24-12-2015، 11:09
بدون تردید در یک قرن اخیر، اولین تحولات و گوناگونی در فرهنگ جامعه ما متأثر از تماس و ارتباط با فرهنگ بیگانه، بویژه فرهنگ غرب بوده است.
بدون تردید در یک قرن اخیر، اولین تحولات و گوناگونی در فرهنگ جامعه ما متأثر از تماس و ارتباط با فرهنگ بیگانه، بویژه فرهنگ غرب بوده است.در واقع انقلاب مشروطه، پژواک همین آهنگ کلی است.به عنوان نمونه، اثر این متغیر بر سیاست، هر از گاهی به شکلی خود را نشان داده است.در ابتدا گرایشهای مسلط در جهان، لیبرالی بود و به همین دلیل هم متأثرین داخلی آن گرایشها چنین بودند.سپس انقلاب اکتبر، گروه سوسیالیستها را به لیبرالها اضافه کرد، پس از جنگ دوم جهانی نفوذ کمونیسم روسی در سطح جهانی و در نتیجه ایران افزایش یافت، از دهه شصت به بعد، سوسیالیسم انقلابی (۱)
تجزیه فرهنگی
فرهنگ موضوعی سهل و ممتنع است. سخن گفتن عادی از آن سهل است و مطالعه علمی نمودن حول آن ممتنع . علت این است که فرهنگ همان چیزی است که با وجود فرد و جامعه عجین می باشد و به طور حضوری نسبت به آن علم داریم و همه ابعاد وجود ما را از اندیشه و احساس گرفته تا دانش و رفتار ما را در بر می گیرد، در نتیجه سهل می نماید ، ولی از طرف دیگر همین گستردگی مفهوم فرهنگ و پیوستگی اجزا ء آن در طول زمان یا در عرض جامعه و در زمان معینی ، سبب شده است که شناخت و تبیین علل و عوامل تحولات و تفاوتهای فرهنگی آن پیچیده نماید.
آنچه موضوع فرهنگ را پیچیده تر می سازد تحول فرهنگ یاست به عبارت دیگر و بویژه در نظام های بعد از صنعتی و جهان امروز ثبات ثابتی از فرهنگ یک جامعه که معرف آن است در ذهن باشد که با اتکا بر آن تحول فرهنگی در عین ثبات آن انجام می شود.
طبعا بکار بردن این دو کلمه در کنار یکدیگر در منطق پذیرفته نیست ، لیکن در زندگی روزمره و فهم خود مان از فرهنگ می توانیم آن را مشاهده کنیم.بدین معنا که فرهنگ موجود در اکثر جوامع نسبت به گذشته تغییرات زیادی داشته است و حتی در زمان حاضر هم تفاوتهای فرهنگی فراوانی در آن جوامع مشاهده می شود ولی مردم با حاملان فرهنگ نوعی پیوستگی و یکسانی فرهنگی را با گذشتگان و هم عصران جامعه خود احساس می کنند اتفاقا همین احساس هم موجب انسجام و هویت فرهنگی و اجتماعی آنان است.
همچنانکه نیروهای اجتماعی تغییر و تحول فرهنگی را ضروری می سازد و برای تحول آن فشار وارد می کند، نیروهای درونی فرهنگ نیز در مقابل تغییر مقاومت می کند. جنبه های اصلی فرهنگ و جنبه هایی از آن که در مراحل اولیه زندگی آموخته می شود در برابر دگرگونی مقاومت می کنند و از همین رو ست که اصلی ترین ارزشهای شخص به حد افراط می رسند و دل کندن از آنها مو جب تردید و اضطراب عمیقی می شود(اینگلهارت ، ۱۳۷۳). بنابراین ویژگی محافظه کاری فرهنگی در کنار تغییر پذیری و میل آن به تحول قابل مشاهده است.
تجزیه فرهنگی شرایط ویژه ای است که زمینه ساز تجزیه اجتماعی و غیر کارکردی شدن اجزاء جامعه می باشد. با این حال نباید فراموش کرد که تغییر فرهنگی فرایند تشدید کننده و تجمعی است.به این معنا که هر تغییری که در فرهنگ رخ می دهد و به عناون یک ضرورت پذیرفته شود ، ضرورتها و نیازمندیهای جدیدی را خلق می کند که این امر گرایش به تغییر را شدت می بخشد.
با این معنی می توان گفت که فرهنگ ملاکهای اخلاقی و زیبایی شناختی را برای تمییز میان صحیح و غلط ، زشت و زیبا ، تراژدی و مضحک و غیره را در اختیار می گذارد.
این مفاهیم و ملاکها را از نظر لاپیر در سه نظام مستقل می توان تقسیم بندی کرد:
الف نظام ایدئولوژیک : متشکل از تصورات ،عقاید ، ارزشها و شیوه های استدلالی است.
ب _ نظام تکنولوژیک : متشکل از مهارتها ، حرفه ها و هنرهای که انسان را قادر می سازد که کالاهایی را از مواد موجود تولید نمایند.
ج نظام سازمانی :این نظام متشکل از تمام آموخته های است که انسان را قادر می سازدتا بطور موثررفتار خود رابا کنش های دیگران هماهنگ نمایند. (رابرتسون۱۳۷۲).
توزیع عادی و غیر عادی فرهنگ
۱ فرهنگ
ازمفهوم فرهنگ تعاریف متعددی بدست آمده است . این مفهوم از جنبه های تاریخی ، توصیفی ، هنجاری ، ساختاری ، روانشناسی و تکوینی بدست آمده است. ادوارد تایلر انسان شناس انگلیسی در سال ۱۸۷۱ نخستین تعریف رسمی از فرهنگ را بدین شرح ارائه داده است. « فرهنگ یا تمدن کلیت در هم تافته ای است شامل دانش ، هنر ، دین ، قانون ، اخلاقیات ، دانش ، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بدست می آورد. »(آشوری ، ۱۳۸۶ص ۴۷)
عدم نیل به اهداف توسعه اقتصادی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه موجب شد تا نگرش عمومی جدیدی در میان برنامه ریزان و سیاست گذاران شکل گیرد، به طوری که علاوه بر عوامل و متغیرهای اقتصادی ، با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامع ، متغیرهای این حوزه ها را نیز در برنامه های توسعه خود لحاظ کنند. از طرفی دیگر، برنامه ریزانی که نگاهی کلان تر از تفکر عملیاتی و اجرایی داشتند، دریافتند که فرهنگ از ماهیتی بیش از یک نقش مکمل در توسعه برخوردار است . آن ها اذعان داشتند که مطالعه توسعه بدون توجه به بافت انسانی و فرهنگی ، چیزی جز یک رشد بدون روح نیست ، حال آن که توسعه ای کاملاً شکوفا و متعادل ، بخشی از فرهنگ یک ملت است.
بنابراین مسئله اساسی ای که مطرح شده بود، این است که آیا باید به فرهنگ برای توسعه اندیشید یا توسعه برای فرهنگ ؟! بخش بزرگی از اهمیت برنامه ریزی فرهنگی به همین ظرافت نگاه و عمق عملی است که باید هر دو وجه متناقض و در عین حال با اهمیت ماهیت فرهنگ را مدنظر قرار دهد. اما رویکردی دوگانه به فرهنگ مقدور نخواهد بود، مگر این که طرح مسئله و پرسش اساسی بخش فرهنگ را در دنیای امروز بشناسیم: چرا ضروری است تا در عین حفظ هویت ملی ، غنای میراث هر تمدن و فرهنگی را در عین گوناگونی شان بپذیریم و در تعامل با فرهنگ جهانی و فرهنگ های بومی از آن ها بیاموزیم و بدان ها بیاموزانیم ؟ در این اثر کوشش شده است تا با محوریت سیاست و فرهنگ، پس از طرح مسائل اساسی در زمینه توسعه فرهنگی (ذکرشده در بالا)، نگاهی گذرا به دیدگاه های مطرح توسعه و برنامه ریزی فرهنگی در کشور ما و جهان داشته باشیم.
باید در عصر جهانی شدن با ارایه هنمونه ای موفق از همزیستی اقوام و ادیان مختلف در ایران زمین، به قطبی فرهنگی بدل شویم، به طوری که علاوه بر تعاملات و تبادلات فرهنگی با سایر فرهنگ هاو جوامع برای تقویت هر چه بیشتر فرهنگ های بومی برنامه ریزی کنیم ؛ همزمان تقویت خرده فرهنگ ها را در کنار فرهنگ عمومی و فرهنگ غیررسمی را در جوار فرهنگ رسمی مدنظر قرار دهیم.نباید فراموش کنیم که در برنامه ریزی های فرهنگی از داده های پژوهش های اجتماعی فرهنگی و فراتحلیل های برخاسته از آن ها، نه به گونه ای دلبخواهی ، بلکه به شیوه ای سیستماتیک استفاده کنیم که در این اثر، تأسیس مرکز تلفیقی آموزشی ، پژوهشی و برنامه ریزی فرهنگی توصیه شده است .
همچنین با تقویت رسانه های جمعی و تکثر و تنوع هر چه بیشتر آن ها، امکان تحلیل و نقد مسئولان و مدیران و برنامه های شان را فراهم آوریم. کارآفرینی تعاونی هایی را که در حوزه های فرهنگی و هنری فعالیت می کنند، پشتیبانی و تقویت کنیم و به اوقات فراغت به عنوان سرمایه فرهنگی بنگریم که نیاز به برنامه ریزی و سازماندهی حساب شده دارد.
مهندسی فرهنگ:
تعریف، الزامات، نحوه اجرا
اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسش ها روشن نشده باشد، تلاش هایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال می شود، تلاش هایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود.
مراحل تهاجم فرهنگی
با طرح این مطالب می توان گفت که در تهاجم فرهنگی سه مرحله تمایز به شرح زیر وجود دارد:
الف ـ الغای فرهنگ خودی: هدف از این مرحله قطع رابطه فرهنگی مردم با گذشته پرافتخار خویش است. این مرحله با ظرافت و دقت طراحی و اجرا می شود. فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادی که قبلاً تعلیم دیده اند با القای شبهات و وسوسه های شیطانی، مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بی اعتنا و دلسرد می کنند. برای مثال، ملّت ایران در گذشته مفاخری در دانش طب داشت که از آن جمله می توان به ابوعلی سینا اشاره کرد. آثار ارزشمند وی چون "قانون" ده ها بار در اروپا تجدید چاپ، و سال ها در مراکز علمی آن ها تدریس شده است. اما مهاجمان فرهنگی در اذهان مردم طب قدیم را با خرافه هم ارز کرده بودند. دشمن برای رسیدن به اهدافش در این مرحله اقداماتی از قبیل دین زدایی، تغییر خط و زبان و تحقیر فرهنگی را مورد توجه قرار داده است.
ب ـ القای فرهنگ بیگانه: در اجتماعی که ارزش های فرهنگی آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگیرند، باورها و ارزش های دینی سست گردند، ویژگی های استقلال فرهنگی مانند دین، زبان، خط و ... از بین بروند یا تحقیر شوند، و روحانیت و رهبران دینی منزوی گردند، زمینه برای پذیرش ارزش ها و الگوهای دیگران آماده می شود. در چنین جامعه ای به راحتی می توان فرهنگ بیگانه را ترویج کرد. نگاهی به بعضی از کشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی نشان می دهد که چگونه ارزش های غربی، به سهولت جانشین ارزش های اصیل اسلامی می شود.
ج ـ تثبیت فرهنگ بیگانه: به کار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها و تأسیسات مختلف بین المللی و ملّی و در رأس آن ها ایجاد دولت های وابسته، از کارهایی است که در این مرحله انجام می شود. بنابراین ایجاد مؤسسات فرهنگی بین المللی مانند سپاه صلح، باشگاه های لاینز و روتاری را باید با دید سیاست تثبیت فرهنگی ارزیابی کرد. در سطح ملّی نیز روی کار آوردن دولت های وابسته و اقدام هایی نظیر تأسیس مدارس به سبک غربی، رواج بی حجابی و آداب و رسوم غربی و اقدام هایی مشابه تحت عناوینی چون اصلاحات، مدرنیسم، نوسازی و ... با حمایت و قدرت دولت وابسته، از این گونه هستند؛ شیوه ای که در ایران در زمان حکومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقیقاً در پیش گرفته شد. استعمار می خواهد فرهنگ را، که عامل مقاومت در برابر سلطه بیگانه است، از حالت پویا به حالت ایستا درآورد. در این صورت برای مقاومت و مبارزه در برابر این سلطه، ملت های زیر سلطه، متوجه ریشه خویش می گردند؛ یعنی از همان جایی شروع می کنند که استعمار آن را ویران کرده و این مبارزه ای است که از فرهنگ جامعه آغاز می شود.
مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی، در حقیقت تلاش در جهت تقویت اجزای اصلی فرهنگ اسلامی و ملّی کشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگی های فرهنگی جامعه ماست و دستیابی به نتیجه در خور این تلاش ها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی می باشد. گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی می شود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به منظور ارتقای فرهنگ اسلامی ــ ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحران های فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخص های فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور می باشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است. مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. با توجه به اینکه مهندسی فرهنگی، با انسان ها و پیچیدگی های انسانی و جوامع سروکار دارد، باید با روش آکادمیک با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ کلان، خرده فرهنگ ها، مقتضیات داخلی و بین المللی مواجه گردد.
