امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان واقعیه عشقه سامان و شقایق ((بیا تو برای روحه شقایق خانوم یه فاتحه بفرست))

#1
پسرک 14 سالش بود و داشت مثه همیشه از مدرسه میومده خونه که یهو یه دختره محکم می خوره بهش تو دسته دخترک گوشیش بود با یه برگه و کیف پولش بعد به پسرک گفت ببخشید و گوشی و کیفش رو برداشت ولی یادش رفت برگشو برداره بعد پسرکاون برگرو بر میداره میبینه روش نوشته شقایق و شمارش هم بوده خلاصه پسرک برداشته زنگ زده بهش بعد بهش گفته من همونیم که امروز محکم خوردی بهش گفت اقای محترم من که از شما معذرت خواهی کردم پس چیکارم داری دیگه ؟ پسره قصه ی ما هم گفته نه نه من که کاری به شما ندارم فقط یه برگه از دستتون افتاد میخواستم بدم بهتون یهو گفته من بعدا زنگ میزنم خدافظ این پسر هم گفته باشه خدافظ دختر وقتی با پسرک حرف میزده صداش میلرزیده و ترسیده بوده
بعد اون دختر به پسره sms میده و میگه بیا پارک یعقوب لیث پسر هم میره.خیلی می گرده دنبالش گوشیش خاموش بوده بعد میره پشت درختا میبینه دخترک داره گریه میکنه میره پیشش و میگه چی شده؟ اون هم میگه داداشش میخواد بکشتش پسره هم میگه چـــــــــــی؟!اون هم میگه چون من به بابام گفتم که اون با دخترا...........خلاصه دخترک بعقیشو نمیگه چیکار میکنه پسرک هم خیلی دلم واسه ی اون دختر سوخت و میگه بلند شو بعد باهم میرن تو پارک راه میرن و حرف میزنن بعد پسر هم بهش قول میده که همیشه مواظبش باشه و بعد هم که عاشق همدیگه میشن
اما داستان به اینجا تموم نمیشه اون ها حدوده 2 سال با هم میمونن و تو سنه 16 سالگی از هم جدا میشن و سامان هم تو سنه 19-20 سالگی حدودا 2 روز پیش علی دوسته سامان (( سامان همون پسره قصه ی ما هستش )) بهش خبر میده که شقایق رفته زیره ماشین و درجا مرده داداش سامانه ما تو همین سایته ولی نمیتونم نام کاربریشو بهتون بگم چون ممکنه ناراحت بشه
این حرف ها هم از زبونه خوده داداش سامان هستش
پسرک رو به مزار دختر ایستاد، برایش از دلتنگیش گفت، از آغوشی که این روزها خیلی هوایش را کرده...
از شوخی های دلنشینش، از چشمان مهربانش، از حرف های نگفته اش، از یک دنیا بغضش... برایش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببیند!
هق هق گریه هایش به آسمان بلند شده بود...
پسر:
برات… کادو… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه بغض طولانی آوردم…!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجا کنار خانه ی ابدیت می نشینم و فاتحه میخوانم…
نه اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… دنیای من! تو خیلی وقته که…
آرام بخواب فرشته کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…

بچه ها حالا که این مطلبو خوندین یه فاتحه هم برای شقایق جونمون بفرستین که از این دنیا کوچ کرد و رفت به اون دنیا
رفت پیشه فرشته ها خودشم فرشته بود رفت پیشه دوستاش الا اونجا داره بازی می کنه دیگه نه غمی داره نه مشکلی براش دعا کنین تو اون دنیا هم همیشه روحش شاد باشه خواهشا براش فاتحه و صلوات بفرستین صواب داره

__________________________________________________
وای خدا خودم که این داستانه واقعی رو براتو نوشتم خودم گریم گرفته
cry2

نظر و سپاس فراموش نشهcryingcryingcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط سلام سینا ، shady.b ، سایه2 ، sasan225588 ، ناديا ، Eli17 ، ღSηow Princessღ ، eri 5 ، jinger ، هستی0611 ، AعطریناA ، serpent ، مگنالیا ، محمد حسین4 ، elnaz*
آگهی
#2
واقعااين دنياارزش هيچ چيزرونداره ممنون
خداوندگفت:اورابه جهنم ببريد.برگشت ونگاهي به خداكرد.خداوندگفت:صبركنيداورا به بهشت ببريد.فرشتگان پرسيدند:چرا؟خداوندگفت:اوهنوزبه من ايمان دارد
پاسخ
 سپاس شده توسط eri 5
#3
کاش من جای شقایق بودم
تو اسمشو بزار دوست اجتماعی ولی من بهش میگم هرزگی مدرن

خوشحال میشم اگه اینجا ببینمتونTongue
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=57925
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=58687&page=4
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=62843
پاسخ
#4
اسپم ها پـــــاک شدند
داستان واقعیه عشقه سامان و شقایق ((بیا تو برای روحه شقایق خانوم یه فاتحه بفرست)) 1
پاسخ
#5
روحش شادcryingAngelAngelAngelcrying
: )
پاسخ
#6
اسپم ها پاک شدند.
پاسخ
#7
ای خدا چرا بیشتره عشق ها اینطوری میشهcryingcrying
اشکم درومدcryingcryingcryingcrying
پاسخ
#8
یا تو مارو خر فرض کردی یا این دوستت که قصه رو برات گف Dodgy
اینو بدونــــــــ منـــــ پا نمیدمـــــــــــ
وانمیدمــــــــــــــ
مثلــ تو بگانمیرمــــــ
تاوقتیــــ خدا پشتمهـــــــــ
با هر سگی راه نمیرمــــــ.
خیلی شاخ نباش من هستم در حد من نیستی
پاسخ
#9
چراهمه عاشقامیمیرن اخههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ crying
اگه قرار باشه من هرکاری رو که دوس دارم انجام بدم
و بعدش برام هیچ عواقبی نداشته باشه
دیگه زندگی چه معنیی میده؟

Breaking Bad
پاسخ
#10
تو رو خدا یه بار هم به هم برسن و اخرش خوب تموم شه...T_T
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان واقعیه عشقه سامان و شقایق ((بیا تو برای روحه شقایق خانوم یه فاتحه بفرست)) 1

پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان