ارسالها: 640
موضوعها: 75
تاریخ عضویت: Apr 2019
سپاس ها 145
سپاس شده 467 بار در 281 ارسال
حالت من:
رمان یعنی داستانی که صد صفحه حداقل بشه نمیدونم شاید رمان کوتاهم باشه!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ما روحمون به خون آلوده ست. ما هزارتا احساسو کشتیم.....
ارسالها: 772
موضوعها: 369
تاریخ عضویت: May 2019
سپاس ها 943
سپاس شده 905 بار در 644 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ادمه رمان
مایکل در شهر ارام ودلشکسته زندگی میکرد یک روز مایکل به بازار رفتا کمی خرید کند که چشمش به سربازان افتاد که به سمت دشمن حرکت میکردند مایکل که از زندگی خسته شده بود پشته سر سربازان حرکت کرد انقدر پشت انها رفتکه شب شد سرباز ها در وسط دره چادر انداختن و خوابیدنند مایکل از فرصت استفاده کردو یکی از سرباز هارا که تنها نشسته بود و نگهبانی میداد را خفت کرد وجنزه اشرو برد و یکجا قایم کرد مایکل لباسه اورا پوشید وجایه او نشست فردا صبح که سربازان به طرف جنگ حرکت میکردند فرمانده اسم همان سربازی راکه کشت را صدا زد مایکل به دورو برش نگاه کرد دید که کسی نمیره جلو خودش رفت فرمانده گفت الکس دیر کردی میدونم که نمیتونی حرف بزنی ولی بادستت بهم بگو مایکل خیلی شانس اورده بودکه کسیو کشته که لال بود مایکل بادست کفت نه بعد فرمانده گفت مرسی از اطلاعاتت خوب 10 متر تا میدان جنگ نمانده ناگهان یک توپ در 30 متری ارتش خورد فرمانده داد کشید حمله همهیه سرباز ها پشت سنگر پناه گرفتند باتفنگ به دشمن شلیک می کردند فرمانده داد زد الکس برو توسنگر دشمن مایکل با اجله رفت سمت سنگر که لیز خوردو تویه چاله افتاد بعد یکروزچشماشو بازکرد ودید تویه یک قفس چوبیه نگاهی به قفس بقلیش انداخت تویه ان قفس یک دختری شبیه ماریا بود اندختر صورتش را برگندود ان دختر خود ماریا بود مایکل که صداش درنمیومد یک سنگ به قفس ماریا پرت بیهوشی شود کرد ماریا فهمید ان مایکله گفت تو منو نکشتی جک منبه دشمن فوروخت و یکی از خدمت کاراشو به جایه من پرت کرد و بعد چندقیقه مایکل بیهوش چون یک تیر خورده بود..........
ارسالها: 640
موضوعها: 75
تاریخ عضویت: Apr 2019
سپاس ها 145
سپاس شده 467 بار در 281 ارسال
حالت من:
09-08-2019، 14:33
(آخرین ویرایش در این ارسال: 09-08-2019، 14:39، توسط Open world.)
شروع و پایان
کاش زندگی دوکلمه بود شروع و پایان ولی از شانس خوبم من فقط پایانش را درک کردم زمانی که اسلحه را در دست داشتم و مردی که غرق در خون به زمین خاکی افتاده بود و داشت جون میداد آره این میدون جنگه من فقط یه دختری بودم که به خاطر داداش بی همه چیزش پا به میدون جنگ گذاشته بودم و داشت به دستانی که میلرزیدن خیره میشد با صدایی از حالت ترس درامدم .کارلوس اینجا چیکار میکنی ؟ سرگرد من فقط اوه کارلوس دمت گرم خیلی خوب زدیش که هنوز نمرده تورو باید دست راست خودم بکنم
اون مردو از زمین برداشت بقیه که دیگران رو زده بودن اومدن استقبالم و ازم تشکر کردن چند نفر دورم حلقه زدن و بهم گفتن
اوه پسر تو معرکه ای دستاشونو دور گردنم انداختن منم با تعجب از خودم میپرسیدم یعنی قاتل نشدم هنوز فرانکلین اومد و منو صدا کرد کارلوس سرگورد کارت داره دیدم سرگورد اون مردو به صندلی بسته بود و نظارتش میکرد عرض ادبی کردمو وارد شدم همونجور خون ازش میرفت در همین حال پرستار اومد و اونو با صندلی به زیر زمین برد و سرگرد شروع کرد به حرف هایی که اصلا مهم نبود و در آخر بعد از این همه صحبت منو به رستوران یا همون محل استراحت مقامات بالا دعوت کرد و منم گفتم
امممم سرگرد میشه که... این خوشحالی رو با بقیه شریک بشیم؟
سرگردم قبول کرد شب شد به خوابگاه رفتم توی اونجا تمام این مدت روی دشک ول میخوردم و خوابم نمیبرد پاشدم و مثل اون آدم های جاسوس رفتم طبقه پایین و از لای در نیمه باز شروع به نگاه کردن کردم نور کوچکی که به چشام میخورد و چشمام و اذیت میکرد دستم و جلو ی چشام گرفتم و دلم و زدم به دریا و درو باز کردم اون مرد روی تخت دراز کشیده بود و من خیلی آروم با خودم میگفتم خب دیگه حالش خوبه همینکه برگشتم برم دیدم که صدایی از پشت سرم اومد سرم رو برگردوندم دیدم اون مرد بود دستش رو روی شونه ش گرفته بود و خون از دستش میچکید بهم گفت تو بودی؟ یه قدم به جلو برداشت که روی زمین افتاد...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ما روحمون به خون آلوده ست. ما هزارتا احساسو کشتیم.....
ارسالها: 3,464
موضوعها: 94
تاریخ عضویت: Mar 2011
سپاس ها 10024
سپاس شده 21361 بار در 3473 ارسال
حالت من:
10-08-2019، 10:05
(آخرین ویرایش در این ارسال: 10-08-2019، 10:06، توسط SABER.)
لطفا هر رمان در یک موضوع جدا.
هر داستان کوتاه هم در موضوع جدا
با سپاس.
برای "تشکر کردن" و یا گفتن"خوب و جالب بود" از دکمه
سپاس استفاده کنید
سوالات و مشکلات خود مربوط به انجمن را در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اینجا مطرح کنید،
به پیغام خصوصی در این مورد جواب داده نمی شود.
آپلود سنتر عکس اختصاصی فلش خور! عکس خور!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.akskhor.ir