06-04-2015، 17:21
دختر کوچک به میهمان گفت: من چندتا عروسک دارم. دوست داری آنها را ببینی؟
میهمان با مهربانی پاسخ داد: البته که دوست دارم!
دخترک بی درنگ دوید و عروسکهایش را آورد.بعضی از آنها خیلی بانمک بودند و یکی از آنهاعروسک باربی بود.
میهمان از دختربچه پرسید: کدام یکی را بیشتر از همه دوست داری؟
او مطمئن بود که دخترک به عروسک باربی اشاره میکند اما تصور کنید که چقدر تعجب کرد وقتی که دید دختر کوچک
به عروسک تکه پاره ای که دماغش هم شکسته بود، اشاره کرد.عروسکی که یک دست نداشت و خراش هایی هم
روی گونه اش بود.
میهمان با کنجکاوی پرسید: چطور؟من فکر میکردم که تو عروسک باربی را بیشتر دوست داری.دخترک جواب داد:
اگر من این عروسک را دوست نداشته باشم، پس چه کسی او را دوست داشته باشد؟
میهمان با مهربانی پاسخ داد: البته که دوست دارم!
دخترک بی درنگ دوید و عروسکهایش را آورد.بعضی از آنها خیلی بانمک بودند و یکی از آنهاعروسک باربی بود.
میهمان از دختربچه پرسید: کدام یکی را بیشتر از همه دوست داری؟
او مطمئن بود که دخترک به عروسک باربی اشاره میکند اما تصور کنید که چقدر تعجب کرد وقتی که دید دختر کوچک
به عروسک تکه پاره ای که دماغش هم شکسته بود، اشاره کرد.عروسکی که یک دست نداشت و خراش هایی هم
روی گونه اش بود.
میهمان با کنجکاوی پرسید: چطور؟من فکر میکردم که تو عروسک باربی را بیشتر دوست داری.دخترک جواب داد:
اگر من این عروسک را دوست نداشته باشم، پس چه کسی او را دوست داشته باشد؟