این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینه مهندسی فرهنگی می باشد. این مراحل عبارت اند از: شناخت عمیق مبانی، توانایی ها و پتانسیل ها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاه های فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاه ها و افزایش بودجه آن ها. در این طرح توجه به چند نکته ضروری است:
۱ــ در صحنه مهندسی فرهنگی با چند سطح روبه رو هستیم که در بالاترین سطح، آرمان ها و اهداف قرار دارند که کاملاً براساس بینش و انسان شناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شده اند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار می گیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمان ها و اهداف ترسیم می شود. آن ها مطلوب های ما هستند که طراحان مهندسی فرهنگی کوشش می نمایند با روش های گوناگون و با تنظیم سیاست های مناسب به آن ها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاست های کلّی فرهنگی جای می گیرند که ناظر به آن آرمان ها و اهداف هستند و دستیابی به آن ها زمانی ممکن می گردد که هم در سیاست های کلّی سایر حوزه های جامعه و هم در سطوح پایین تر، قوانین، آیین نامه ها، بخشنامه ها در قالب برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعه این طرح که از بالاترین سطح تا پایین ترین سطح را شامل می شود نقشه مهندسی فرهنگی کشور را فراهم می سازد.
۲ــ دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی به عنوان پیش زمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگی ها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملّی و همچنین جهت گیری های فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آن ها بر فرهنگ ملّی است. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهت گیری های فرهنگی در سطوح ملّی و بین المللی در حداقل سه دهه آینده و لحاظ نمودن آن ها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
۳ــ درک درست از میزان جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آن ها در بخش های مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراکز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن کشور و مواردی از این قبیل، در دستیابی به اهداف ترسیم شده کمک شایانی می نماید.
۴ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابه مغز متفکر و مرکز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یک ساختار مناسب و شاخص های دقیق، ضمن فراهم کردن زمینه اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی هم زمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد.
ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
در پاسخ به این سؤال اساسی که چرا جامعه ما نیازمند "مهندسی فرهنگ" و "مهندسی فرهنگی" است، باید خاطرنشان ساخت که فرهنگ، نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیش فرض های اصلی اعتقادی انسان ها به نظام هستی و جایگاه انسان در آن، که از درون آن، ارزش ها و هنجارهای زندگی استخراج می گردد و این نظام رفتارهای انسان ها را در برابر خالق، دیگر انسان ها، خود و طبیعت، شکل می دهد و بر آن ها تأثیر می گذارد. وقتی در قالب نظام (سیستم) داده و ستاده، سه رکن اعتقادات، ارزش ها و رفتارهای انسان مطالعه می گردد، متوجه می شویم، که هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسان ها تغییر می کند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج و به آرامی نوع باورهای انسان ها تغییر می یابد. با درک و پذیرش این مقدمه، متوجه می شویم که تغییرات فرهنگی در یک جامعه، حاصل تغییرات فکری، ذهنی و رفتاری همه انسان ها در یک جامعه و مبادلات فرهنگی، فکری و علمی، فناوریکی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامه حیات هدفمند یک جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همه اعضای یک جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند. به علاوه داده ها و ستاده ای که بین سه وجه کلّی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان می دهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به تدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر می گذارد. وقتی با درکی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصه اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه می شویم که باورها و ارزش هایی که تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شده اند و همچنان تولیدکننده امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات از پیش طراحی شده سازمان های متعلق به استکبار جهانی مورد هدف قرار گرفته اند (که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد کرده است) و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابسته تولیدشده در غرب، به ویژه در حوزه علوم انسانی، ضعیف می شوند و از رهگذر توسعه نظام سرمایه داری لجام گسیخته حاکم بر جهان، در قالب توانمندی ها و سازمان دهی های جهانی تهدید و تخریب می گردند. ازاین رو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیت های متناسب طراحی و اجرا شود.
انتظارات ما از مهندسی فرهنگ
اصلاح فرهنگ و تلاش برای ارتقا و تکامل فرهنگی جامعه، امری ممکن و مطلوب است که بایستگی آن نیز بدیهی است. با هر تعریفی از فرهنگ که ناظر به وضع موجود باشد، می توان از "اصلاح فرهنگ" سخن گفت. اما در عرصه عمل، پرسش های فراوانی مطرح است که بدون پاسخ به آن، اصلاحِ اساسی، پایدار و بهینه، تحقق نخواهد یافت.
اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسش ها روشن نشده باشد، تلاش هایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال می شود، تلاش هایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود. هرکسی و هر دستگاهی برای خود تعریفی از اصلاح فرهنگ خواهد داشت و اقدامی را متناسب با درک و برداشت خود انجام خواهد داد که گاه ضایعات و خسارت های جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. ضرورت مهندسی فرهنگ به منظور اصلاح فرهنگی جامعه امری بدیهی است؛ چرا که بدون نقشه و طرح دقیق برای اصلاح، نمی توان به نتایج مثبت و قابل قبولی امیدوار بود. مهندسی فرهنگ، نقشه ای را تولید می نماید که این مسیر را ترسیم می کند و به این سه پرسش اساسی پاسخ می دهد. البته هر نظریه فرهنگی پاسخ های متفاوتی به این پرسش ها خواهد داد؛ بنابراین تعیین "نظریه فرهنگ" و توافق بر سر آن اهمیت زیادی دارد. انتظاری که از "مهندسی فرهنگ" می توان داشت، از سویی به وضعیت کنونی منابع تولید فرهنگ و مراجع و ابزارهای تاثیرگذار فرهنگی وابسته است و از سویی دیگر به اصولی که در نظریه فرهنگ مطرح می شود. نکته مهمی که باید بدان توجه کرد، پیچیدگی ها و ظرافت های مساله است که دستیابی سریع به نقشه ای دقیق، کمّی و کاملا پاسخگو را با تردید روبه رو می سازد. حیطه تاثیرگذاری مهندسی فرهنگ بر مسیر فرهنگی جامعه و اصلاح آن، بسته به چند عامل مهم است. نخستین عامل، میزان کنترل ابزارها، نهادها، مراکز و شخصیت های مولد فرهنگ است. طبعا نقشه فرهنگی حاصل از مهندسی فرهنگ را تا هنگامی که همه ــ یا دست کم اکثر ــ عوامل مولد فرهنگ نپذیرند و بدان ملتزم نباشند، نمی توان نتایج مثبتی از آن انتظار داشت. عامل دیگر، فرهنگ پذیران هستند؛ آیا فرهنگ پذیران آنچه را عوامل فرهنگ ساز ارائه می دهند، بدون هیچ واسطه یا کاتالیزور درونی و بیرونی می پذیرند یا نه؟ در حقیقت مراحل پیچیده ای که در قبول و پذیرش فرهنگ وجود دارد، مانع از آن است که بتوان تاثیرپذیری فرهنگ پذیران را به سادگی پذیرفت. سومین عامل این است که صیرورت (تکامل) فرهنگی جامعه، فقط از عوامل بیرونی نشات نمی پذیرد و آنچه در درون تک تک افراد جامعه می گذرد و برآیند خود را در نگرش ها و رفتارهای فرهنگی بروز و ظهور می بخشد، عامل بسیار مهمی در این صیرورت است. در فعل و انفعالات فرهنگی جوامع، این مساله بسیار مشاهده می شود که نقشه فرهنگ، مسیری را دنبال می کند که نمی تواند با برون دادهای درونی افراد جامعه همسو و هماهنگ باشد و تاکید و اصرار بر تحقق آن، گاه مصداق سرکه انگبینی است که بر صفرا می افزاید! شاید همین چالش ها، دشواری ها و پیچیدگی هاست که عده ای را به این نظریه سوق می دهد که اساسا مهندسی فرهنگ، امری محال و نامطلوب است. اما به نظر می رسد به رغم همه این پیچیدگی ها، نمی توان از ضرورت و امکان مهندسی فرهنگ صرف نظر کرد و از اصلاح فرهنگی یا پیش نیاز ضروری آن ــ که مهندسی فرهنگ است ــ منصرف شد. توجه به این پیچیدگی ها باید موجب شود که اولا میزان انتظار از مهندسی فرهنگ را واقع بینانه تعیین کرد و ثانیا در مبانی نظری فرهنگ و آنچه به عنوان "نظریه ملی فرهنگ" باید بدان رسید، این چالش ها را به عنوان ملاحظات مهم درنظر گرفت. دست نیافتن به اثرگذاری صددرصدِ مهندسی فرهنگ، هرگز نباید ما را از تاثیر نسبی آن، که در جهت دهی به تحول فرهنگی جامعه بسیار مهم است، غافل یا نسبت به آن ناامید سازد.
«جهانی شدن» از جمله مسائل مهمی است که در پرتو پیشرفت روز افزون تکنولوژی و ارتباطات، کشورهای در حال توسعه را به چالش جدی کشانده است. جهانی شدن زنجیره ای از دگرگونی هاست که عرصه های گوناگون فرهنگ، سیاست واقتصاد کشورهای جهان را در بر گرفته و گمان می رود، در نهایت به ایجاد یک نظام واحد جهانی بینجامد. انفعال و استحاله فرهنگ های دیگر در اصطکاک با فرهنگ غربی، با توجه به توانایی های برتر تبلیغاتی این فرهنگ اهمیت این فرایند را دو چندان کرده است . شناخت «جهانی شدن» برای کشورهایی که بر حفظ ارزش های فرهنگی خود اصرار دارند، برای شناخت تهدیدها و بحران هایی که این پدیده برای آنها به دنبال خواهد داشت، بسیار مهم است.
با توجه به گستره «جهانی شدن» که ابعاد گوناگون حیات بشری را در بر می گیرد، تدوین این نوشتار تنها در بُعد فرهنگی این فرایند سامان یافته است .
تعریف جهانی شدن Globalization
هیچ اتفاق نظری بین دانشمندان در مورد تعریف دقیق این واژه وجود ندارد . برخی به تبیین این مفهوم در چارچوب کلی تحولات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی پرداخته اند، در حالی که جمعی دیگر کوشیدهاند جهانی شدن را به عنوان مفهومی صرفا اقتصادی تعریف کنند. به عبارت دیگر می توان تعاریف ارائه شده را به دو دسته کلی تقسیم نمود که در یک دسته، جهانی شدن به معنای عام آن تعریف شده و دسته ای دیگر تنها به جهانی شدن در یک بُعد اشاره دارند. از نظر گیدنز Giddens)) جهانی شدن تشدید روابط اجتماعی در سراسر جهان است که مکان های دور از هم را چنان به هم مرتبط می سازد که رخدادهای هر محل، زاده حوادثی است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندد۱. در حالی که ساتکلیف Satklif)) و گلین Glin)) علاوه بر گسترش سرمایه داری، جهانی شدن را با «به هم پیوستگی بیشتر اقتصادها» مشخص می کنند۲.
اگر چه تعاریف متعددی از این فرایند شده، اما میتوان تعریف مربوط به کمیته بین المللی در سال ۱۹۹۵ را که دربرگیرنده تمامی تعاریف است به عنوان تعریف جامع ذکر نمود: «جهانی شدن عبارت است از درهم آمیزی اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، فرهنگ و رفتارها از طریق نفی مرزها و حذف پیوستگی های ملی و اقدام های دولتی)۳
در کنار واژه «جهانی شدن» ، واژه های نسبتا مترادف دیگری نیز وجود دارند که روشن ساختنِ نسبت و تفاوت آن ها با واژه «جهانی شدن » بی فایده نخواهد بود. واژه «جهانیکردن » یا «جهانیسازی» ، گرچه به فرایندهای وابستگی و همگونی جهانی معطوف است، اما بر این دلالت دارد که قصد، برنامه و آگاهی معینی پشت این فرایندها نهفته است. به بیان دیگر، «جهانیسازی» در برگیرنده این معنا و مفهوم است که نیروهایی توانمند در قالب دولت ملت و یا شرکت چندملیتی، در راستای علایق و منافع خود به کار همگون و یکدست سازی جهان پرداخته اند و به همین دلیل باید سخن از جهانی سازی گفت نه از جهانی شدن. ولی واژه جهانی شدن متضمن این معناست که بسیاری از نیروهای جهانی ساز و همگونی آفرین، غیر شخصی و فراتر از کنترل و قصد هر فرد یا گروهی از افراد هستند.۴
فرهنگ نیز بنا بر تعریف، جوهره، خصیصه و سرشت جمعی توارث گونهای است که در حیات اجتماعی یک جامعه سیالیت داشته و در هنجارهای مذهبی و اخلاقی، روش و منش اجتماعی، تفکرات علمی و فلسفی و سرانجام نمادها و نمودهای هنری تجلی پیدا می کند. به موجب این تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ عبارتند از: مذهب، اخلاقیات، فلسفه، هنر در تمامی اشکال آن چون معماری، موسیقی، نقاشی ، مجسمه سازی ، ادبیات و ...۵ ؛ و در یک جمله میتوان فرهنگ را انعکاس دهنده ارزشها، سنتها و هنجارهای پایدار یک جامعه تلقی کرد.۶
بنابراین جهانی شدن فرهنگ به معنای ، جهانی شدن ارزش ها، سنت ها و هنجارهای پایدار یک یا چند فرهنگ است.
پیشینه و زمینه های پیدایش
گرچه برخی صاحب نظران خواستهاند برای جهانی شدن پیشینهای بلند در نظر گیرند و آبشخور آن را اندیشههای یونان باستان، آموزه های ارباب کلیسا در قرون وسطا و افکار متفکران قرن نوزدهم و بیستم اروپا بدانند، اما حقیقت این است که این پدیده، تاریخی چنین طولانی ندارد و پیشینه آن را در سطح بین المللی، باید از اوائل نیمه دوم قرن بیستم سراغ گرفت.
