صادق هدایت یک ملحد بود
هدایت ، به وجود خدا اعتقادی نداشت و این را هم خودش و هم دوستان نزدیکش و هم خویشاوندانش تصریح کرده اند . احسان طبری ، یکی ازنخستین معرفان هدایت و آثارش در داخل کشور است . توجه شما دوست عزیز را به عباراتی از احسان طبری جلب می نمایم : "هدایت ، چنان که خواهر زاده اش (بانو فیروز) که شاهد آخرین روزهای هدایت است ، می نویسد : " اگر اعتقاد به اسلام نداشت ، ولی چون در گذرنامه اش نوشته شده "مسلمان" ، باید تشریفات قانونی (دربارهٔ جسد او در پاریس) انجام می شد ." (آورندگان اندیشهٔ خطا/ص98/انتشارات جاویدان / چاپ1356)
م.ف.فرزانه که آخرین روزهای عمر صادق هدایت در پاریس را شاهد بوده است ، چنین می گوید : "همیشه می گفت : من به هیچ چیز ماوراءالطبیعه ، علاقه و ایمان ندارم ." (آورندگان اندیشهٔ خطا/ص98)
هدایت در کتاب توپ مرواری از زبان و بیان نویسنده (یعنی خودش) چنین نوشته است : "گرچه (حضرت علی(ع) ) خودش می دانست که خدا نه مرکب است و نه جسم است و نه مرئی است و نه حال ، نه محل است ، نه شریک دارد نه معانی و صفات زائد بر ذات و نه به هیچ چیز و به هیچ کس نیاز دارد و خلاصه مقامش عالی تر از این است که اصلاً وجود داشته باشد و مقصود پر کردن بیت المال مسلمین است ..."
بدین ترتیب به مولای متقیان علی (ع) تهمت می زند که ایشان نعوذ بالله به وجود خدا ایمان نداشته است و اظهار ایمان به خدا را تنها برای پر کردن خزانه می خواسته است .
اهانت به ائمه ی اطهار و قمر بنی هاشم
هدایت در به تمسخر گرفتن مقدسات انصافاً کم نگذاشته است و هر کاری که می توانست بکند ، کرد . توجه شما را به جمله ای از داستان علویه خانم ، در توصیف جوان پرده دار، جلب می نمایم : " صورت چاق و سرخ او مثل صورت قمر بنی هاشم (!!!) از جوش غرور جوانی پوشیده بود و گوشهٔ لبش زخمی بود."
حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
از شما دعوت می کنم که بینید ، هدایت در داستان علویه خانم ، چه کاروان زیارتی ای را به تصویر کشیده است . همه زوار را افرادِ کثیف ، زشت ، نفرت انگیز ، بی سواد و عوامی مطلق ، دارای ناهنجاری بدنی ، بدزبان ، دروغگو ، دورو و ریاکار ، دزد ، زنا کار و ... معرفی می کند .
این کاروان زیارتی ، از دید هدایت ، در واقع نمایندهٔ همهٔ کاروانهای زیارتی ای است که به زیارت کربلا و نجف می روند (همان طور که قاعدهٔ هر داستان نوشته شده در قالب مکتب رئالیسم نیز چنین است) .
در این اثرصادق هدایت ، حتی اسب گاری حامل زایران هم مسلول است .
علویه خانم هم که شخصیت اصلی داستان است و به عنوان زائر در این کاروان است ، یک زن روسپی و وقیح است . این است تصویری که هدایت در آثارش از مسلمانان و به طور کل دینداران ارائه می کند .
در داستان توپ مرواری هم همین موارد را به وضوح می بینیم . او در مورد مسلمانان در این داستان ، چنین می نویسد : "همین که دید مسلمانان بی عرضه ، قضا و قدری ، وافوری ، و بزوائی و تقیه چی هستند و خودشان جاسوس اند و مذهب بی پیر چنان سوقانشان کشیده که دیگر سرجمع آدم حساب نمی شوند ..."
و این هم عبارتی دیگر از همین اثر که به ذکر آن بسنده می کنم : " گند و کثافت از سر و روی مردم بالا می رفت . تمام هستی مردِم دستخوش پایین تنه یک جوال تخم و ترکه البوقرق سوم و یک مشت آخوند گردن کلفت شده بود . تنها جانور عزیز دردانه شپش شد ، که به او لقب "منیجه خانم" داده بودند و هر کس نداشت او را مسلمان نمی دانستند و در روز عید قربان در خانهٔ خدا به خونبهای هر شپش ، یک گوسفند قربانی می کردند ."
