایشی گورو ترکیبی از آثار «جين آستین، فرانس كافكا و مارسل پروست» است. او از كسي پيروي نميكند و جهان زيباييشناختي متعلق به خود را ميآفريند. ایشی گورو دنیاهایی را خلق می کند که تصویر بزرگتری از مضامين تاريخي، شيوه و رسوم حكومتداري و رفتار و منش مردم به دست میدهد، درست هنگامی که خوانندگانش در دورهاي نامشخص از تاريخ جهان قرار دارند.
سبک نگارش کازوئو ایشی گورو
کتابهای ایشی گورو با نثری مینیمالیستی دربارهی واکنش انسانها در شرایط مختلف است. بسته به دورهی زمانی و کشوری که شخصیتها در آن زندگی میکنند، جایگاه آنها در جامعه تغییر میکند. نقطهی قوت رمان این است که در سطوح عمیقتری خوانده می شود و نسلهای متفاوتی با آن ارتباط برقرار می کنند. این ویژگی رمان، آن را برای پرداخت به مسائل فلسفی به صورتی بنیادیتر، عمیقتر و جهان شمولتر مناسب ساخته است.
ایشی گورو تمایلی ندارد در رمانهایش دربارهی اخلاقیات بنویسد. با سخن گفتن از احساسات است که برخی جنبههای انسان بودن برجسته میشود. او به دنبال این نیست که به خوانندههایش بگوید چه کنند یا چه نکنند، بلکه تلاش میکند تا نشان دهد بودن در آن وضعیت چه حسی دارد.
ارتباطات بین شخصیتها در رمانهای ایشی گورو مهم است؛ چرا که با توصیف این ارتباطات شخصیتپردازی طبیعیتری انجام میشود. از نظر او، این ارتباطات باید واقعگرایانه و اصیل باشند و به جای یک رابطهی کلیشهای و معیار، نشاندهندهی یک رابطهی غافلگیرانه و متحیرکننده باشند. خاطرات، ضمیر و نحوهی جهان بینی این شخصیت ها در مرکز توجه داستان قرار دارد. این شخصیت ها از طریق ذهن مخاطب جان میگیرند، بنابراین جهانهای ارائه شده توسط رمان بر جهانهای ذهنی مخاطبین از جهات گوناگونی تأثیرگذار است.
آثار ایشی گورو در هارمونی زیبایی با جهانبینی او قرار دارد. یکی از چیزهایی که همیشه برای ایشی گورو جالب بوده، این است که انسانها به صورت همزمان، در دنیاهای کوچک و بزرگی زندگی میکنند؛ همهی آنها فضایی شخصی دارند که در آن مجبور به تلاش برای رسیدن به عشق و خوشبختیاند، اما این فضا به شکلی اجتنابناپذیر با دنیای بزرگتری همپوشانی دارد؛ دنیایی که سیاست یا حتی جهانهای پادآرمانشهری در آن حکومت میکنند. انسانها به صورت همزمان در دنیاهای کوچک و بزرگ زندگی میکنند و هیچ کدامشان را هم نمیتوانند نادیده بگیرند.
رمان هرگز رهایم نکن با ترجمهی سهیل سُمّی توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است. نسخهی صوتی کتاب بر اساس این ترجمه در فیدیبو قرار گرفته است. امکان خرید اینترنتی فایل پی دی اف pdf با ناشر ققنوس نیز در سایت موجود است. گزیدهای از کتاب منتشر شده توسط نشر ققنوس به عنوان مثالی از نثر ساده و احساسی ایشی گورو را میخوانیم: «همیشه به رودخونه فکر میکنم که جریان آبش واقعاً سریعه. و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت میبرن. جریان آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از همدیگه جدا شن.»
آثار و جوایز کازوئو ایشی گورو
ایشی گورو یکی از شناخته شدهترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب «هنرمندی از جهان شناور» برندهی جایزهی «وایت برد» و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب «بازماندهی روز» برندهی جایزهی «بوکر» شد. هرگز رهایم نکن نیز نامزد جایزهی «بوکر» شد. ایشی گورو در سال 2017 جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرد. کتابهای وقتی یتیم بودیم، غول مدفون، شبانهها، تسلیناپذیر و شام خانوادگی از آثار دیگر اوست. از رمانهای «بازماندهی روز» و «هرگز رهایم نکن» اقتباس سینمایی ساخته شده است.