کاربرد اصطلاح « جهانی شدن » به دو کتابی برمیگردد که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. کتاب نخست، جنگ و صلح در دهکده جهانی، تالیف «مارشال مک لوهان» و کتاب دوم، نوشته «برژینسکی» مسوءول سابق شورای امنیت ملی آمریکا بود. مباحث کتاب اول، حول پیشرفت وسایل ارتباطی و نقش آن در تبدیل جهان به «دهکده واحد جهانی» متمرکز بود؛ در حالی که کتاب دوم، در مورد نقش آمریکا در رهبری جهان وارایة نمونة جامع مدرنیسم صحبت میکرد۷.
پیشتر توافقهای سیاسی و اقتصادی که پس از دو جنگ جهانی میان کشورهای جهان انجام گرفته، و به نوعی زمینهساز همزیستی و همکاری بین المللی شده است، طلایه دار پدیدهای بودهاند که «جهانی شدن» نامیده میشود. تاسیس سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵، توافقهای سیاسی و اقتصادی مهم پس از آن، تاسیس صندوق بین المللی پول، انجام موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت یا «گات» Gatt)) و نخستین دور مذاکرات آن با شرکت ۲۳ کشور در سال ۱۹۴۷، پایان جنگ سرد در ۱۹۸۹، اتحاد پولی یازده کشور اروپایی در ۱۹۹۸، تشکیل سازمان تجارت جهانی WTO)) همگی از پیش زمینه های بروز فرایند جهانی شدن هستند .
رشد شگفت آور تکنولوژی در اموری مانند حمل و نقل، مخابرات و از همه مهم تر انقلاب انفورماتیک در دهه ۸۰ که جایگاه رفیعی به صنعت رایانه بخشید و در پی آن گسترش شبکة اینترنت، ابزار عملی را جهت پیشبرد این پدیده فراهم ساخت.۸
اهمیت و لزوم شناخت این پدیده
به نظر جهانیگرایان، نظامهای ارتباطی جهانی جدید در حال تغییر شکل دادن روابط میان موقعیت های محلی ِ فیزیکی و شرایط اجتماعی هستند، و جغرافیای موقعیتیِ زندگی سیاسی و اجتماعی را تغییر می دهند، این امور ممکن است در خدمت گسستن یا برکندن هویتها از زمانها ، مکانها و سنتهای خاص درآیند.۹ امروزه داشتن یک دستگاه رایانه شخصی و اتصال به اینترنت، برای برقراری هر گونه ارتباط با محیط جهانی کافی است. و این امر باعث کاهش تصدی دولتها در نظارت بر ساماندهی اطلاعات که گسترده ترین نقش را در ایجاد و هدایت افکار عمومی دارد خواهد شد.
این تحولات و امکانات ارتباطی، زمینهساز شکلگیری و افزایش روابط و نهادهایی هستند که اجزا و عناصر اصلی جامعهای فراملی را در راستای اهداف مجریان این پروژه تشکیل می دهند. گسترش جریان های جهانی و شکلگیری جامعة فراملی، بحران هویت را نیز به دنبال خواهد داشت . با فرسودهتر و نفوذپذیرتر شدن مرزهای ملی، حد و مرزهای هویتی در هم میریزد و سلطة بلا منازع هویت و فرهنگ ملی مخدوش می شود، و در این عرصة جدید نهادهای ملی یا مذهبی چندان محلی از اعراب نداشته و تلاش برای بازسازی هویت ملی را ه به جایی نمی برد.۱۰
نتیجه فرایند جهانی شدن ، شکل گرفتن جامعه ای فراملی است که اگر در تمام ابعاد آن تحقق یاید، نقش سیاسی و فرهنگی دولتها در آن کاهش یافته و قوانین و ارزشهایی فراملی بر ساختار اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی آن حکمفرما خواهد بود .
در مورد اهمیت بُعد فرهنگی جهانی شدن میتوان به ارتباطات فرهنگی اشاره نمود. به عقیده جهانی گرایان، امروزه سطح، شدت، سرعت و حجم ارتباطات فرهنگی جهانی بیسابقه است. به عنوان نمونه، ارزش صادرات و واردات فرهنگی بارها طی دهههای گذشته افزایش یافته۱۱، داد و ستد محصولات تلویزیون، رادیو و فیلم گسترش زیادی داشته، نظامهای ملی پخش برنامه، تحت سلطة رقابت شدید بین المللی و کاهش میزان مخاطبان هستند، و همچنان که الگوهای ارتباطی به طور روزافزونی از مرزهای ملی فراتر می رود، ارقام اتصال به اینترنت و کاربران آن به طور تصاعدی در حال رشد است.۱۲ به گونهای که تعداد کاربران اینترنتی از ۲/۶ میلیون نفر در سال ۱۹۹۰ به ۵۰۰ میلیون در سال ۲۰۰۲ رسیده است۱۳.
انتشار پرشتاب، گرچه نابرابر رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و فن آوریهای دیجیتالی، ارتباط همزمان میان بخشهای وسیعی از جهان را ممکن ساخته است. در نتیجه بسیاری از کنترلهای ملی اطلاعات بیاثر شدهاند. در همة نقاط، مردم به طرز بیسابقه ای در معرض ارزشهای دیگر فرهنگها قرار گرفتهاند. یک مثال این امر عبارت است از تعداد افرادی که سریال Baywatchرا تماشا میکنند: برآورد شده که بیش از دو میلیارد نفر هر قسمت از این سریال را نگاه کردهاند.۱۴
نکته جالب درباره جهانی شدن فرهنگی معاصر، سوای گسترة آن، این است که محرک این پدیده ها شرکتها هستند نه کشورها. به باور جهانیگرایان، شرکتها به عنوان تولیدکنندگان و توزیعکنندگان اصلی جهانی شدن فرهنگی، جایگزین دولتها و حکومتهای دینی شدهاند. نهادهای خصوصی بینالمللی پدیدهای جدید نیستند، ولی تاثیر شدید آن ها جدید است. بنگاههای خبری و موسسات انتشاراتی در اعصار قبلی نسبت به کالاهای مصرفی و محصولات فرهنگی شرکتهای جهانی معاصر، تاثیر بسیار محدودتری بر فرهنگ های محلی و ملی داشتند. ۱۵
واکنشهای فرهنگی در برابر جهانی شدن
نوع واکنش فرهنگی در مقابل جهانی شدن، بستگی زیادی به غنای فرهنگ بومی و میزان اثر گذاری آن در هویتبخشی به افراد، و سایر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد و در طیف گسترده ای از انفعال مطلق تا ستیزه جویی در مقابل جهانی شدن فرهنگ را در بر میگیرد. با اینوجود میتوان واکنشهای فرهنگی به این فرایند را در قالب سه دستة کلی طبقهبندی کرد: خاصگرایی فرهنگی، آمیزش و تحول فرهنگی و همگونی فرهنگی.
خاصگرایی فرهنگی: برخی نظریهپردازان مدعی هستند که واکنش فرهنگی در برابر فرآیند جهانی شدن، در بیشتر موارد با مقاومت و حتی مقابلة پرتنش همراه است که معمولا در قالب توسل به عناصر هویتبخشی زبانی، دینی، قومی و نژادی نمود مییابد. به بیان دیگر فرآیند جهانی شدن در عین حال که جنبههایی از زندگی در دنیای مدرن را یکدست میکند، تفاوتهای فرهنگی و هویتی را نیز تقویت و احیا می کند. از این رو منتقدین تجدد، جهانی شدن را آغاز عصری جدید میدانند که با فرهنگیشدن زندگی و برجستهتر شدن هویتهای گوناگون اجتماعی ویژگی مییابد. مدافعان تجدد هم در قالب مفاهیمی مانند: ضدیت با دموکراسی ، احیای قبیلهگری و بنیادگرایی به این واقعیت اعتراف میکنند.۱۶
آمیزش و تحول فرهنگی: این نوع واکنش که معمولا تحت عناوینی مانند روش پیوندی Hybridization)) تحولی Translation)) و غیردفاعی Offensive) ) توصیف میشوند، بر این نکته دلالت دارند که نمیتوان گفت در عصر جهانی شدن، فرهنگها یا باید به خلوص و ریشه خود توسل جویند یا ادغام شوند، به عبارت دیگر دنیای پیچیده و متنوع فرهنگی صرفا عرصه تسلیم یا ستیز نیست، بلکه آن ها میتوانند با متحول شدن و آمیزش با فرهنگ و هویتهای دیگر به حیات خود ادامه دهند. در این رهیافت بر داد و ستدهای بین فرهنگی و آمیزش فرهنگی برای ایجاد اشکال فرهنگی ترکیبی تاکید می شود. چنین روش و واکنشی بیشتر توصیفگر هویتها و انسانهایی است که از مرزهای طبیعی و معین و زادگاه خود فراتر میروند، ولی تعلق خود را به میهن خود حفظ می کنند بدون آن که دچار توهم بازگشت به گذشته شوند. آنان مجبورند با فرهنگهای جدید محل زندگی خود کنار بیایند بدون این که هویتهای اصلی خود را کاملا از دست بدهند . در واقع آنان به فرهنگهای پیوندی تعلق دارند و باید بیاموزند که دست کم با دو فرهنگ زندگی کنند. هویت سیاهپوستان در آمریکا و ملیگرایی کبک در کانادا را میتوان نمونههای برجسته چنین واکنش و رهیافتی به شمار آورد .۱۷
در روایت خاصتری از این دیدگاه میتوان به تعامل فرهنگ ها اشاره نمود که در استفاده از مزایای سایر فرهنگ ها و جذب ارزشهای مثبت آنها، امور ناسازگار با فرهنگ خود را طرد نموده و با غنی کردن فرهنگ بومی مانع نفوذ عناصر محوری فرهنگ های دیگر شود ، به بیان دیگر در این واکنش، ارزشها، باورها و سایر امور زیر بنایی از فرهنگ بومی اخذ و ابزار و دادههای فرهنگهای دیگر در چارچوب ارزشهای بنیادین فرهنگ بومی مورد پذیرش واقع میشوند.
همگونی فرهنگی: برخی نظریهپردازان عقیده دارند که فرایند جهانی شدن نوعی همگونی فرهنگی را به همراه می آورد و این همگونی فرهنگی در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرهنگ و تمدن غربی نمود می یابد . مثلا نظریهپردازانی مانند «گیدنز» و «رابرتسن» جهانی شدن را گسترش تجدد از جامعه (غربی) به جهان و گسترش ویژگیهای محوری تجدد در مقیاس جهانی میدانند.۱۸ بنابراین همگونی فرهنگی عبارت از نوعی انفعال و استحاله است. در چنین واکنشی معمولا فرهنگها در برابر جهانی شدن منفعل میشوند و حتی ضمن پذیرش فرهنگی که جهانی شدن اقتصادی حامل آن است (فرهنگ غربی) ، ویژگیهای خود را از دست میدهند. به بیان دیگر برخی نظریهپردازان برآنند که جهانی شدن زیر سلطه نظام جهانی سرمایهداری و شرکتهای قدرتمند چند ملیتی قرار دارد و در حقیقت جهانی شدن اقتصاد، نوعی جهانی شدن فرهنگی را نیز به دنبال می آورد. این برداشت از جهانی شدن، همان نظریه امپریالیسم فرهنگی است که فرآیند جهانی شدن را در خدمت گسترش نوعی فرهنگ مصرفی می داند.
از این دیدگاه جهانی شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازی فرهنگی جهان. بنابراین بهتر است از جهانی کردن یا به عبارت درستتر، غربی کردن جهان سخن گفت. جهانی شدن نه یک فرایند تابع نیروهای ساختاری و غیر ارادی، بلکه نوعی تحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده های اقتصادی سیاسی نیرومند انجام می شود.
نظریه پردازان پایبند به نظریه امپریالیسم فرهنگی معتقدند که تردیدی در گسترش و سلطه فزاینده یک فرهنگ در جهان وجود ندارد، ولی این فرهنگ همان ارزش ها ، هنجارها و باورهای قوم محور غربی است که در ظاهری عام و غیرقومی عرضه میشود. و در عبارتی دیگر ، غرب به واسطه گفتمان های قدرت و غیرسازی ، دست اندرکار نوعی امپریالیسم و استعمار فرهنگی است .
بر پایه نظریه امپریالیسم فرهنگی ، گرچه جهانی شدن فرهنگی چونان پدیده ای فراتاریخی و فراملی یا نیرویی متعالی و جهانی نمودار می شود ، ولی در واقع چیزی جز صدور کالاها ، ارزش ها و اولویت های شیوه زندگی غربی نیست۱۹. فرهنگی که شاخصه های اصلی آن را : فردگرایی ، لیبرالیسم ، قانونگرایی، حقوق بشر ، آزادی ، برابری زن و مرد، سیاست دموکراتیک و اندیشه سکولار ، بازار آزاد و اقتصاد سود محور بازار تشکیل می دهد.۲۰
روایت خاصتری از همگونی و یکپارچه سازی فرهنگی ، آمریکایی کردن فرهنگ جهانی است . محور بحث در این روایت ، همگونی فرهنگی به واسطه رسانه های آمریکایی است . نظریه پردازان پایبند به چنین دیدگاهی بر این نکته تاکید می کنند که آمریکایی ها بر منابع اصلی تولید و توزیع فرهنگ ، از جمله سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعات ، بنگاههای خبری ، صنعت تبلیغ، تولید و توزیع برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی سلطه ای بلامنازع دارند . بنابراین ایالات متحده آمریکا فرهنگ خود را به صورت گسترده ای در اقصی نقاط جهان رواج می دهد۲۱.