اهانت صریح هدایت به خداوند متعال
هدایت در آثارش که امروز حکم باقیات الصالحات!!! او را دارند و توشهٔ برزخش هستند ، کراراً به دین اسلام و متدینین اهانت می کند . این آثار موجود است و در دسترس همه . برای نمونه ، به استفاده از تعابیر اهانت آمیزی همچون "نکره" در مورد فرشتگان خداوند متعال ، یا نعوذ بالله ، در قالب استعاری ، خداوند را "ابوالهول" نامیدن و اطاعت انسانها و موجودات از خداوند را "رسم و آیین چارپایی" نامیدن .
هدایت نه فقط دین اسلام و پیامبر اکرم(ص) را به استهزاء می گیرد ، بلکه در داستان آفرینشش ، در واقع ، کل ادیان آسمانی یهودی ، مسیحی و اسلام را به سخره گرفته است . عبدالعلی دستغیب ،ستایندهٔ صادق هدایت ، در نقد ستایش آمیزشش از این اثر هدایت ، چنین می نویسد : "(هدایت در این اثر) آفریننده را با طنزی هنرمندانه (!!!) دست می اندازد و با بهره بردن از اساطیر دینی ، جنبهٔ خنده آور (!!!) و تلخ آفرینش را به استهزاء می گیرد.
پس از اینکه آدم و حوا افریده شدند ، "بابا آدم" از "جبرئیل" می پرسد که مراد (آفریدگار) از آفریدن ما موجودهای دوپا ، چه بوده است ؟ و او در حالی که سرگرم تماشای کار جانوران است ، پاسخ می دهد که : خودش هم نمی داند . پشیمان شده . می دانی ، اینها را آفریده تا بنشیند فِرِنی بخورد ، تماشا کند و بخندد." (افسانهٔ آفرینش/چاپ برلین/ص88و89)
برای اطلاعات بیشتر ، به تو دوست عزیزم توصیه می کنم ، حتما سری به کتاب "راز شهرت صادق هدایت" اثر محمد رضا سرشار منتشر شده توسط کانون اندیشه جوان بزنید .
اعتیاد صادق هدایت به مواد مخدر
صادق هدایت ، یک معتاد حرفه ای به انواع و اقسام مواد مخدر بود . به اذعان نزدیکترین دوستان او ، هدایت در مصرف کردن مواد مخدرهای جدیدی که در دنیا گسترش می یافت ، پیشتاز بود . یعنی مادهٔ مخدر جدیدی در جهان پیدا نمی شد ، مگر اینکه هدایت به آن معتاد بود و مصرف می کرد .
خانلری در این مورد حتی تا آنجا پیش می رود که معتقد است احتمالا علت خودکشی هدایت د رپاریس این بوده که مواد مخدری که با خود از ایران برده بود به پایان رسیده ، و چون هدایت نتوانسته در آنجا مواد مخدر مورد نیاز خود را تأمین کند ، دست به خودکشی زده است . (ر.ک. به خاطرات انجوی شیرازی از دیدار هدایت در پاریس در این سفر)
البته این حرف خانلری ، که برای توجیه خودکشی هدایت زده شده است ، تنها باعث خنده است و بس .
نیز مسلم است که مصرف مشروبات الکلی هم که برایش هیچ قبحی نداشت (مثل ادرار کردن در خیابان(!!!) که ذکرش گذشت) و جزو برنامهٔ ثابتش بود .
صادق هدایت و انحرافات جنسی اش
من متأسف و شرمگینم از اینکه چنین مطالبی را می نویسم ، اما چاره ای نمی بینم جز اینکه این واقعیات را از زندگی صادق هدایت ، به دوستانی که نشنیده و نمی دانند ، گوشزد کنم . شاید که عده ای با شناختن شخصیت هدایت ، بر این مسئله که شهرت صادق هدایت ، شهرتی پوشالی است صحه بگذارند و با ما هم کلام شوند که اگر تلاش غربیها برای شناساندن او به عنوان یکی از برترین نویسندههای ایرانی !!! نبود ، الان او نزد اکثریت مردم ، فراموش شده و نزد تمام اهل ادبیات و فرهنگ ایرانی ، فردی منفور بود (کما اینکه نزد خواص چنین است).
در کتاب "اخلاقیات هدایت" ، در بخش نامه های استاد جمالزاده دربارهٔ صادق هدایت ، ص 155 و 448، چنین می خوانیم : "در سال 1342 کتابی به نام "راجع به صادق هدایت صحیح و دانسته قضاوت کنیم" چاپ و پخش شد . در آن کتاب آمده است : هدایت بعد از استمناء که جزو اعتیادات او بود ، منی خود را در شیشه می ریخته و با اندازه گیری روزانهٔ آن به عنوان تلف کردن نسل لذت می برده است ."