نقد فیلم هرگز رهایم مکن: بازی کردن در نقش خدا
فیلم هرگز رهایم نکن بر اساس کتاب ایشی گورو در سال 2010 به کارگردانی «مارک رومنک» و با بازی «کری مولیگان، کیرا نایتلی و اندرو گارفیلد» ساخته شد. در نقد و بررسی فیلم میتوان گفت داستان با استفاده از فضایی تخیلی دربارهی آزادی سرنوشت آدمی کندوکاو میکند. بیننده در مواجهه با این فیلم فراتر از احساس همدردی برای شخصیتهای آن، دربارهی وضعیت خودش به فکر فرو میرود. آیا سیستم موجود تنها علت زندگی غمانگیز شخصیتها است یا کمبود ابتکار شخصی و عدم تلاش برای تغییر در وضعیت موجود نیز در این سرنوشت تاثیر گذاشته است؟
مدرسهی «هیلشم» در واقع یک یتیمخانه یا پرورشگاه است. هدف این پرورشگاه القای این فکر به کودکان است که حقی برای زندگی کردن ندارند. «هیلشم» از طرف یک موسسهی اهدای عضو اداره میشود. مهندسی ژنتیک در دنیای خیالی این داستان به جایی رسیده است که میتواند نسخههایی از انسانها را بازسازی کند. کودکانی که در این مدرسه زندگی میکنند همه بدلهایی از همتایانی ثروتمندند که منتظرند وقتی بزرگ شدند، اعضای بدن خود را به صاحبانشان اهدا کنند. این کودکان در محیطی محدود بدون ارتباط با دنیای بیرون زندگی میکنند، در حالی که آنها را به شدت از دنیای بیرون از مدرسه ترساندهاند؛ به طوری که هرگز از محیط مدرسه دور نمیشوند. منفعلانه آنچه به آنها گفته میشود را میپذیرند و بدون هیچگونه مقاومت یا شورشی به سرنوشت خود تن میدهند. این کودکان متعلق به طبقهی جدیدی به نام اهداکنندگان هستند؛ طبقهای که جامعه تمایل دارد به آنها نگاهی ابزاری داشته باشد و به خودش دردسر فکر کردن دربارهی حقوق آنها را ندهد و وجدانش را درگیر حس گناه نکند. ایشی گورو، یکی از این کودکان را به عنوان راوی داستان انتخاب میکند تا جهت نگاه خواننده را به درون این گروه تغییر دهد و وضعیت آنها را تحلیل کند. عشق بین شخصیتهای کتاب آنها را تشویق میکند تا سرنوشت خود را تغییر دهند. شایعاتی دربارهی به تعویق انداختن زمان اهدا به گوششان میرسد و امید آنها را به شوق میآورد حتی اگر منشاء آن دروغ باشد. همذات پنداری بیننده با کودکان شبیهسازیشده احساس ناراحتی و خشم او را برمیانگیزد تا با آنهایی همراه شود که تلاش میکنند به جامعه ثابت کنند این کودکان هم انساناند و روح دارند. اهداکنندگان نمایندهی کلیه طبقاتی هستند که در جامعه از حقی برخوردار نیستند و به آنها به عنوان انسان نگاه نمیشود.
فیلم نگاهی محکومکننده به مدرنیته و پیشرفت فناوریهای مدرن دارد. ولی لایههایی عمیقتر از مخالفت با زیستفناوری و تولید مثل غیرجنسی در فیلم هرگز رهایم مکن وجود دارد. آنچه ایشی گورو در داستانش گفته دربارهی زندگی است. زندگیای که بالاخره به پایان میرسد؛ همهی آدمها در برابر آن محکوم به مرگاند و این سرنوشت را میپذیرند. ایشی گورو از زبان کتی میگوید: «من یه جهان جدید رو دیدم که داشت با سرعت از راه میرسید. علم زدهتر، با کارآیی بیشتر، آره. درمانهای بیشتر برای بیماریهای قدیمی. خیلی خوبه. اما من یه جهان سنگدل و بیرحم و یه دختربچه رو دیدم، که چشماش رو سفت بسته بود و جهان مهربون و قدیمی رو تنگ در آغوش کشیده بود، جهانی رو که ته قلبش می دونست باقی موندنی نیست و اون رو بغل کرده و التماس میکرد، تا اون جهان هرگز رو بر نتابه. من این رو دیدم.»