ابزارهای همگونی فرهنگی
فرایند همگونی فرهنگی که توسط نظریه پردازان و عوامل دولتهای غربی در حال انجام است ، نیازمند بسترها و ابزارهایی است تا این فرایند به پیش رود . این ابزارها در درجه نخست شبکه های اطلاع رسانی جهانی و رسانه های ارتباط جمعی مانند: «رادیو، تلویزیون ماهواره ای، اینترنت» و بستر سازی جهت نشر آن در قالب گسترش زبان انگلیسی است. امروزه نقش رسانه ها و میزان نفوذ آنها در ساخت فرهنگی جوامع بر کسی پوشیده نیست. برخی از نظریه پردازان ارتباطات معتقدند که امروز جهان در دست کسی است که رسانه ها را در اختیار دارد.۲۲. نقش عمده رسانه ها در شکلدهی به افکار عمومی باعث شده که اهمیت رسانه ها تا این حد مورد توجه قرار گیرد .
در نظر صاحب نظران غربی، در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی و فن آوری های جدید ارتباطی ، مساوی با در اختیار داشتن استیلای فرهنگی است . به باور برخی (ادگار موران) استعمار در دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (یا استعمار نو) ظهور یافته و پس از تبدیل استعمار مستقیم به استعمار غیر مستقیم ، وادی فرهنگ به عنوان ابزار این استعمار به خدمت گرفته شده و از این پس هر فردی که بر روی زمین متولد می شود ، فکر و اندیشه او تخدیر می گردد و از این رو استعمار، دائمی و همیشگی شده و و به محدوده های صرفا جغرافیایی نیز ختم نمی گردد و ضرب و زور نظامی نیز در آن جایی ندارد . مهم ترین ابزار این تخدیر فرهنگی نیز ، رسانه است.
در بررسی برنامه های تلویزیونی تولید شده در جهان ، که توسط دو محقق فنلاندی ( «تاپیوواریس» و «کارل نوردن استرنگ)» از سال ۱۹۷۱تا سال ۱۹۷۳ انجام شده ، روشن شده که جریان مسلط تولید ، در اختیار کشورهای غربی است که در این میان بیشترین سهم متعلق به کشور آمریکاست و سپس با تفاوت بسیار زیاد ، کشورهای انگلستان ، آلمان و فرانسه قرار دارند . خریداران عمده برنامه های تولید شده غربی نیز کشورهای در حال توسعه هستند که بنیان های تولید بالای برنامه های تلویزیونی را دارا نیستند. تاپیوواریس یکی از این دو محقق، ده سال بعد ، یعنی در سال ۱۹۸۳ ، نیز در مقالهای تحت عنوان «روندهای جریان بین المللی برنامه های تلویزیونی » مجددا این موضوع را اثبات کرده و اعلام داشت که پس از گذشت یک دهه ، همچنان جریان حاکم و مسلط ، بر مبنای یافته های پیشین است ، اما ارقام حجم تولید بسیار بالا رفته است .آنچه که در جریان این تسلط و حاکمیت تکنولوژیک و به اذعان ایشان عدم تعادل اطلاعات اتفاق می افتد ، حاکمیت عناصر مسلط فرهنگ غربی است ، به بیان دیگر ، نظام حاکم دراین کشورها بیشتر عناصر فرهنگ غربی است و آنچه که به مردم ارائه می شود ، به قول «ادگار موران » جامعه شناس فرانسوی مصرف گرایی ، ستاره پرستی ، شهرت طلبی ، زیبا پرستی ، لذت جویی و ... است. هدف اصلی برنامه ها نوجوانان ، جوانان و زنان هستند که بیشتر از دریچه عاطفه ، هدف برنامه ریزی های تولیدکنندگان غربی قرار می گیرند. «هربرت شیلر» ، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا ، در خصوص نفوذ فرهنگی کشورهای غربی در دیگر کشورهای جهان معتقد است که از سال های جنگ جهانی دوم ، در همان حال که ایالات متحده آمریکا با کمک نظامی به انگلستان و فرانسه ، برای از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبری جهان تلاش می کرد ، برنامه ها و سیاست هایی نیز در جهت استیلای فرهنگی و ارتباطی بر جهان تدارک می دید. دراین زمان ، استفاده از نظریه جریان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگی و تسهیل سلطه جویی اقتصادی بر جهان و به کار گرفتن نظریه توسعه اقتصادی و اجتماعی از طریق وسایل ارتباطی برای جلوگیری از راه رشد غیر سرمایه داری کشورهای جهان سوم و گرایش آنها به سوی سوسیالیسم ، از اهمیت فراوان برخوردار است۲۳.
سلطه رسانه های آمریکایی به حدی است که تقریبا سه چهارم نمایش های تلویزیونی که به سرتاسر جهان صادر می شود ، از ایالات متحده می آیند و از هفت رهبر صنعت رسانه ای جهان که در تقریبا همه چیز مداخله می کنند ، چهار رسانه آمریکایی هستند. در صنعت فیلم سازی اگر چه هند فیلم های بیشتری(۸۵۵ فیلم در سال ۲۰۰۰) نسبت به هالیوود (۷۶۲ فیلم ) تولید می کند ، اما بیشتر آن ها برای تماشاگران داخلی هستند ، ژاپن و هنگ کنگ نیز فیلم های فراوانی تولید می کنند ، اما معدودی از آن ها در خارج دیده می شوند . هالیوود نه تنها بازار سینمای جهان را در سیطره خود دارد ، بلکه تولیدات محلی را هم در خود غرق می کند . حتی در ژاپن، سهم آمریکا بیش از نیمی از بازار را تشکیل می دهد . فیلم های ایالات متحده ۶۳ درصد از درآمد فروش را در اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۶ ، با ۵۳ درصد در فرانسه و ۸۱ درصد در بریتانیا به خود اخصاص دادند۲۴.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی ، ایالات متحده آمریکا کمتر از ۵% برنامه های تلویزیونی خود را وارد کرده است، در حالی که بیشتر کشورهای دیگر در اروپا و آمریکای لاتین، بیش از ۲۵% برنامه های خود را فقط از ایالات متحده آمریکا وارد کرده اند۲۵ .
در حالی که تولیدات فرهنگی برای ارتباط هر چه بیشتر با مخاطبین خود نیازمند زبان مشترک هستند، تفاوت های زبانی همچنان سدی در برابر گسترش برنامه های تلویزیونی و دیگر محصولات فرهنگی به شمار می رود، از این رو سلطه جهانی زبان انگلیسی زیر ساختی زبانی را برای این ارتباط فراهم می کند که به اندازه هر نظام تکنولوژیکی برای انتقال آرا و فرهنگ ها اهمیت دارد.۲۶ گسترش زبان انگلیسی راه را برای انتقال متون و پیام های فرهنگی هموار می نماید و ابزارهای قدرتمند اطلاع رسانی و آموزشی مدرن در خدمت این فرایند قرار می گیرد. طبق برآوردی زبان اول حدود ۳۸۰ میلیون نفر از مردم دنیا زبان انگلیسی است و ۲۵۰ میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم خود صحبت می کنند . یک میلیارد نفر در حال یادگیری آن هستند و حدود یک سوم جمعیت جهان با آن آشنا هستند و حدس زده می شود تا سال ۲۰۵۰ نیمی از جمعیت جهان کم و بیش در آن ورزیده خواهند بود.۲۷
تسلط آمریکا بر رسانه ها و جهانی سازی فرهنگ آمریکایی ، در درجه نخست از توان مالی عظیم شرکت های آمریکایی و سلطه این کشور بر صنایع فرهنگ ساز سرچشمه می گیرد. در جهان کنونی بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت هایی که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت می کنند ، در مالکیت آمریکایی هاست . گرچه برخی کشورهای پیشرفته صنعتی نیز در این حوزه فعال هستند، اما سلطه آمریکا بر سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعاتی ، بنگاه های خبری، تبلیغات ، تولید برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی به صورت جدی تهدید نمی شود .
شرکت های آمریکایی با در اختیار داشتن منابع عظیم مالی ، گوی سبقت را از رقبای خود می ربایند و پیش تازی خود را در این عرصه حفظ می کنند . افزون بر این ، دولت آمریکا نیز می کوشد با هر گونه اقدام و تحولی که سلطه فرهنگی این کشور را تهدید کند به مقابله برخیزد . سیاستمداران و برنامه ریزان آمریکایی می کوشند با توسل به شگردها و ابزارهای مختلف ، از اقدام ها و تلاش های گوناگون به منظور فراهم کردن بستری مناسب برای تجارت آزاد اطلاعات و تولیدات فرهنگی جلوگیری کنند.
در مواردی دولت آمریکا با هر گونه سانسور و کنترلی که در کشورهای مختلف به منظور حفظ فرهنگ ملی در برابر نفوذ و رواج فرهنگ آمریکایی اعمال می شود ، مبارزه و مقابله می کند . تلاش های انحصار شکنانه کشورهای دیگر نیز معمولا با مخالفت و سنگ اندازی آمریکایی ها روبرو می شود. همچنین هر گونه اقدام در راستای ایجاد چارچوبی برای ارتباطات جهانی دارای اولویت های و اهداف غیر تجاری توسط دولت آمریکا و دیگر نهادها و شرکت های ذینفع آمریکایی خنثی می شود۲۸ . از این رو آمریکا توانسته است گوی سبقت را از رقیبان خود ربوده و با امکانات گسترده اطلاعاتی و ارتباطی ، نقش مهمی در فرایند جهانی سازی فرهنگی ایفا نموده و همگونی فرهنگی را در راستای فرهنگ خود هدایت نماید، اگر چه نشانه هایی از خاص گرایی فرهنگی و تحول فرهنگی نیز در سطح جهانی به چشم می خورد که سلطه بلامنازع فرهنگ غرب و آمریکا را به چالش می کشاند .
علی معروفی
پی نوشت ها:
۱. محمد رضا مالک ، «جهانی شدن اقتصاد» ، ناشر: موسسه فرهنگی دانش و اندیشة معاصر، چاپ: اول ۱۳۸۲، صص ۲۶ ۲۵ .
۲. همان،ص ۲۸.
۳. ر.ک: مجله الواحه، ش ۱۶، ص ۱۵۳، به نقل از مقالة «جهانشمولی و جهانی سازی»، آیت الله تسخیری، کتاب «مجموعه مقالات «جهانشمولی اسلام و جهانی سازی » به اهتمام سید طه مرقاتی، ناشر: مجمع تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۸۲، ص ۷۱ .
۴. ر.ک: احمد گل محمدی«جهانی شدن فرهنگ، هویت»، نشر نی، چاپ دوم ۱۳۸۳، ص ۲۵.
۵. داوود هرمیداس باوند، مقالة «ماو غرب: چالش های فرهنگی ایران و غرب در عصر جهانی شدن » ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحید فام، انتشارات روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص ۹۷.
۶. ر.ک: علی اصغر کاظمی، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانی شدن» ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصتها» گردآوری : محمد توحید فام، ص ۴۶.
۷. عادل عبدالحمید علی : «جهانی شدن و آثار آن بر کشورهای جهان سوم »، اطلاعات سیاسی اقتصادی ،ش ۱۵۵،۱۵۶ص ۱۵۲، به نقل از ، محمد رضا مالک، «جهانی شدن اقتصاد»، ص ۲۴-۲۳ .
۸. محمد رضا مالک ، «جهانی شدن اقتصاد»، صص۲۵۲۴ .
۹. دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۸۲ ، ص ۵۸۵۵ .
۱۰. ر.ک : احمد گل محمدی«جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص ۹۱۹۰ .
۱۱. جهت مطالعه بیشتر و مقایسة آماری حجم تبادلات فرهنگی مراجعه شود به: دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن»، جدول ۳ .۱ تا ۳ .۴ که گسترش زیرساخت های ارتباطی ، کاربرد آنها و سطوح داد و ستد محصولات فرهنگی عمده را نشان می دهد.
۱۲. یونسکو ۱۹۵۰، ۱۹۸۶، ۱۹۸۹، سازمان توسعه و همکاری اقتصادی ۱۹۹۷به نقل از : دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی، صص۵۳۵۲ .
۱۳. دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی، جدول ۳ .۱
۱۴. همان ، صص۵۳۵۲ .
۱۵. اتحادیه بین المللی مخابرات ، به نقل از: دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، صص۵۵۵۳ .
۱۶. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحید فام، ص ۸۴ .
۱۷. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام، ص ۸۹
۱۸. احمد گل محمدی، «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص ۱۰۱.
۱۹. ر.ک: : احمد گل محمدی«جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص ۱۰۲.
۲۰. ر.ک : علی اصغر کاظمی ، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانی شدن» ، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصتها»، گردآوری : محمد توحیدفام، ص ۴۷ .
۲۱. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب: «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام، صص ۸۲ ۸۳
۲۲. بن. اچ بگدیکیان ، «انحصار رسانه ها » ترجمه داود حیدری ، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها ، تهران ، ۱۳۷۴، ص ۵ به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات، «جهانی سازی» ،ناشر : کتاب صبح ، چاپ اول ۱۳۸۲ ص ۴۵.
۲۳. ر.ک: کاظم معتمد نژاد، «مطالعات انتقادی در وسایل ارتباط جمعی» ، فصلنامه رسانه ، ش ۹ ، ص۳ به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات ،«جهانی سازی»، ص ۴۲۳۹
۲۴. فیلیپ لگرین «جهان باز»، ترجمه فریدون دولتشاهی ،انتشارات اطلاعات ، ۱۳۸۲، صص ۴۳۴۴۳۵ . (نویسنده این کتاب پیشتر مشاور ویژه «مایک مور» مدیر عامل سازمان تجارت جهانی و قبل از آن نیز خبرنگار تجاری واقتصادی هفته نامه «اکونومیست» بوده است .)
۲۵. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام، صص ۸۳-۸۲
۲۶. ر.ک : دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، ص ۵۳ .
۲۷. ر.ک : فیلیپ لگرین، «جهان باز» ، ترجمه فریدون دولتشاهی، ص ۴۳۷ .
۲۸. احمد گل محمدی «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، صص ۱۱۲ ۱۱۳.
بدون تردید در یک قرن اخیر، اولین تحولات و گوناگونی در فرهنگ جامعه ما متأثر از تماس و ارتباط با فرهنگ بیگانه، بویژه فرهنگ غرب بوده است.در واقع انقلاب مشروطه، پژواک همین آهنگ کلی است.به عنوان نمونه، اثر این متغیر بر سیاست، هر از گاهی به شکلی خود را نشان داده است.در ابتدا گرایشهای مسلط در جهان، لیبرالی بود و به همین دلیل هم متأثرین داخلی آن گرایشها چنین بودند.سپس انقلاب اکتبر، گروه سوسیالیستها را به لیبرالها اضافه کرد، پس از جنگ دوم جهانی نفوذ کمونیسم روسی در سطح جهانی و در نتیجه ایران افزایش یافت، از دهه شصت به بعد، سوسیالیسم انقلابی (۱)
تجزیه فرهنگی
فرهنگ موضوعی سهل و ممتنع است. سخن گفتن عادی از آن سهل است و مطالعه علمی نمودن حول آن ممتنع . علت این است که فرهنگ همان چیزی است که با وجود فرد و جامعه عجین می باشد و به طور حضوری نسبت به آن علم داریم و همه ابعاد وجود ما را از اندیشه و احساس گرفته تا دانش و رفتار ما را در بر می گیرد، در نتیجه سهل می نماید ، ولی از طرف دیگر همین گستردگی مفهوم فرهنگ و پیوستگی اجزا ء آن در طول زمان یا در عرض جامعه و در زمان معینی ، سبب شده است که شناخت و تبیین علل و عوامل تحولات و تفاوتهای فرهنگی آن پیچیده نماید.
آنچه موضوع فرهنگ را پیچیده تر می سازد تحول فرهنگ یاست به عبارت دیگر و بویژه در نظام های بعد از صنعتی و جهان امروز ثبات ثابتی از فرهنگ یک جامعه که معرف آن است در ذهن باشد که با اتکا بر آن تحول فرهنگی در عین ثبات آن انجام می شود.
طبعا بکار بردن این دو کلمه در کنار یکدیگر در منطق پذیرفته نیست ، لیکن در زندگی روزمره و فهم خود مان از فرهنگ می توانیم آن را مشاهده کنیم.بدین معنا که فرهنگ موجود در اکثر جوامع نسبت به گذشته تغییرات زیادی داشته است و حتی در زمان حاضر هم تفاوتهای فرهنگی فراوانی در آن جوامع مشاهده می شود ولی مردم با حاملان فرهنگ نوعی پیوستگی و یکسانی فرهنگی را با گذشتگان و هم عصران جامعه خود احساس می کنند اتفاقا همین احساس هم موجب انسجام و هویت فرهنگی و اجتماعی آنان است.
همچنانکه نیروهای اجتماعی تغییر و تحول فرهنگی را ضروری می سازد و برای تحول آن فشار وارد می کند، نیروهای درونی فرهنگ نیز در مقابل تغییر مقاومت می کند. جنبه های اصلی فرهنگ و جنبه هایی از آن که در مراحل اولیه زندگی آموخته می شود در برابر دگرگونی مقاومت می کنند و از همین رو ست که اصلی ترین ارزشهای شخص به حد افراط می رسند و دل کندن از آنها مو جب تردید و اضطراب عمیقی می شود(اینگلهارت ، ۱۳۷۳). بنابراین ویژگی محافظه کاری فرهنگی در کنار تغییر پذیری و میل آن به تحول قابل مشاهده است.
تجزیه فرهنگی شرایط ویژه ای است که زمینه ساز تجزیه اجتماعی و غیر کارکردی شدن اجزاء جامعه می باشد. با این حال نباید فراموش کرد که تغییر فرهنگی فرایند تشدید کننده و تجمعی است.به این معنا که هر تغییری که در فرهنگ رخ می دهد و به عناون یک ضرورت پذیرفته شود ، ضرورتها و نیازمندیهای جدیدی را خلق می کند که این امر گرایش به تغییر را شدت می بخشد.
با این معنی می توان گفت که فرهنگ ملاکهای اخلاقی و زیبایی شناختی را برای تمییز میان صحیح و غلط ، زشت و زیبا ، تراژدی و مضحک و غیره را در اختیار می گذارد.
این مفاهیم و ملاکها را از نظر لاپیر در سه نظام مستقل می توان تقسیم بندی کرد:
الف نظام ایدئولوژیک : متشکل از تصورات ،عقاید ، ارزشها و شیوه های استدلالی است.
ب _ نظام تکنولوژیک : متشکل از مهارتها ، حرفه ها و هنرهای که انسان را قادر می سازد که کالاهایی را از مواد موجود تولید نمایند.
ج نظام سازمانی :این نظام متشکل از تمام آموخته های است که انسان را قادر می سازدتا بطور موثررفتار خود رابا کنش های دیگران هماهنگ نمایند. (رابرتسون۱۳۷۲).
توزیع عادی و غیر عادی فرهنگ
۱ فرهنگ
ازمفهوم فرهنگ تعاریف متعددی بدست آمده است . این مفهوم از جنبه های تاریخی ، توصیفی ، هنجاری ، ساختاری ، روانشناسی و تکوینی بدست آمده است. ادوارد تایلر انسان شناس انگلیسی در سال ۱۸۷۱ نخستین تعریف رسمی از فرهنگ را بدین شرح ارائه داده است. « فرهنگ یا تمدن کلیت در هم تافته ای است شامل دانش ، هنر ، دین ، قانون ، اخلاقیات ، دانش ، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بدست می آورد. »(آشوری ، ۱۳۸۶ص ۴۷)
عدم نیل به اهداف توسعه اقتصادی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه موجب شد تا نگرش عمومی جدیدی در میان برنامه ریزان و سیاست گذاران شکل گیرد، به طوری که علاوه بر عوامل و متغیرهای اقتصادی ، با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامع ، متغیرهای این حوزه ها را نیز در برنامه های توسعه خود لحاظ کنند. از طرفی دیگر، برنامه ریزانی که نگاهی کلان تر از تفکر عملیاتی و اجرایی داشتند، دریافتند که فرهنگ از ماهیتی بیش از یک نقش مکمل در توسعه برخوردار است . آن ها اذعان داشتند که مطالعه توسعه بدون توجه به بافت انسانی و فرهنگی ، چیزی جز یک رشد بدون روح نیست ، حال آن که توسعه ای کاملاً شکوفا و متعادل ، بخشی از فرهنگ یک ملت است.
بنابراین مسئله اساسی ای که مطرح شده بود، این است که آیا باید به فرهنگ برای توسعه اندیشید یا توسعه برای فرهنگ ؟! بخش بزرگی از اهمیت برنامه ریزی فرهنگی به همین ظرافت نگاه و عمق عملی است که باید هر دو وجه متناقض و در عین حال با اهمیت ماهیت فرهنگ را مدنظر قرار دهد. اما رویکردی دوگانه به فرهنگ مقدور نخواهد بود، مگر این که طرح مسئله و پرسش اساسی بخش فرهنگ را در دنیای امروز بشناسیم: چرا ضروری است تا در عین حفظ هویت ملی ، غنای میراث هر تمدن و فرهنگی را در عین گوناگونی شان بپذیریم و در تعامل با فرهنگ جهانی و فرهنگ های بومی از آن ها بیاموزیم و بدان ها بیاموزانیم ؟ در این اثر کوشش شده است تا با محوریت سیاست و فرهنگ، پس از طرح مسائل اساسی در زمینه توسعه فرهنگی (ذکرشده در بالا)، نگاهی گذرا به دیدگاه های مطرح توسعه و برنامه ریزی فرهنگی در کشور ما و جهان داشته باشیم.
باید در عصر جهانی شدن با ارایه هنمونه ای موفق از همزیستی اقوام و ادیان مختلف در ایران زمین، به قطبی فرهنگی بدل شویم، به طوری که علاوه بر تعاملات و تبادلات فرهنگی با سایر فرهنگ هاو جوامع برای تقویت هر چه بیشتر فرهنگ های بومی برنامه ریزی کنیم ؛ همزمان تقویت خرده فرهنگ ها را در کنار فرهنگ عمومی و فرهنگ غیررسمی را در جوار فرهنگ رسمی مدنظر قرار دهیم.نباید فراموش کنیم که در برنامه ریزی های فرهنگی از داده های پژوهش های اجتماعی فرهنگی و فراتحلیل های برخاسته از آن ها، نه به گونه ای دلبخواهی ، بلکه به شیوه ای سیستماتیک استفاده کنیم که در این اثر، تأسیس مرکز تلفیقی آموزشی ، پژوهشی و برنامه ریزی فرهنگی توصیه شده است .
همچنین با تقویت رسانه های جمعی و تکثر و تنوع هر چه بیشتر آن ها، امکان تحلیل و نقد مسئولان و مدیران و برنامه های شان را فراهم آوریم. کارآفرینی تعاونی هایی را که در حوزه های فرهنگی و هنری فعالیت می کنند، پشتیبانی و تقویت کنیم و به اوقات فراغت به عنوان سرمایه فرهنگی بنگریم که نیاز به برنامه ریزی و سازماندهی حساب شده دارد.
مهندسی فرهنگ:
تعریف، الزامات، نحوه اجرا
اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسش ها روشن نشده باشد، تلاش هایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال می شود، تلاش هایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود.
مراحل تهاجم فرهنگی
با طرح این مطالب می توان گفت که در تهاجم فرهنگی سه مرحله تمایز به شرح زیر وجود دارد:
الف ـ الغای فرهنگ خودی: هدف از این مرحله قطع رابطه فرهنگی مردم با گذشته پرافتخار خویش است. این مرحله با ظرافت و دقت طراحی و اجرا می شود. فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادی که قبلاً تعلیم دیده اند با القای شبهات و وسوسه های شیطانی، مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بی اعتنا و دلسرد می کنند. برای مثال، ملّت ایران در گذشته مفاخری در دانش طب داشت که از آن جمله می توان به ابوعلی سینا اشاره کرد. آثار ارزشمند وی چون "قانون" ده ها بار در اروپا تجدید چاپ، و سال ها در مراکز علمی آن ها تدریس شده است. اما مهاجمان فرهنگی در اذهان مردم طب قدیم را با خرافه هم ارز کرده بودند. دشمن برای رسیدن به اهدافش در این مرحله اقداماتی از قبیل دین زدایی، تغییر خط و زبان و تحقیر فرهنگی را مورد توجه قرار داده است.
ب ـ القای فرهنگ بیگانه: در اجتماعی که ارزش های فرهنگی آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگیرند، باورها و ارزش های دینی سست گردند، ویژگی های استقلال فرهنگی مانند دین، زبان، خط و ... از بین بروند یا تحقیر شوند، و روحانیت و رهبران دینی منزوی گردند، زمینه برای پذیرش ارزش ها و الگوهای دیگران آماده می شود. در چنین جامعه ای به راحتی می توان فرهنگ بیگانه را ترویج کرد. نگاهی به بعضی از کشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی نشان می دهد که چگونه ارزش های غربی، به سهولت جانشین ارزش های اصیل اسلامی می شود.
ج ـ تثبیت فرهنگ بیگانه: به کار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها و تأسیسات مختلف بین المللی و ملّی و در رأس آن ها ایجاد دولت های وابسته، از کارهایی است که در این مرحله انجام می شود. بنابراین ایجاد مؤسسات فرهنگی بین المللی مانند سپاه صلح، باشگاه های لاینز و روتاری را باید با دید سیاست تثبیت فرهنگی ارزیابی کرد. در سطح ملّی نیز روی کار آوردن دولت های وابسته و اقدام هایی نظیر تأسیس مدارس به سبک غربی، رواج بی حجابی و آداب و رسوم غربی و اقدام هایی مشابه تحت عناوینی چون اصلاحات، مدرنیسم، نوسازی و ... با حمایت و قدرت دولت وابسته، از این گونه هستند؛ شیوه ای که در ایران در زمان حکومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقیقاً در پیش گرفته شد. استعمار می خواهد فرهنگ را، که عامل مقاومت در برابر سلطه بیگانه است، از حالت پویا به حالت ایستا درآورد. در این صورت برای مقاومت و مبارزه در برابر این سلطه، ملت های زیر سلطه، متوجه ریشه خویش می گردند؛ یعنی از همان جایی شروع می کنند که استعمار آن را ویران کرده و این مبارزه ای است که از فرهنگ جامعه آغاز می شود.
مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی، در حقیقت تلاش در جهت تقویت اجزای اصلی فرهنگ اسلامی و ملّی کشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگی های فرهنگی جامعه ماست و دستیابی به نتیجه در خور این تلاش ها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی می باشد. گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی می شود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به منظور ارتقای فرهنگ اسلامی ــ ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحران های فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخص های فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور می باشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است. مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. با توجه به اینکه مهندسی فرهنگی، با انسان ها و پیچیدگی های انسانی و جوامع سروکار دارد، باید با روش آکادمیک با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ کلان، خرده فرهنگ ها، مقتضیات داخلی و بین المللی مواجه گردد.