همین قد بسه بقیه شو بعدا میذارم
هدایت ، به وجود خدا اعتقادی نداشت و این را هم خودش و هم دوستان نزدیکش و هم خویشاوندانش تصریح کرده اند . احسان طبری ، یکی ازنخستین معرفان هدایت و آثارش در داخل کشور است . توجه شما دوست عزیز را به عباراتی از احسان طبری جلب می نمایم : "هدایت ، چنان که خواهر زاده اش (بانو فیروز) که شاهد آخرین روزهای هدایت است ، می نویسد : " اگر اعتقاد به اسلام نداشت ، ولی چون در گذرنامه اش نوشته شده "مسلمان" ، باید تشریفات قانونی (دربارهٔ جسد او در پاریس) انجام می شد ." (آورندگان اندیشهٔ خطا/ص98/انتشارات جاویدان / چاپ1356)
م.ف.فرزانه که آخرین روزهای عمر صادق هدایت در پاریس را شاهد بوده است ، چنین می گوید : "همیشه می گفت : من به هیچ چیز ماوراءالطبیعه ، علاقه و ایمان ندارم ." (آورندگان اندیشهٔ خطا/ص98)
هدایت در کتاب توپ مرواری از زبان و بیان نویسنده (یعنی خودش) چنین نوشته است : "گرچه (حضرت علی(ع) ) خودش می دانست که خدا نه مرکب است و نه جسم است و نه مرئی است و نه حال ، نه محل است ، نه شریک دارد نه معانی و صفات زائد بر ذات و نه به هیچ چیز و به هیچ کس نیاز دارد و خلاصه مقامش عالی تر از این است که اصلاً وجود داشته باشد و مقصود پر کردن بیت المال مسلمین است ..."
بدین ترتیب به مولای متقیان علی (ع) تهمت می زند که ایشان نعوذ بالله به وجود خدا ایمان نداشته است و اظهار ایمان به خدا را تنها برای پر کردن خزانه می خواسته است .
اهانت به ائمه ی اطهار و قمر بنی هاشم
هدایت در به تمسخر گرفتن مقدسات انصافاً کم نگذاشته است و هر کاری که می توانست بکند ، کرد . توجه شما را به جمله ای از داستان علویه خانم ، در توصیف جوان پرده دار، جلب می نمایم : " صورت چاق و سرخ او مثل صورت قمر بنی هاشم (!!!) از جوش غرور جوانی پوشیده بود و گوشهٔ لبش زخمی بود."
حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
از شما دعوت می کنم که بینید ، هدایت در داستان علویه خانم ، چه کاروان زیارتی ای را به تصویر کشیده است . همه زوار را افرادِ کثیف ، زشت ، نفرت انگیز ، بی سواد و عوامی مطلق ، دارای ناهنجاری بدنی ، بدزبان ، دروغگو ، دورو و ریاکار ، دزد ، زنا کار و ... معرفی می کند .
این کاروان زیارتی ، از دید هدایت ، در واقع نمایندهٔ همهٔ کاروانهای زیارتی ای است که به زیارت کربلا و نجف می روند (همان طور که قاعدهٔ هر داستان نوشته شده در قالب مکتب رئالیسم نیز چنین است) .
در این اثرصادق هدایت ، حتی اسب گاری حامل زایران هم مسلول است .
علویه خانم هم که شخصیت اصلی داستان است و به عنوان زائر در این کاروان است ، یک زن روسپی و وقیح است . این است تصویری که هدایت در آثارش از مسلمانان و به طور کل دینداران ارائه می کند .
در داستان توپ مرواری هم همین موارد را به وضوح می بینیم . او در مورد مسلمانان در این داستان ، چنین می نویسد : "همین که دید مسلمانان بی عرضه ، قضا و قدری ، وافوری ، و بزوائی و تقیه چی هستند و خودشان جاسوس اند و مذهب بی پیر چنان سوقانشان کشیده که دیگر سرجمع آدم حساب نمی شوند ..."
و این هم عبارتی دیگر از همین اثر که به ذکر آن بسنده می کنم : " گند و کثافت از سر و روی مردم بالا می رفت . تمام هستی مردِم دستخوش پایین تنه یک جوال تخم و ترکه البوقرق سوم و یک مشت آخوند گردن کلفت شده بود . تنها جانور عزیز دردانه شپش شد ، که به او لقب "منیجه خانم" داده بودند و هر کس نداشت او را مسلمان نمی دانستند و در روز عید قربان در خانهٔ خدا به خونبهای هر شپش ، یک گوسفند قربانی می کردند ."