این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینه مهندسی فرهنگی می باشد. این مراحل عبارت اند از: شناخت عمیق مبانی، توانایی ها و پتانسیل ها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاه های فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاه ها و افزایش بودجه آن ها. در این طرح توجه به چند نکته ضروری است:
۱ــ در صحنه مهندسی فرهنگی با چند سطح روبه رو هستیم که در بالاترین سطح، آرمان ها و اهداف قرار دارند که کاملاً براساس بینش و انسان شناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شده اند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار می گیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمان ها و اهداف ترسیم می شود. آن ها مطلوب های ما هستند که طراحان مهندسی فرهنگی کوشش می نمایند با روش های گوناگون و با تنظیم سیاست های مناسب به آن ها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاست های کلّی فرهنگی جای می گیرند که ناظر به آن آرمان ها و اهداف هستند و دستیابی به آن ها زمانی ممکن می گردد که هم در سیاست های کلّی سایر حوزه های جامعه و هم در سطوح پایین تر، قوانین، آیین نامه ها، بخشنامه ها در قالب برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعه این طرح که از بالاترین سطح تا پایین ترین سطح را شامل می شود نقشه مهندسی فرهنگی کشور را فراهم می سازد.
۲ــ دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی به عنوان پیش زمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگی ها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملّی و همچنین جهت گیری های فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آن ها بر فرهنگ ملّی است. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهت گیری های فرهنگی در سطوح ملّی و بین المللی در حداقل سه دهه آینده و لحاظ نمودن آن ها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
۳ــ درک درست از میزان جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آن ها در بخش های مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراکز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن کشور و مواردی از این قبیل، در دستیابی به اهداف ترسیم شده کمک شایانی می نماید.
۴ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابه مغز متفکر و مرکز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یک ساختار مناسب و شاخص های دقیق، ضمن فراهم کردن زمینه اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی هم زمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد.
ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
در پاسخ به این سؤال اساسی که چرا جامعه ما نیازمند "مهندسی فرهنگ" و "مهندسی فرهنگی" است، باید خاطرنشان ساخت که فرهنگ، نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیش فرض های اصلی اعتقادی انسان ها به نظام هستی و جایگاه انسان در آن، که از درون آن، ارزش ها و هنجارهای زندگی استخراج می گردد و این نظام رفتارهای انسان ها را در برابر خالق، دیگر انسان ها، خود و طبیعت، شکل می دهد و بر آن ها تأثیر می گذارد. وقتی در قالب نظام (سیستم) داده و ستاده، سه رکن اعتقادات، ارزش ها و رفتارهای انسان مطالعه می گردد، متوجه می شویم، که هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسان ها تغییر می کند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج و به آرامی نوع باورهای انسان ها تغییر می یابد. با درک و پذیرش این مقدمه، متوجه می شویم که تغییرات فرهنگی در یک جامعه، حاصل تغییرات فکری، ذهنی و رفتاری همه انسان ها در یک جامعه و مبادلات فرهنگی، فکری و علمی، فناوریکی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامه حیات هدفمند یک جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همه اعضای یک جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند. به علاوه داده ها و ستاده ای که بین سه وجه کلّی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان می دهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به تدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر می گذارد. وقتی با درکی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصه اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه می شویم که باورها و ارزش هایی که تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شده اند و همچنان تولیدکننده امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات از پیش طراحی شده سازمان های متعلق به استکبار جهانی مورد هدف قرار گرفته اند (که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد کرده است) و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابسته تولیدشده در غرب، به ویژه در حوزه علوم انسانی، ضعیف می شوند و از رهگذر توسعه نظام سرمایه داری لجام گسیخته حاکم بر جهان، در قالب توانمندی ها و سازمان دهی های جهانی تهدید و تخریب می گردند. ازاین رو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیت های متناسب طراحی و اجرا شود.
انتظارات ما از مهندسی فرهنگ
اصلاح فرهنگ و تلاش برای ارتقا و تکامل فرهنگی جامعه، امری ممکن و مطلوب است که بایستگی آن نیز بدیهی است. با هر تعریفی از فرهنگ که ناظر به وضع موجود باشد، می توان از "اصلاح فرهنگ" سخن گفت. اما در عرصه عمل، پرسش های فراوانی مطرح است که بدون پاسخ به آن، اصلاحِ اساسی، پایدار و بهینه، تحقق نخواهد یافت.
اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسش ها روشن نشده باشد، تلاش هایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال می شود، تلاش هایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود. هرکسی و هر دستگاهی برای خود تعریفی از اصلاح فرهنگ خواهد داشت و اقدامی را متناسب با درک و برداشت خود انجام خواهد داد که گاه ضایعات و خسارت های جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. ضرورت مهندسی فرهنگ به منظور اصلاح فرهنگی جامعه امری بدیهی است؛ چرا که بدون نقشه و طرح دقیق برای اصلاح، نمی توان به نتایج مثبت و قابل قبولی امیدوار بود. مهندسی فرهنگ، نقشه ای را تولید می نماید که این مسیر را ترسیم می کند و به این سه پرسش اساسی پاسخ می دهد. البته هر نظریه فرهنگی پاسخ های متفاوتی به این پرسش ها خواهد داد؛ بنابراین تعیین "نظریه فرهنگ" و توافق بر سر آن اهمیت زیادی دارد. انتظاری که از "مهندسی فرهنگ" می توان داشت، از سویی به وضعیت کنونی منابع تولید فرهنگ و مراجع و ابزارهای تاثیرگذار فرهنگی وابسته است و از سویی دیگر به اصولی که در نظریه فرهنگ مطرح می شود. نکته مهمی که باید بدان توجه کرد، پیچیدگی ها و ظرافت های مساله است که دستیابی سریع به نقشه ای دقیق، کمّی و کاملا پاسخگو را با تردید روبه رو می سازد. حیطه تاثیرگذاری مهندسی فرهنگ بر مسیر فرهنگی جامعه و اصلاح آن، بسته به چند عامل مهم است. نخستین عامل، میزان کنترل ابزارها، نهادها، مراکز و شخصیت های مولد فرهنگ است. طبعا نقشه فرهنگی حاصل از مهندسی فرهنگ را تا هنگامی که همه ــ یا دست کم اکثر ــ عوامل مولد فرهنگ نپذیرند و بدان ملتزم نباشند، نمی توان نتایج مثبتی از آن انتظار داشت. عامل دیگر، فرهنگ پذیران هستند؛ آیا فرهنگ پذیران آنچه را عوامل فرهنگ ساز ارائه می دهند، بدون هیچ واسطه یا کاتالیزور درونی و بیرونی می پذیرند یا نه؟ در حقیقت مراحل پیچیده ای که در قبول و پذیرش فرهنگ وجود دارد، مانع از آن است که بتوان تاثیرپذیری فرهنگ پذیران را به سادگی پذیرفت. سومین عامل این است که صیرورت (تکامل) فرهنگی جامعه، فقط از عوامل بیرونی نشات نمی پذیرد و آنچه در درون تک تک افراد جامعه می گذرد و برآیند خود را در نگرش ها و رفتارهای فرهنگی بروز و ظهور می بخشد، عامل بسیار مهمی در این صیرورت است. در فعل و انفعالات فرهنگی جوامع، این مساله بسیار مشاهده می شود که نقشه فرهنگ، مسیری را دنبال می کند که نمی تواند با برون دادهای درونی افراد جامعه همسو و هماهنگ باشد و تاکید و اصرار بر تحقق آن، گاه مصداق سرکه انگبینی است که بر صفرا می افزاید! شاید همین چالش ها، دشواری ها و پیچیدگی هاست که عده ای را به این نظریه سوق می دهد که اساسا مهندسی فرهنگ، امری محال و نامطلوب است. اما به نظر می رسد به رغم همه این پیچیدگی ها، نمی توان از ضرورت و امکان مهندسی فرهنگ صرف نظر کرد و از اصلاح فرهنگی یا پیش نیاز ضروری آن ــ که مهندسی فرهنگ است ــ منصرف شد. توجه به این پیچیدگی ها باید موجب شود که اولا میزان انتظار از مهندسی فرهنگ را واقع بینانه تعیین کرد و ثانیا در مبانی نظری فرهنگ و آنچه به عنوان "نظریه ملی فرهنگ" باید بدان رسید، این چالش ها را به عنوان ملاحظات مهم درنظر گرفت. دست نیافتن به اثرگذاری صددرصدِ مهندسی فرهنگ، هرگز نباید ما را از تاثیر نسبی آن، که در جهت دهی به تحول فرهنگی جامعه بسیار مهم است، غافل یا نسبت به آن ناامید سازد.
«جهانی شدن» از جمله مسائل مهمی است که در پرتو پیشرفت روز افزون تکنولوژی و ارتباطات، کشورهای در حال توسعه را به چالش جدی کشانده است. جهانی شدن زنجیره ای از دگرگونی هاست که عرصه های گوناگون فرهنگ، سیاست واقتصاد کشورهای جهان را در بر گرفته و گمان می رود، در نهایت به ایجاد یک نظام واحد جهانی بینجامد. انفعال و استحاله فرهنگ های دیگر در اصطکاک با فرهنگ غربی، با توجه به توانایی های برتر تبلیغاتی این فرهنگ اهمیت این فرایند را دو چندان کرده است . شناخت «جهانی شدن» برای کشورهایی که بر حفظ ارزش های فرهنگی خود اصرار دارند، برای شناخت تهدیدها و بحران هایی که این پدیده برای آنها به دنبال خواهد داشت، بسیار مهم است.
با توجه به گستره «جهانی شدن» که ابعاد گوناگون حیات بشری را در بر می گیرد، تدوین این نوشتار تنها در بُعد فرهنگی این فرایند سامان یافته است .
تعریف جهانی شدن Globalization
هیچ اتفاق نظری بین دانشمندان در مورد تعریف دقیق این واژه وجود ندارد . برخی به تبیین این مفهوم در چارچوب کلی تحولات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی پرداخته اند، در حالی که جمعی دیگر کوشیدهاند جهانی شدن را به عنوان مفهومی صرفا اقتصادی تعریف کنند. به عبارت دیگر می توان تعاریف ارائه شده را به دو دسته کلی تقسیم نمود که در یک دسته، جهانی شدن به معنای عام آن تعریف شده و دسته ای دیگر تنها به جهانی شدن در یک بُعد اشاره دارند. از نظر گیدنز Giddens)) جهانی شدن تشدید روابط اجتماعی در سراسر جهان است که مکان های دور از هم را چنان به هم مرتبط می سازد که رخدادهای هر محل، زاده حوادثی است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندد۱. در حالی که ساتکلیف Satklif)) و گلین Glin)) علاوه بر گسترش سرمایه داری، جهانی شدن را با «به هم پیوستگی بیشتر اقتصادها» مشخص می کنند۲.
اگر چه تعاریف متعددی از این فرایند شده، اما میتوان تعریف مربوط به کمیته بین المللی در سال ۱۹۹۵ را که دربرگیرنده تمامی تعاریف است به عنوان تعریف جامع ذکر نمود: «جهانی شدن عبارت است از درهم آمیزی اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، فرهنگ و رفتارها از طریق نفی مرزها و حذف پیوستگی های ملی و اقدام های دولتی)۳
در کنار واژه «جهانی شدن» ، واژه های نسبتا مترادف دیگری نیز وجود دارند که روشن ساختنِ نسبت و تفاوت آن ها با واژه «جهانی شدن » بی فایده نخواهد بود. واژه «جهانیکردن » یا «جهانیسازی» ، گرچه به فرایندهای وابستگی و همگونی جهانی معطوف است، اما بر این دلالت دارد که قصد، برنامه و آگاهی معینی پشت این فرایندها نهفته است. به بیان دیگر، «جهانیسازی» در برگیرنده این معنا و مفهوم است که نیروهایی توانمند در قالب دولت ملت و یا شرکت چندملیتی، در راستای علایق و منافع خود به کار همگون و یکدست سازی جهان پرداخته اند و به همین دلیل باید سخن از جهانی سازی گفت نه از جهانی شدن. ولی واژه جهانی شدن متضمن این معناست که بسیاری از نیروهای جهانی ساز و همگونی آفرین، غیر شخصی و فراتر از کنترل و قصد هر فرد یا گروهی از افراد هستند.۴
فرهنگ نیز بنا بر تعریف، جوهره، خصیصه و سرشت جمعی توارث گونهای است که در حیات اجتماعی یک جامعه سیالیت داشته و در هنجارهای مذهبی و اخلاقی، روش و منش اجتماعی، تفکرات علمی و فلسفی و سرانجام نمادها و نمودهای هنری تجلی پیدا می کند. به موجب این تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ عبارتند از: مذهب، اخلاقیات، فلسفه، هنر در تمامی اشکال آن چون معماری، موسیقی، نقاشی ، مجسمه سازی ، ادبیات و ...۵ ؛ و در یک جمله میتوان فرهنگ را انعکاس دهنده ارزشها، سنتها و هنجارهای پایدار یک جامعه تلقی کرد.۶
بنابراین جهانی شدن فرهنگ به معنای ، جهانی شدن ارزش ها، سنت ها و هنجارهای پایدار یک یا چند فرهنگ است.
پیشینه و زمینه های پیدایش
گرچه برخی صاحب نظران خواستهاند برای جهانی شدن پیشینهای بلند در نظر گیرند و آبشخور آن را اندیشههای یونان باستان، آموزه های ارباب کلیسا در قرون وسطا و افکار متفکران قرن نوزدهم و بیستم اروپا بدانند، اما حقیقت این است که این پدیده، تاریخی چنین طولانی ندارد و پیشینه آن را در سطح بین المللی، باید از اوائل نیمه دوم قرن بیستم سراغ گرفت.
کاربرد اصطلاح « جهانی شدن » به دو کتابی برمیگردد که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. کتاب نخست، جنگ و صلح در دهکده جهانی، تالیف «مارشال مک لوهان» و کتاب دوم، نوشته «برژینسکی» مسوءول سابق شورای امنیت ملی آمریکا بود. مباحث کتاب اول، حول پیشرفت وسایل ارتباطی و نقش آن در تبدیل جهان به «دهکده واحد جهانی» متمرکز بود؛ در حالی که کتاب دوم، در مورد نقش آمریکا در رهبری جهان وارایة نمونة جامع مدرنیسم صحبت میکرد۷.
پیشتر توافقهای سیاسی و اقتصادی که پس از دو جنگ جهانی میان کشورهای جهان انجام گرفته، و به نوعی زمینهساز همزیستی و همکاری بین المللی شده است، طلایه دار پدیدهای بودهاند که «جهانی شدن» نامیده میشود. تاسیس سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵، توافقهای سیاسی و اقتصادی مهم پس از آن، تاسیس صندوق بین المللی پول، انجام موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت یا «گات» Gatt)) و نخستین دور مذاکرات آن با شرکت ۲۳ کشور در سال ۱۹۴۷، پایان جنگ سرد در ۱۹۸۹، اتحاد پولی یازده کشور اروپایی در ۱۹۹۸، تشکیل سازمان تجارت جهانی WTO)) همگی از پیش زمینه های بروز فرایند جهانی شدن هستند .
رشد شگفت آور تکنولوژی در اموری مانند حمل و نقل، مخابرات و از همه مهم تر انقلاب انفورماتیک در دهه ۸۰ که جایگاه رفیعی به صنعت رایانه بخشید و در پی آن گسترش شبکة اینترنت، ابزار عملی را جهت پیشبرد این پدیده فراهم ساخت.۸
اهمیت و لزوم شناخت این پدیده
به نظر جهانیگرایان، نظامهای ارتباطی جهانی جدید در حال تغییر شکل دادن روابط میان موقعیت های محلی ِ فیزیکی و شرایط اجتماعی هستند، و جغرافیای موقعیتیِ زندگی سیاسی و اجتماعی را تغییر می دهند، این امور ممکن است در خدمت گسستن یا برکندن هویتها از زمانها ، مکانها و سنتهای خاص درآیند.۹ امروزه داشتن یک دستگاه رایانه شخصی و اتصال به اینترنت، برای برقراری هر گونه ارتباط با محیط جهانی کافی است. و این امر باعث کاهش تصدی دولتها در نظارت بر ساماندهی اطلاعات که گسترده ترین نقش را در ایجاد و هدایت افکار عمومی دارد خواهد شد.
این تحولات و امکانات ارتباطی، زمینهساز شکلگیری و افزایش روابط و نهادهایی هستند که اجزا و عناصر اصلی جامعهای فراملی را در راستای اهداف مجریان این پروژه تشکیل می دهند. گسترش جریان های جهانی و شکلگیری جامعة فراملی، بحران هویت را نیز به دنبال خواهد داشت . با فرسودهتر و نفوذپذیرتر شدن مرزهای ملی، حد و مرزهای هویتی در هم میریزد و سلطة بلا منازع هویت و فرهنگ ملی مخدوش می شود، و در این عرصة جدید نهادهای ملی یا مذهبی چندان محلی از اعراب نداشته و تلاش برای بازسازی هویت ملی را ه به جایی نمی برد.۱۰
نتیجه فرایند جهانی شدن ، شکل گرفتن جامعه ای فراملی است که اگر در تمام ابعاد آن تحقق یاید، نقش سیاسی و فرهنگی دولتها در آن کاهش یافته و قوانین و ارزشهایی فراملی بر ساختار اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی آن حکمفرما خواهد بود .
در مورد اهمیت بُعد فرهنگی جهانی شدن میتوان به ارتباطات فرهنگی اشاره نمود. به عقیده جهانی گرایان، امروزه سطح، شدت، سرعت و حجم ارتباطات فرهنگی جهانی بیسابقه است. به عنوان نمونه، ارزش صادرات و واردات فرهنگی بارها طی دهههای گذشته افزایش یافته۱۱، داد و ستد محصولات تلویزیون، رادیو و فیلم گسترش زیادی داشته، نظامهای ملی پخش برنامه، تحت سلطة رقابت شدید بین المللی و کاهش میزان مخاطبان هستند، و همچنان که الگوهای ارتباطی به طور روزافزونی از مرزهای ملی فراتر می رود، ارقام اتصال به اینترنت و کاربران آن به طور تصاعدی در حال رشد است.۱۲ به گونهای که تعداد کاربران اینترنتی از ۲/۶ میلیون نفر در سال ۱۹۹۰ به ۵۰۰ میلیون در سال ۲۰۰۲ رسیده است۱۳.
انتشار پرشتاب، گرچه نابرابر رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و فن آوریهای دیجیتالی، ارتباط همزمان میان بخشهای وسیعی از جهان را ممکن ساخته است. در نتیجه بسیاری از کنترلهای ملی اطلاعات بیاثر شدهاند. در همة نقاط، مردم به طرز بیسابقه ای در معرض ارزشهای دیگر فرهنگها قرار گرفتهاند. یک مثال این امر عبارت است از تعداد افرادی که سریال Baywatchرا تماشا میکنند: برآورد شده که بیش از دو میلیارد نفر هر قسمت از این سریال را نگاه کردهاند.۱۴
نکته جالب درباره جهانی شدن فرهنگی معاصر، سوای گسترة آن، این است که محرک این پدیده ها شرکتها هستند نه کشورها. به باور جهانیگرایان، شرکتها به عنوان تولیدکنندگان و توزیعکنندگان اصلی جهانی شدن فرهنگی، جایگزین دولتها و حکومتهای دینی شدهاند. نهادهای خصوصی بینالمللی پدیدهای جدید نیستند، ولی تاثیر شدید آن ها جدید است. بنگاههای خبری و موسسات انتشاراتی در اعصار قبلی نسبت به کالاهای مصرفی و محصولات فرهنگی شرکتهای جهانی معاصر، تاثیر بسیار محدودتری بر فرهنگ های محلی و ملی داشتند. ۱۵
واکنشهای فرهنگی در برابر جهانی شدن
نوع واکنش فرهنگی در مقابل جهانی شدن، بستگی زیادی به غنای فرهنگ بومی و میزان اثر گذاری آن در هویتبخشی به افراد، و سایر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد و در طیف گسترده ای از انفعال مطلق تا ستیزه جویی در مقابل جهانی شدن فرهنگ را در بر میگیرد. با اینوجود میتوان واکنشهای فرهنگی به این فرایند را در قالب سه دستة کلی طبقهبندی کرد: خاصگرایی فرهنگی، آمیزش و تحول فرهنگی و همگونی فرهنگی.
خاصگرایی فرهنگی: برخی نظریهپردازان مدعی هستند که واکنش فرهنگی در برابر فرآیند جهانی شدن، در بیشتر موارد با مقاومت و حتی مقابلة پرتنش همراه است که معمولا در قالب توسل به عناصر هویتبخشی زبانی، دینی، قومی و نژادی نمود مییابد. به بیان دیگر فرآیند جهانی شدن در عین حال که جنبههایی از زندگی در دنیای مدرن را یکدست میکند، تفاوتهای فرهنگی و هویتی را نیز تقویت و احیا می کند. از این رو منتقدین تجدد، جهانی شدن را آغاز عصری جدید میدانند که با فرهنگیشدن زندگی و برجستهتر شدن هویتهای گوناگون اجتماعی ویژگی مییابد. مدافعان تجدد هم در قالب مفاهیمی مانند: ضدیت با دموکراسی ، احیای قبیلهگری و بنیادگرایی به این واقعیت اعتراف میکنند.۱۶
آمیزش و تحول فرهنگی: این نوع واکنش که معمولا تحت عناوینی مانند روش پیوندی Hybridization)) تحولی Translation)) و غیردفاعی Offensive) ) توصیف میشوند، بر این نکته دلالت دارند که نمیتوان گفت در عصر جهانی شدن، فرهنگها یا باید به خلوص و ریشه خود توسل جویند یا ادغام شوند، به عبارت دیگر دنیای پیچیده و متنوع فرهنگی صرفا عرصه تسلیم یا ستیز نیست، بلکه آن ها میتوانند با متحول شدن و آمیزش با فرهنگ و هویتهای دیگر به حیات خود ادامه دهند. در این رهیافت بر داد و ستدهای بین فرهنگی و آمیزش فرهنگی برای ایجاد اشکال فرهنگی ترکیبی تاکید می شود. چنین روش و واکنشی بیشتر توصیفگر هویتها و انسانهایی است که از مرزهای طبیعی و معین و زادگاه خود فراتر میروند، ولی تعلق خود را به میهن خود حفظ می کنند بدون آن که دچار توهم بازگشت به گذشته شوند. آنان مجبورند با فرهنگهای جدید محل زندگی خود کنار بیایند بدون این که هویتهای اصلی خود را کاملا از دست بدهند . در واقع آنان به فرهنگهای پیوندی تعلق دارند و باید بیاموزند که دست کم با دو فرهنگ زندگی کنند. هویت سیاهپوستان در آمریکا و ملیگرایی کبک در کانادا را میتوان نمونههای برجسته چنین واکنش و رهیافتی به شمار آورد .۱۷
در روایت خاصتری از این دیدگاه میتوان به تعامل فرهنگ ها اشاره نمود که در استفاده از مزایای سایر فرهنگ ها و جذب ارزشهای مثبت آنها، امور ناسازگار با فرهنگ خود را طرد نموده و با غنی کردن فرهنگ بومی مانع نفوذ عناصر محوری فرهنگ های دیگر شود ، به بیان دیگر در این واکنش، ارزشها، باورها و سایر امور زیر بنایی از فرهنگ بومی اخذ و ابزار و دادههای فرهنگهای دیگر در چارچوب ارزشهای بنیادین فرهنگ بومی مورد پذیرش واقع میشوند.
همگونی فرهنگی: برخی نظریهپردازان عقیده دارند که فرایند جهانی شدن نوعی همگونی فرهنگی را به همراه می آورد و این همگونی فرهنگی در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرهنگ و تمدن غربی نمود می یابد . مثلا نظریهپردازانی مانند «گیدنز» و «رابرتسن» جهانی شدن را گسترش تجدد از جامعه (غربی) به جهان و گسترش ویژگیهای محوری تجدد در مقیاس جهانی میدانند.۱۸ بنابراین همگونی فرهنگی عبارت از نوعی انفعال و استحاله است. در چنین واکنشی معمولا فرهنگها در برابر جهانی شدن منفعل میشوند و حتی ضمن پذیرش فرهنگی که جهانی شدن اقتصادی حامل آن است (فرهنگ غربی) ، ویژگیهای خود را از دست میدهند. به بیان دیگر برخی نظریهپردازان برآنند که جهانی شدن زیر سلطه نظام جهانی سرمایهداری و شرکتهای قدرتمند چند ملیتی قرار دارد و در حقیقت جهانی شدن اقتصاد، نوعی جهانی شدن فرهنگی را نیز به دنبال می آورد. این برداشت از جهانی شدن، همان نظریه امپریالیسم فرهنگی است که فرآیند جهانی شدن را در خدمت گسترش نوعی فرهنگ مصرفی می داند.
از این دیدگاه جهانی شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازی فرهنگی جهان. بنابراین بهتر است از جهانی کردن یا به عبارت درستتر، غربی کردن جهان سخن گفت. جهانی شدن نه یک فرایند تابع نیروهای ساختاری و غیر ارادی، بلکه نوعی تحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده های اقتصادی سیاسی نیرومند انجام می شود.
نظریه پردازان پایبند به نظریه امپریالیسم فرهنگی معتقدند که تردیدی در گسترش و سلطه فزاینده یک فرهنگ در جهان وجود ندارد، ولی این فرهنگ همان ارزش ها ، هنجارها و باورهای قوم محور غربی است که در ظاهری عام و غیرقومی عرضه میشود. و در عبارتی دیگر ، غرب به واسطه گفتمان های قدرت و غیرسازی ، دست اندرکار نوعی امپریالیسم و استعمار فرهنگی است .
بر پایه نظریه امپریالیسم فرهنگی ، گرچه جهانی شدن فرهنگی چونان پدیده ای فراتاریخی و فراملی یا نیرویی متعالی و جهانی نمودار می شود ، ولی در واقع چیزی جز صدور کالاها ، ارزش ها و اولویت های شیوه زندگی غربی نیست۱۹. فرهنگی که شاخصه های اصلی آن را : فردگرایی ، لیبرالیسم ، قانونگرایی، حقوق بشر ، آزادی ، برابری زن و مرد، سیاست دموکراتیک و اندیشه سکولار ، بازار آزاد و اقتصاد سود محور بازار تشکیل می دهد.۲۰
روایت خاصتری از همگونی و یکپارچه سازی فرهنگی ، آمریکایی کردن فرهنگ جهانی است . محور بحث در این روایت ، همگونی فرهنگی به واسطه رسانه های آمریکایی است . نظریه پردازان پایبند به چنین دیدگاهی بر این نکته تاکید می کنند که آمریکایی ها بر منابع اصلی تولید و توزیع فرهنگ ، از جمله سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعات ، بنگاههای خبری ، صنعت تبلیغ، تولید و توزیع برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی سلطه ای بلامنازع دارند . بنابراین ایالات متحده آمریکا فرهنگ خود را به صورت گسترده ای در اقصی نقاط جهان رواج می دهد۲۱.
ابزارهای همگونی فرهنگی
فرایند همگونی فرهنگی که توسط نظریه پردازان و عوامل دولتهای غربی در حال انجام است ، نیازمند بسترها و ابزارهایی است تا این فرایند به پیش رود . این ابزارها در درجه نخست شبکه های اطلاع رسانی جهانی و رسانه های ارتباط جمعی مانند: «رادیو، تلویزیون ماهواره ای، اینترنت» و بستر سازی جهت نشر آن در قالب گسترش زبان انگلیسی است. امروزه نقش رسانه ها و میزان نفوذ آنها در ساخت فرهنگی جوامع بر کسی پوشیده نیست. برخی از نظریه پردازان ارتباطات معتقدند که امروز جهان در دست کسی است که رسانه ها را در اختیار دارد.۲۲. نقش عمده رسانه ها در شکلدهی به افکار عمومی باعث شده که اهمیت رسانه ها تا این حد مورد توجه قرار گیرد .