اهانت صریح هدایت به خداوند متعال
هدایت در آثارش که امروز حکم باقیات الصالحات!!! او را دارند و توشهٔ برزخش هستند ، کراراً به دین اسلام و متدینین اهانت می کند . این آثار موجود است و در دسترس همه . برای نمونه ، به استفاده از تعابیر اهانت آمیزی همچون "نکره" در مورد فرشتگان خداوند متعال ، یا نعوذ بالله ، در قالب استعاری ، خداوند را "ابوالهول" نامیدن و اطاعت انسانها و موجودات از خداوند را "رسم و آیین چارپایی" نامیدن .
هدایت نه فقط دین اسلام و پیامبر اکرم(ص) را به استهزاء می گیرد ، بلکه در داستان آفرینشش ، در واقع ، کل ادیان آسمانی یهودی ، مسیحی و اسلام را به سخره گرفته است . عبدالعلی دستغیب ،ستایندهٔ صادق هدایت ، در نقد ستایش آمیزشش از این اثر هدایت ، چنین می نویسد : "(هدایت در این اثر) آفریننده را با طنزی هنرمندانه (!!!) دست می اندازد و با بهره بردن از اساطیر دینی ، جنبهٔ خنده آور (!!!) و تلخ آفرینش را به استهزاء می گیرد.
پس از اینکه آدم و حوا افریده شدند ، "بابا آدم" از "جبرئیل" می پرسد که مراد (آفریدگار) از آفریدن ما موجودهای دوپا ، چه بوده است ؟ و او در حالی که سرگرم تماشای کار جانوران است ، پاسخ می دهد که : خودش هم نمی داند . پشیمان شده . می دانی ، اینها را آفریده تا بنشیند فِرِنی بخورد ، تماشا کند و بخندد." (افسانهٔ آفرینش/چاپ برلین/ص88و89)
برای اطلاعات بیشتر ، به تو دوست عزیزم توصیه می کنم ، حتما سری به کتاب "راز شهرت صادق هدایت" اثر محمد رضا سرشار منتشر شده توسط کانون اندیشه جوان بزنید .
اعتیاد صادق هدایت به مواد مخدر
صادق هدایت ، یک معتاد حرفه ای به انواع و اقسام مواد مخدر بود . به اذعان نزدیکترین دوستان او ، هدایت در مصرف کردن مواد مخدرهای جدیدی که در دنیا گسترش می یافت ، پیشتاز بود . یعنی مادهٔ مخدر جدیدی در جهان پیدا نمی شد ، مگر اینکه هدایت به آن معتاد بود و مصرف می کرد .
خانلری در این مورد حتی تا آنجا پیش می رود که معتقد است احتمالا علت خودکشی هدایت د رپاریس این بوده که مواد مخدری که با خود از ایران برده بود به پایان رسیده ، و چون هدایت نتوانسته در آنجا مواد مخدر مورد نیاز خود را تأمین کند ، دست به خودکشی زده است . (ر.ک. به خاطرات انجوی شیرازی از دیدار هدایت در پاریس در این سفر)
البته این حرف خانلری ، که برای توجیه خودکشی هدایت زده شده است ، تنها باعث خنده است و بس .
نیز مسلم است که مصرف مشروبات الکلی هم که برایش هیچ قبحی نداشت (مثل ادرار کردن در خیابان(!!!) که ذکرش گذشت) و جزو برنامهٔ ثابتش بود .
صادق هدایت و انحرافات جنسی اش
من متأسف و شرمگینم از اینکه چنین مطالبی را می نویسم ، اما چاره ای نمی بینم جز اینکه این واقعیات را از زندگی صادق هدایت ، به دوستانی که نشنیده و نمی دانند ، گوشزد کنم . شاید که عده ای با شناختن شخصیت هدایت ، بر این مسئله که شهرت صادق هدایت ، شهرتی پوشالی است صحه بگذارند و با ما هم کلام شوند که اگر تلاش غربیها برای شناساندن او به عنوان یکی از برترین نویسندههای ایرانی !!! نبود ، الان او نزد اکثریت مردم ، فراموش شده و نزد تمام اهل ادبیات و فرهنگ ایرانی ، فردی منفور بود (کما اینکه نزد خواص چنین است).
در کتاب "اخلاقیات هدایت" ، در بخش نامه های استاد جمالزاده دربارهٔ صادق هدایت ، ص 155 و 448، چنین می خوانیم : "در سال 1342 کتابی به نام "راجع به صادق هدایت صحیح و دانسته قضاوت کنیم" چاپ و پخش شد . در آن کتاب آمده است : هدایت بعد از استمناء که جزو اعتیادات او بود ، منی خود را در شیشه می ریخته و با اندازه گیری روزانهٔ آن به عنوان تلف کردن نسل لذت می برده است ."
همین قد بسه بقیه شو بعدا میذارم