در نظر صاحب نظران غربی، در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی و فن آوری های جدید ارتباطی ، مساوی با در اختیار داشتن استیلای فرهنگی است . به باور برخی (ادگار موران) استعمار در دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (یا استعمار نو) ظهور یافته و پس از تبدیل استعمار مستقیم به استعمار غیر مستقیم ، وادی فرهنگ به عنوان ابزار این استعمار به خدمت گرفته شده و از این پس هر فردی که بر روی زمین متولد می شود ، فکر و اندیشه او تخدیر می گردد و از این رو استعمار، دائمی و همیشگی شده و و به محدوده های صرفا جغرافیایی نیز ختم نمی گردد و ضرب و زور نظامی نیز در آن جایی ندارد . مهم ترین ابزار این تخدیر فرهنگی نیز ، رسانه است.
در بررسی برنامه های تلویزیونی تولید شده در جهان ، که توسط دو محقق فنلاندی ( «تاپیوواریس» و «کارل نوردن استرنگ)» از سال ۱۹۷۱تا سال ۱۹۷۳ انجام شده ، روشن شده که جریان مسلط تولید ، در اختیار کشورهای غربی است که در این میان بیشترین سهم متعلق به کشور آمریکاست و سپس با تفاوت بسیار زیاد ، کشورهای انگلستان ، آلمان و فرانسه قرار دارند . خریداران عمده برنامه های تولید شده غربی نیز کشورهای در حال توسعه هستند که بنیان های تولید بالای برنامه های تلویزیونی را دارا نیستند. تاپیوواریس یکی از این دو محقق، ده سال بعد ، یعنی در سال ۱۹۸۳ ، نیز در مقالهای تحت عنوان «روندهای جریان بین المللی برنامه های تلویزیونی » مجددا این موضوع را اثبات کرده و اعلام داشت که پس از گذشت یک دهه ، همچنان جریان حاکم و مسلط ، بر مبنای یافته های پیشین است ، اما ارقام حجم تولید بسیار بالا رفته است .آنچه که در جریان این تسلط و حاکمیت تکنولوژیک و به اذعان ایشان عدم تعادل اطلاعات اتفاق می افتد ، حاکمیت عناصر مسلط فرهنگ غربی است ، به بیان دیگر ، نظام حاکم دراین کشورها بیشتر عناصر فرهنگ غربی است و آنچه که به مردم ارائه می شود ، به قول «ادگار موران » جامعه شناس فرانسوی مصرف گرایی ، ستاره پرستی ، شهرت طلبی ، زیبا پرستی ، لذت جویی و ... است. هدف اصلی برنامه ها نوجوانان ، جوانان و زنان هستند که بیشتر از دریچه عاطفه ، هدف برنامه ریزی های تولیدکنندگان غربی قرار می گیرند. «هربرت شیلر» ، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا ، در خصوص نفوذ فرهنگی کشورهای غربی در دیگر کشورهای جهان معتقد است که از سال های جنگ جهانی دوم ، در همان حال که ایالات متحده آمریکا با کمک نظامی به انگلستان و فرانسه ، برای از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبری جهان تلاش می کرد ، برنامه ها و سیاست هایی نیز در جهت استیلای فرهنگی و ارتباطی بر جهان تدارک می دید. دراین زمان ، استفاده از نظریه جریان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگی و تسهیل سلطه جویی اقتصادی بر جهان و به کار گرفتن نظریه توسعه اقتصادی و اجتماعی از طریق وسایل ارتباطی برای جلوگیری از راه رشد غیر سرمایه داری کشورهای جهان سوم و گرایش آنها به سوی سوسیالیسم ، از اهمیت فراوان برخوردار است۲۳.
سلطه رسانه های آمریکایی به حدی است که تقریبا سه چهارم نمایش های تلویزیونی که به سرتاسر جهان صادر می شود ، از ایالات متحده می آیند و از هفت رهبر صنعت رسانه ای جهان که در تقریبا همه چیز مداخله می کنند ، چهار رسانه آمریکایی هستند. در صنعت فیلم سازی اگر چه هند فیلم های بیشتری(۸۵۵ فیلم در سال ۲۰۰۰) نسبت به هالیوود (۷۶۲ فیلم ) تولید می کند ، اما بیشتر آن ها برای تماشاگران داخلی هستند ، ژاپن و هنگ کنگ نیز فیلم های فراوانی تولید می کنند ، اما معدودی از آن ها در خارج دیده می شوند . هالیوود نه تنها بازار سینمای جهان را در سیطره خود دارد ، بلکه تولیدات محلی را هم در خود غرق می کند . حتی در ژاپن، سهم آمریکا بیش از نیمی از بازار را تشکیل می دهد . فیلم های ایالات متحده ۶۳ درصد از درآمد فروش را در اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۶ ، با ۵۳ درصد در فرانسه و ۸۱ درصد در بریتانیا به خود اخصاص دادند۲۴.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی ، ایالات متحده آمریکا کمتر از ۵% برنامه های تلویزیونی خود را وارد کرده است، در حالی که بیشتر کشورهای دیگر در اروپا و آمریکای لاتین، بیش از ۲۵% برنامه های خود را فقط از ایالات متحده آمریکا وارد کرده اند۲۵ .
در حالی که تولیدات فرهنگی برای ارتباط هر چه بیشتر با مخاطبین خود نیازمند زبان مشترک هستند، تفاوت های زبانی همچنان سدی در برابر گسترش برنامه های تلویزیونی و دیگر محصولات فرهنگی به شمار می رود، از این رو سلطه جهانی زبان انگلیسی زیر ساختی زبانی را برای این ارتباط فراهم می کند که به اندازه هر نظام تکنولوژیکی برای انتقال آرا و فرهنگ ها اهمیت دارد.۲۶ گسترش زبان انگلیسی راه را برای انتقال متون و پیام های فرهنگی هموار می نماید و ابزارهای قدرتمند اطلاع رسانی و آموزشی مدرن در خدمت این فرایند قرار می گیرد. طبق برآوردی زبان اول حدود ۳۸۰ میلیون نفر از مردم دنیا زبان انگلیسی است و ۲۵۰ میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم خود صحبت می کنند . یک میلیارد نفر در حال یادگیری آن هستند و حدود یک سوم جمعیت جهان با آن آشنا هستند و حدس زده می شود تا سال ۲۰۵۰ نیمی از جمعیت جهان کم و بیش در آن ورزیده خواهند بود.۲۷
تسلط آمریکا بر رسانه ها و جهانی سازی فرهنگ آمریکایی ، در درجه نخست از توان مالی عظیم شرکت های آمریکایی و سلطه این کشور بر صنایع فرهنگ ساز سرچشمه می گیرد. در جهان کنونی بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت هایی که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت می کنند ، در مالکیت آمریکایی هاست . گرچه برخی کشورهای پیشرفته صنعتی نیز در این حوزه فعال هستند، اما سلطه آمریکا بر سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعاتی ، بنگاه های خبری، تبلیغات ، تولید برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی به صورت جدی تهدید نمی شود .
شرکت های آمریکایی با در اختیار داشتن منابع عظیم مالی ، گوی سبقت را از رقبای خود می ربایند و پیش تازی خود را در این عرصه حفظ می کنند . افزون بر این ، دولت آمریکا نیز می کوشد با هر گونه اقدام و تحولی که سلطه فرهنگی این کشور را تهدید کند به مقابله برخیزد . سیاستمداران و برنامه ریزان آمریکایی می کوشند با توسل به شگردها و ابزارهای مختلف ، از اقدام ها و تلاش های گوناگون به منظور فراهم کردن بستری مناسب برای تجارت آزاد اطلاعات و تولیدات فرهنگی جلوگیری کنند.
در مواردی دولت آمریکا با هر گونه سانسور و کنترلی که در کشورهای مختلف به منظور حفظ فرهنگ ملی در برابر نفوذ و رواج فرهنگ آمریکایی اعمال می شود ، مبارزه و مقابله می کند . تلاش های انحصار شکنانه کشورهای دیگر نیز معمولا با مخالفت و سنگ اندازی آمریکایی ها روبرو می شود. همچنین هر گونه اقدام در راستای ایجاد چارچوبی برای ارتباطات جهانی دارای اولویت های و اهداف غیر تجاری توسط دولت آمریکا و دیگر نهادها و شرکت های ذینفع آمریکایی خنثی می شود۲۸ . از این رو آمریکا توانسته است گوی سبقت را از رقیبان خود ربوده و با امکانات گسترده اطلاعاتی و ارتباطی ، نقش مهمی در فرایند جهانی سازی فرهنگی ایفا نموده و همگونی فرهنگی را در راستای فرهنگ خود هدایت نماید، اگر چه نشانه هایی از خاص گرایی فرهنگی و تحول فرهنگی نیز در سطح جهانی به چشم می خورد که سلطه بلامنازع فرهنگ غرب و آمریکا را به چالش می کشاند .
علی معروفی
پی نوشت ها:
۱. محمد رضا مالک ، «جهانی شدن اقتصاد» ، ناشر: موسسه فرهنگی دانش و اندیشة معاصر، چاپ: اول ۱۳۸۲، صص ۲۶ ۲۵ .
۲. همان،ص ۲۸.
۳. ر.ک: مجله الواحه، ش ۱۶، ص ۱۵۳، به نقل از مقالة «جهانشمولی و جهانی سازی»، آیت الله تسخیری، کتاب «مجموعه مقالات «جهانشمولی اسلام و جهانی سازی » به اهتمام سید طه مرقاتی، ناشر: مجمع تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۸۲، ص ۷۱ .
۴. ر.ک: احمد گل محمدی«جهانی شدن فرهنگ، هویت»، نشر نی، چاپ دوم ۱۳۸۳، ص ۲۵.
۵. داوود هرمیداس باوند، مقالة «ماو غرب: چالش های فرهنگی ایران و غرب در عصر جهانی شدن » ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحید فام، انتشارات روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص ۹۷.
۶. ر.ک: علی اصغر کاظمی، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانی شدن» ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصتها» گردآوری : محمد توحید فام، ص ۴۶.
۷. عادل عبدالحمید علی : «جهانی شدن و آثار آن بر کشورهای جهان سوم »، اطلاعات سیاسی اقتصادی ،ش ۱۵۵،۱۵۶ص ۱۵۲، به نقل از ، محمد رضا مالک، «جهانی شدن اقتصاد»، ص ۲۴-۲۳ .
۸. محمد رضا مالک ، «جهانی شدن اقتصاد»، صص۲۵۲۴ .
۹. دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۸۲ ، ص ۵۸۵۵ .
۱۰. ر.ک : احمد گل محمدی«جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص ۹۱۹۰ .
۱۱. جهت مطالعه بیشتر و مقایسة آماری حجم تبادلات فرهنگی مراجعه شود به: دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن»، جدول ۳ .۱ تا ۳ .۴ که گسترش زیرساخت های ارتباطی ، کاربرد آنها و سطوح داد و ستد محصولات فرهنگی عمده را نشان می دهد.
۱۲. یونسکو ۱۹۵۰، ۱۹۸۶، ۱۹۸۹، سازمان توسعه و همکاری اقتصادی ۱۹۹۷به نقل از : دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی، صص۵۳۵۲ .
۱۳. دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی، جدول ۳ .۱
۱۴. همان ، صص۵۳۵۲ .
۱۵. اتحادیه بین المللی مخابرات ، به نقل از: دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، صص۵۵۵۳ .
۱۶. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحید فام، ص ۸۴ .
۱۷. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام، ص ۸۹
۱۸. احمد گل محمدی، «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص ۱۰۱.
۱۹. ر.ک: : احمد گل محمدی«جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص ۱۰۲.
۲۰. ر.ک : علی اصغر کاظمی ، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانی شدن» ، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصتها»، گردآوری : محمد توحیدفام، ص ۴۷ .
۲۱. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب: «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام، صص ۸۲ ۸۳
۲۲. بن. اچ بگدیکیان ، «انحصار رسانه ها » ترجمه داود حیدری ، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها ، تهران ، ۱۳۷۴، ص ۵ به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات، «جهانی سازی» ،ناشر : کتاب صبح ، چاپ اول ۱۳۸۲ ص ۴۵.
۲۳. ر.ک: کاظم معتمد نژاد، «مطالعات انتقادی در وسایل ارتباط جمعی» ، فصلنامه رسانه ، ش ۹ ، ص۳ به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات ،«جهانی سازی»، ص ۴۲۳۹
۲۴. فیلیپ لگرین «جهان باز»، ترجمه فریدون دولتشاهی ،انتشارات اطلاعات ، ۱۳۸۲، صص ۴۳۴۴۳۵ . (نویسنده این کتاب پیشتر مشاور ویژه «مایک مور» مدیر عامل سازمان تجارت جهانی و قبل از آن نیز خبرنگار تجاری واقتصادی هفته نامه «اکونومیست» بوده است .)
۲۵. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام، صص ۸۳-۸۲
۲۶. ر.ک : دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، ص ۵۳ .
۲۷. ر.ک : فیلیپ لگرین، «جهان باز» ، ترجمه فریدون دولتشاهی، ص ۴۳۷ .
۲۸. احمد گل محمدی «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، صص ۱۱۲ ۱۱۳.